روش صحیح امتحان تاریخ اسلام
هرجا کم اوردین بنویسین با درایت پیامبر و همراهی حضرت علی این قضیه ختم بخیر شد.
روش صحیح امتحان تاریخ اسلام
هرجا کم اوردین بنویسین با درایت پیامبر و همراهی حضرت علی این قضیه ختم بخیر شد.
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
تو آشپرخونه یه سوسک داشت میپرخید واسه خودش
به خواهرم میگم به دمپایی بده ببینم
میگه با دمپایی میخوای بکشیش؟
منم گفتم نه میخوام بدم دمپایی رو پاش کنه یه وقت چیزی تو پاش نره
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
آلودگی هوا و گرد وخاک کم بود، اشعه ماوراء بنفش و خطر تجاوز دستهجمعی هم اضافه شد!
راست میگن: دیگه قضیه فرار مغزا نیست، موندن احمق هاست .....
البته دور از جون شما
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
در کلاس اخلاق اسلامی:
در نماز هنگام سجده، هفت نقطه از بدن نمازگذار با زمین تماس دارد
که این روزها ثابت شده کاملا مطابق با اصول علم یوگا و تمدد اعصاب هست
من از ته کلاس:
معلوم شد چرا اینقدر همیشه عصبی هستید!
آخه استاد شما با احتساب شکمتون، هشت نقطه با زمین تماس دارید!!
انفجار ناگهانی کلاس از خنده...
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
منشی: فامیلیتون چی بود؟
آقاهه: آستان بوس
منشی: آستان دوست؟
آقاهه: نه! آستان بوووس!!
منشی: چی؟؟ آستان پوست؟!
آقاهه: نههه! آستاااااااانبووووووووووس [لبانش را غنچه کرده،بوس می فرستد!!!!]
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
دیشب از پنجره صحنه عجیبی رو دیدم در یک اتومبیل پسری بود که با تنها دستش رانندگی می کرد و دختری که هر سه تا دستش رو روی پاهاش گذاشته بود!!
می دونم داری به چی فکر میکنی:
اینکه رانندگی با یه دست خیلی سخته...!
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
زنگ زده میگه: مهندس سی دی ویندوز خوب داری؟
میگم: میخوای چیكار؟
میگه: جای طلب از یه ...یارو نوت بوكشو برداشتم - فقط این ویندوزش خیلی قدیمیه - حتی مای كامپیوترم روش نصب نیس
میگم: مارك و مدلش چیه؟
میگه: چیزی ننوشته - فقط رو درش عكس یه سیب گاز زده كشیده
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
یادمه کلی مهمون داشتیم . بعد شام نشسته بودیم داشتیم خاطره تعریف میکردیم . خاطره درباره گند هایی که تا حالا زده بودیم .
همه خاطره اتشون تعریف کردن که من یه غلطی کردم برگشتم به مامانم گفتم نوبت تویه . از گندایی که تو زندگیت زدی بگو
منو نشون داد گفت ایناها گند به این بزرگی
بدتر از تو هم مگه میشد
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
خدایا!..کاش به پدر یا پدربزرگان ما هم تکه زمینی در ولایت یا چند راس گاو
و گوسفند عطا می کردی !تا ما هم مانند خیلی ها،آنها را فروخته و صاحب
ماشینی مدل بالا و خانه ای بزرگ میشدیم
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست .
مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟
منم جواب دادم نه ، چینی نازک تنهایی سهراب بود که شکست
[دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]غافل از آنیم که کج میرویم
[SIGPIC][/SIGPIC]
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)