صفحه 12 از 46 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 454

موضوع: دیوان اشعار اوحدی

  1. #111
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست

    خرم دلی که فاش کند هر نهان که هست

    می‌خواره گنج دارد و مردم بر آن که: نه

    زاهد نداشت چیزی و ما را گمان که هست


    مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد

    ترسا محمدی شد و عاشق همان که هست


    سود جهان به مردم عاقل بده، که من

    از بهر عاشقی بکشم هر زیان که هست


    خلقی نشان دوست طلب می‌کنند و باز

    از دوست غافلند به چندین نشان که هست


    ای محتسب، تو دانی و شرع و اساس آن

    قانون عشق را بگذار آن چنان که هست


    ای آنکه یاد من نرود بر زبان تو

    از بهر یاد تست مرا این زبان که هست


    نامرد را مراد بهشتست ازان جهان

    ما را مراد روی تو از هر جهان که هست


    گر گفته‌اند: نیست مرا با تو دوستی

    مشنو ز بهر من سخن دشمنان، که هست


    بیچاره آنکه خاک کف پای دوست نیست

    ای من غلام خاک کف پای آن که هست


    آشفته را گواه نباشد به عاشقی

    زنگ رخش ز دور ببین و بدان که هست


    گر زانکه اوحدی سگ تست، از درش مران

    او را بهر لقب که تو دانی بخوان که هست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #112
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست

    می‌پسندد بر من بیچاره هر خواری که هست

    چشم گریانم ز هجر عارض گل رنگ او

    ابر نیسان را همی ماند، ز خون باری که هست


    ای که بر ما می‌پسندی سال و ماه و روز و شب

    هر بلا و محنت و درد دل و زاری که هست


    نیست خواهد شد وجود دردمند ما ز غم

    گر وجود ما ازین ترتیب بگذاری که هست


    محنت هجران و درد دوری و اندوه عشق

    در دل تنگم نمی‌گنجد، ز بسیاری که هست


    بار دیگر در خریداری به شهر انداخت شور

    شوق این شیرین دهان از گرم بازاری که هست


    ماهرویا، در فراق روی چون خورشید تو

    آهم از دل بر نمی‌آید، ز بیماری که هست


    بار دیگر هجر با ما دشمنی از سر گرفت

    بس نبود این درد و رنج عشق هر باری که هست؟


    بی‌لب جان پرور و روی جهان افروز تو

    نیست ما را هیچ عیبی، گر تو پنداری که هست


    سر عشق و راز مهر و کار حسن آرای تو

    هیچ کس را حل نمی‌گردد، ز دشواری که هست


    دیگری را کی خلاصی باشد از دستان تو؟

    کاوحدی را می‌کشی با این وفاداری که هست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #113
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ز عشق اگر چه به هر گوشه داستانی هست

    سری چنین نه همانا بر آستانی هست

    بیا، که با گل رویت فراغتی دارم

    ز هر گلی که به باغی و بوستانی هست


    اگر بخوان تو از لاغری نه در خوردیم

    هم از برای سگان تو استخوانی هست


    بگوی تا: نزند تیر غمزه جز بر ما

    چو ابروی تو کسی را اگر کمانی هست


    حدیث تلخ بهل، بعد ازین به شمشیرم

    بیزمای، اگرت رای امتحانی هست


    کسی که وصل ترا می‌کند دو کون بها

    خبر نداشت که بالای او دکانی هست


    خبر مکن بکس، ای مدعی، ازو، که هنوز

    رخش تمام ندیدی، گرت زیانی هست


    گر آه و ناله کند اوحدی شگفت مدار

    هم آتشی زده باشند کش دخانی هست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #114
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست

    نتوان گفت که در قالب او جانی هست

    باز جستیم و نشد روشن ازین چار کتاب

    آیت این نمک و لطف که در شانی هست


    دیو را درد تو در کار کشد، زانکه به حسن

    تو پری داری، اگر مهر سلیمانی هست


    تا جهان پرده برانداخت ز روی تو، بریخت

    زنگ هر نقش که بر صفه‌ی ایوانی هست


    هر طرف باغی و هر گوشه بهشتی باشد

    خانه‌ای را که در و مثل تو رضوانی هست


    مدعی گر ز رخت معجزه خواهد، بنمای

    با که روشن‌تر ازین حجت و برهانی هست؟


    هم تو باشی به تناسخ که: دگر باز آیی

    دیدن مثل ترا هیچ گر امکانی هست


    بی‌خیال تو شبی دیده‌ی ما خواب نکرد

    با کسی گرچه نگفتیم که: مهمانی هست


    از تنور دل ما دود برآید، بدو چشم

    مگر این نوح ندانست که: توفانی هست؟


    اگر، ای سایه‌ی رحمت، نظری خواهی کرد

    نقد را باش، که محتاجم و حرمانی هست


    که پسندد که: به درد تو در آییم از پای؟

    دست ما گیر، اگرت مکنت درمانی هست


    تو به دندان منی، از همه خوبان، گر چه

    اوحدی را نتوان گفت که: دندانی هست


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #115
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟

    از من مهجور سرگردان چه دیدی؟ باز چیست؟

    ما خود از خواری و مسکینی بخاک افتاده‌ایم

    باز دیگر بر سر ما این کلوخ انداز چیست؟


    اولم آرام دل بودی و آخر خصم جان

    من نمی‌دانم که: این انجام و این آغاز چیست؟


    چون کسی هرگز ندید از خوان وصلت جز جگر

    بر سر کوی تو این هم کاسه و انباز چیست؟


    گرنه دیگر دشمنان ما به دامت می‌کشند

    همچو مرغانت چنین از پیش ما پرواز چیست؟


    بعد از آن بیداد و جور و سرکشی، یارب، مرا

    بر تو چندین دوستی و اشتیاق و آز چیست؟


    کار ما سوز دلست و کار تو ساز جمال

    خود نمی‌گویی که: چندین سوز و چندان ساز چیست؟


    ای که گفتی: ذوق دل پرداز مسکینان خوشست

    قصه‌ی من با رخش بیرون ز دل‌پرداز چیست؟


    اوحدی، گر حال دل پوشیده‌ای از خلق شهر

    بر سر هر کوچه این آوازه و آواز چیست؟



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #116
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ای دل، از هجران او زارم همی باید گریست

