دیگر دارم پیــــ ـــ ــر می شوم.....
انگار جوانـــ ـــ ـــی فقط کنار تو معنـــ ــا داشتــــــ ...
دیگر دارم پیــــ ـــ ــر می شوم.....
انگار جوانـــ ـــ ـــی فقط کنار تو معنـــ ــا داشتــــــ ...
هـــر گــــاه بـه تــو فـــکـر مـــیــکـنم …
حـــواســم از هــمه چــیز پــرت مــیشود …
و مـــن چـه روز هـای بــیهوده ای را ســپری مــیـکنم …
بـا بــیسـت و چـهار سـاعـت حـواس پـرتی!!!
فرامـوشـش کـرده ام!
فـقـط گــاهــي بــي اخـتـيـار
اسـمـش را کــه مـيـشـنـوم،مـيــشـکـنــم.. .
خودمو بغل میگیرم و میگم :
غصه نخور … شاید درست نشه ولی تموم که میشه !
برای
دردهایم نشانه میگذارم
تا یادم بماند کجا دست خدا را رها کردم
گفته بودم میکشمتــــــ آخر ...
امروز ... دم غروبـــــ ..... ...وقتـــــ اذان ....
دلم را با اشکـــــ آبـــــ دادم ...
رو به قبله خواباندمش ..
یکـــ ... دو ... سه ...
تمام شد ......
دیگر بهانه اتـــــــ را نمی گیرد!
کاش…!باز معلمی بود و انشایی میخواست!
روزگار خود را چگونه میگذرانید…!...
تا چند خط برایش دردودل کنم…!!!
تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو ،
بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم .
هر روز صبــح یه عالمه گلوله کاغذی!... متـــنــــفرم از دستــمالهای کاغذی گلوله شده که هر روز صبــح بهم یادآوری میکنن که دیــشب چقدر اشـــکـــــ ریختم... ...
هرگاه صدای جدیدی...
سلام می دهد
تپش قلب می گیرم
من دیگر کشش خدافظی را ندارم
مرا ببخش
که جواب سلامت رانمی دهم...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)