صفحه 12 از 78 نخستنخست ... 289101112131415162262 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 775

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #111
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا وصلت به جانی برنیاید

    تو را صد جان به چشم اندر نیاید

    به دیداری قناعت کردم از دور

    که تو ماهی و مه در برنیاید


    بدان شرطی فروشد دل به کویت

    که تا جان برنیاید، برنیاید


    تو خود دانی که آن دل کو تو را خواست

    برای خشک جانی برنیاید


    به میدان هوا در تاختم اسب

    به اقبالت مگر در سر نیاید


    اگر روزم فرو شد در غم تو

    فرو شو گو قیامت برنیاید


    بد آمد حال خاقانی ز عشقت

    سپاسی دارد ار بدتر نیاید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #112
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد

    جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد

    عقل کو غاشیه‌ی عشق تو بر دوش گرفت

    گر همه باد شود تخت سلیمان نبرد


    باد کو خاک کف پای تو را بوسه دهد

    سر فرو نارد تا افسر سلطان نبرد


    گرچه هستند به فردوس بسی خاتونان

    تا تو را بیند رضوان غم ایشان نبرد


    در میان دل و دین حاصل عشاق تو چیست

    که چو حکم تو درآید ز میان آن نبرد


    آهوی غمزه‌ی تو دم نزند تا به فریب

    مهره‌ی صابری از بازوی شیران نبرد


    اشک آن طایفه طوفان دگر گشت ولیک

    عشق نوح است که اندیشه‌ی طوفان نبرد


    هر خسی وصل تو نایافته گر لاف زند

    با تو زان لاف زدن گوی ز میدان نبرد


    غول بر خویشتن از خضر نهد نام چه سود

    که خدایش به سرچشمه‌ی حیوان نبرد


    نیست در حضرت زلف تو مرا باک رقیب

    خاصه‌ی خلوت شه طاعت دربان نبرد


    تو به حمد الله چون بر سر پیمان منی

    کس دگر کار مرا از سر و سامان نبرد


    جمعی از قهر قضا فرقت ما می‌خواهند

    هان و هان تات قضا از سر پیمان نبرد


    جان خاقانی کز ملک وصالت شاد است

    به جوی پاک همه ملکت خاقان نبرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #113
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل زخم تو را سپر ندارد

    آماج تو جز جگر ندارد

    شرط است که بر بساط عشقت

    آن پای نهد که سر ندارد


    وین طرفه که در هوای وصلت

    آن مرغ پرد که پر ندارد


    عشق تو چو چنبر اجل شد

    کس نه که بر او گذر ندارد


    در درد توام، تو فارغ از من

    کس دردی ازین بتر ندارد


    خاقانی از آن توست دریاب

    کو جز تو کسی دگر ندارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #114
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بوسه گه آسمان نعل سمند تو باد

    نور ده آفتاب بخت بلند تو باد

    خواجه‌ی جانی به لطف، شاه جهانی به قدر

    گردن گردن‌کشان رام کمند تو باد


    تا رخ و موی تو را در نرسد چشم بد

    مردم آن چشمها جمله سپند تو باد


    خنجر تو چون پرند روشن و با زینت است

    خون دل عاشقان نقش پرند تو باد


    نامزد نیکوئی بر در ایوان توست

    نامزد خرمی چشم نژند تو باد


    عشق تو را تا ابد جای ز جان من است

    جان مرا تا اجل قوت ز قند تو باد


    من چه سگم ای دریغ کامده در بند تو

    آنکه منش بنده‌ام بسته‌ی بند تو باد


    سرمه‌ی خاقانی است خاک سر کوی تو

    افسر خاقان چین نعل سمند تو باد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #115
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آوازه‌ی جمالت چون از جهان برآمد

