نپرس بعد شكستن چرا صدا نرسيد
سكوت اگرچه صدا بود، تا شما نرسيد
دلم شبيه خودش بود –يك غريبه لال-
كه آشناي شما شد به عاشقانه رسيد
و موج آبي چشم تو اتفاق افتاد
دلم – غريق تو- كارش به دست و پا...نرسيد
چقدر توي خودش ابر ربخت، باران شد
چقدر جاده شد اما به هيچ جا نرسيد
هزار مرتبه من «تو» شدم تو اما ...نه
دريغ از آن همه «من» كه به «تو» به «ما» نرسيد
سلام نقطه پايان آشنايي بود
چه خوب مي شد از اول به انتها نرسيد
كلاغ قصه من – عشق- در ته شب ماند
به خانه اش، به سپيده، به روشنا نرسيد
سيد وحيد سمناني
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)