چراغ
بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت
چراغ
بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت
ما چیستیم؟
جُز مولکولهای فعال ذهن ِزمین ،
که خاطرات کهکشان ها را
مغشوش می کنیم !
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !
امرداد
کتاب ستاره ها
ما بدهکاریم
به کسانی که صمیمانه ز ما پرسیدند
"معذرت می خواهم، چندم مرداد است؟؟"
و نگفتیم
چون که مرداد
گورِ عشقِ گُلِ خونرنگِ دلِ ما بوده است
ارون
همه اینو می دونن
که بارون
همه چیز و کسمه
آدمی و بختشه
حالا دیگه وقتشه
که جوجه ها را بشمارم
چی دارم چی ندارم
بقاله برادرم
می رسونه به سرم
آخر پاییزه
حسابا لبریزه
یک و دو ! هوشم پرید
یه سیاه و یه سفید
جا جا جا
شکر خدا
شب و روزم بسمه
آوار رنگ
کتاب ستاره ها
هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیب
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگ ها
ناپدید ماند
ساده دل
کتاب ستاره ها
دل ساده
برگرد و در ازای یک حبه کشک سیاه شور
گنجشک ها را
از دور و بر شلتوک ها کیش کن
که قند شهر
دروغی بیش نبوده است
هی!عمو!
زندگی همین است!
همین تلوزیون آر.تی.آی سیاه وسفید!
همین میگرن های موروثی!
همین هار شدن بخاری نفتی!
همین جست خیزها و خنده های بی دلیل!
همین برف ها و کلاغها که لهجه لری داشتند انگار !...
از شوق به هوا
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم میبندم که مبادا چشمانت را
از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره میروم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا میپرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم
سال هاست که مرده ام
جغد
کتاب ستاره ها
کیست؟
کجاست؟
ای آسمان بزرگ
در زیر بال های خسته ام
چقدر کوچک بودی تو
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)