    تر ک خفتن کن، که بیدارم همی باید گریست

    در بلا پیوسته یارم بوده‌ای، امروز نیز

    یاریی‌ده، کز غم یارم همی باید گریست


    بار دیگر بر دل ریش منست از هجر او

    آن چنان باری که صد بارم همی باید گریست


    خار و خون می‌دارم اندر دل ز چشم مست او

    با دل پرخون و پرخارم همی باید گریست


    چاره کردم تا: دلش بر من بسوزد ساعتی

    چون نمی‌سوزد، به ناچارم همی باید گریست


    طالعی دارم، که بر من خار گرداند سمن

    بر چینین طالع، که من دارم، همی باید گریست


    دوری از دلدار بد کارست و من خود کرده‌ام

    لاجرم هم خود بدین کارم همی باید گریست


    آخر، ای چشم، این چه توفانست؟ خونم ریختی

    اندکی کمتر، که بسیارم همی باید گریست


    چند شب چون دیگران نالیدم از هجرش، کنون

    چند روزی اوحدی‌وارم همی باید گریست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #117
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست

    وآنکه مرا می‌کشد در غم خود، آن یکیست

    نیست عدو را مجال، با مدد آن جمال

    آیت دردش پرست، نسخه‌ی درمان یکیست


    عاشق و معشوق و عشق، عاقل و معقول و عقل

    عالم و معلوم وعلم، دین و دل و جان یکیست


    آنکه خلیل تو بود وین که حبیب منست

    دو بدور ار چه گشت، در همه دوران یکیست


    سایه جدا می‌کند صورت هامون ز کوه

    ورنه بر آفتاب کوه و بیایان یکیست


    گر چه بر آمد نقوش، چشم بخود دار و گوش

    سایه‌نشینان پرند، سایه سلطان یکیست


    گشت کلام و نطق، مختلف اندر ورق

    ورنه خدای بحق، در همه ادیان یکیست


    هم به کرامت فزود قدر سلیمان ز دیو

    گرنه کرامت بود، دیو و سلیمان یکیست


    گرچه به حکم صروف، بر ورق این حروف

    پیش و پس آمد نقط ، نقطه‌ی ایمان یکیست


    از سخن اوحدی نامه تفاوت گرفت

    چون که به معنی رسی، آخر و عنوان یکیست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #118
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ز ما بودی، جدا بودن روا نیست

    یکی گفتی، دویی کردن سزا نیست

    وجود خود ز ما خالی مپندار

    که نقش از نقشبند خود جدا نیست


    سرایی ساختی اندر دماغت

    که غیر ار خواجه چیزی در سرا نیست


    بنه تن بر هلاک، از خویش بینی

    که درد خویش بینی را دوا نیست


    چو خودرایان به خود جستی تو، مارا

    غلط کردی که: بی ما رهنما نیست


    کسی کو از هوای خویش بگذشت

    مبر نامش، که مرغ این هوا نیست


    اگر زان بی‌نشان جویی نشانی

    به جایی بایدت رفتن که جا نیست


    درین بستان ز بهر سایه‌ی سرو

    طلب کن سدره‌ای، کش منتها نیست


    مبین، ای اوحدی، غیر از خدا هیچ

    که چون واقف شوی غیر از خدا نیست


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #119
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    جز نقش تو در خیال ما نیست

    جز با غمت اتصال ما نیست

    شد روز من از غمت چو سالی

    لیکن چه کنم؟ چو سال ما نیست


    از زلف تو حلقه‌ای ندیدیم

    کو در پی گوشمال ما نیست


    از روی تو کام دل چه جوییم؟

    گوش تو چو بر سؤال ما نیست


    بار چو تو دلبری کشیدن

    در قوت احتمال ما نیست


    از خیل که‌ای؟ که بر رخ تو

    زلفت همه هست و خال ما نیست


    حال دل ما ز خویشتن پرس

    زیرا که کسی به حال ما نیست


    دل مرغ هوای تست، لیکن

    راه هوست به بال ما نیست


    گر سود کنم مرنج، کآخر

    نقصان تو در کمال ما نیست


    پیش رخ اوحدی چه نالی؟

    کورا سر قیل و قال ما نیست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #120
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ای مدعی، دلت گر ازین باده مست نیست

    در عیب ما مرو، که ترا حق به دست نیست

    بگشای دست و جان و دلت را بیه اد دوست

    ایثار کن روان، که درین راه پست نیست


    با محتسب بگوی که: از قاضیان شهر

    رو، عذر ما بخواه، که او نیز مست نیست


    تا صوفیان به باده‌ی صافی رسیده‌اند

    در خانقاه جز دو سه دردی پرست نیست


    من عاشقم، مرا به ملامت خجل مکن

    کز عشق، تا اجل نرسد، بازرست نیست


    در مهر او چو ذره هوا گیر شو بلند

    کین ره به پای سایه نشینان پست نیست


    هر کس که نیست گشت به هستی رسید زود

    وآنکس که او گمان برد آنجا که هست نیست


    یک ذره نیست در دل مجروح اوحدی

    کز ضرب تیر عشق برو صد شکست نیست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 12 از 46 نخستنخست ... 2891011121314151622 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/