    آواز بی‌نیازی از آسمان برآمد

    تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت

    روز جهان فرو شد راز نهان برآمد


    هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را

    جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد


    با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی

    روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد


    هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد

    آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد


    جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی

    بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد


    عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد

    وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد


    خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی

    خود بی‌مصاف جانا با او توان برآمد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #116
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    وصل تو به وهم در نمی‌آید

    وصف تو به گفت برنمی‌آید

    شد عمر و عماری وصال تو

    از کوی امید در نمی‌آید


    وصل تو به وعده گفت می‌آیم

    آمد اجل، او مگر نمی‌آید


    زان می که تو را نصیب خصمان است

    یک جرعه مرا به سر نمی‌آید


    افسون مسیح بر تو می‌خوانم

    افسوس که کارگر نمی‌آید


    خاقانی کی رسد به گرد تو

    چون دولت راهبر نمی‌آید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #117
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چشم ما بر دوخت عشق و پرده‌ی ما بردرید

    از در ما چون درآمد دل ز روزن برپرید

    گرچه راه دل زند زین گام نتوان بازگشت

    ورچه قصد جان کند زین قدر نتوان دررمید


    پای دار ای دل که جانان دست غارت برگشاد

    جان سپار ای تن که سلطان تیغ غیرت برکشید


    با چنین شوری که ناگه خاست نتوان خوش نشست

    با چنین کاری که در جنبید نتوان آرمید


    بر سر ایام ما عشقش کلاه اکنون نهاد

    بر قد امید ما مهرش قبا اکنون برید


    اندرین خم‌خانه صافی از پی درد است و ما

    درد پر خوردیم اکنون صاف می‌باید مزید


    در خراباتی که صاحب درد او جان‌های ماست

    مائی ما نیست گشت و اوئی او ناپدید


    گوشمالی داد ما را عشق او کز بیم آن

    چشم خاقانی به خاقانی نیارد باز دید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #118
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد

    لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد

    صبر هزیمت گرفت کز صف مژگان او

    غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد


    عشق به اول مرا همچو گل از پای سود

    دوست به آخر مرا همچو گل از دست داد


    تا در امید من هجر به مسمار کرد

    یاد وصالش مرا نعل در آتش نهاد


    می‌کند از بدخوئی آنچه نکرده است کس

    گرچه بدی می‌کند، چشم بدش دورباد


    سینه‌ی خاقانی است سوخته‌ی عشق او

    او به جفا می‌دهد سوختگان را به باد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #119
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل رفت و می‌ندانم حالش که خود کجا شد

    آزار او نکردم گوئی دگر چرا شد

    هرجا که ظن ببردم رفتم طلب بکردم

    پایم به سنگ آمد، پشتم ز غم دو تا شد


    چندان که بیش جستم کم یافتم نشانش

    گوئی چه حالش افتاد یارب دگر کجا شد


    بردم بدو گمانی کز عشق گشت رسته

    مانا که گشت عاشق ظنم مگر خطا شد


    یا آب بود و ناگه اندر زمین فرو شد

    یا مرغ بود و از دام پرید در هوا شد


    گفتم دلی که دیده است پیرو غریب و خسته

    کامروز چند روز است کز پیش ما جدا شد


    ناگاه کودکی گفت دیدم دلی شکسته

    در دام زلف یاری افتاد و مبتلا شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #120
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    لعلت اندر سخن شکر خاید

    رویت انگشت بر قمر خاید

    هر که با یاد تو شرنگ خورد

    هم‌چنان دان که نیشکر خاید


    هر که او پای بست روی تو شد

    پشت دست از نهیب سرخاید


    مرکب جان به مرغزار غمت

    بدل سبزه عود تر خاید


    بنده تا دید سیم دندانت

    لب همه ز آرزوی زر خاید


    عشقت آن اژدهاست در تن من

    که دلم درد و جگر خاید


    گوش کن حسب حال خاقانی

    گرچه او ژاژ بیشتر خاید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 12 از 78 نخستنخست ... 289101112131415162262 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/