صفحه 11 از 25 نخستنخست ... 78910111213141521 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 249

موضوع: کلیله و دمنه

  1. #101
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    و این مثل بدان آوردم تا ملک را مقرر شود که در کار شنزبه تعجیل واجب است. و پادشاه کامگار آن باشد که تدبیر کارها پیش از فوت فرصت و عدم مکنت بفرماید، و ضربت شمشیر آب دارش خاک از زاد و بود دشمن برآرد، و شعله عزم جهان سوزش دود از خان و مان خصم بآسمان برساند. شیر گفت: معلوم شد. لکن گمانی نمی باشد که شنزبه خیانتی اندیشد و سوابق تربیت را بلواحق کفران خویش مقابله روا دارد، که در باب وی تا این غایت جز نیکویی و خوبی جایز نداشته ام.
    دمنه گفت: همچنین است، و فرط اکرام ملک این بطر بدو راه داده ست.
    و بد گوهر لئیم ظفر همیشه ناصح و یک دل باشد تا بمنزلتی که امیدوار است برسید پس تمنی دیگر منازل برد که شایانی آن ندارد، و دست موزه آرزو و سرمایه غرض بدکرداری و خیانت را سازد. و بنای خدمت و مناصحت بی اصل و ناپاک برقاعده بیم و امید باشد، چون ایمن و مستغنی گشت بتیره گردانیدن آب خیر و بالا دادن آتش شر گراید. و حکما گفته‌اند که «پادشاه باید که خدمتگاران را از عاطفت و کرامت خویش چنان محروم ندارد که یکبارگی نومید گردند و بدشمنان او میل کنند، و چندان نعمت و غنیت ندهد که بزودی توانگر شوند و هوس فضول بخاطر ایشان راه جوید، و اقدا بآداب ایزدی کند و نص تنزیل عزیز را امام سازد: و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم،تا همیشه میان خوف و رجا روزگار می‌گذراند، نه دلیری نومیدی بریشان صحبت کند.
    و نه طغیان استغنا بدیشان راه جوید ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی. و بباید شناخت ملک را که از کژمزاج هرگز راستی نیاید و بدسیرت مذموم طریقت را بتکلیف و تکلف بر اخلاق مرضی و راه راست آشنا نتوان کرد.
    و کل اناء بالذی فیه یرشح
    کز کوزه همان برون تراود که دروست
    چنان که نیش کژدم اگر چه بسیار دم بسته دارند و در اصلاح آن مبالغت نمایند چون بگشایند بقرار اصل باز رود و بهیچ تاویل علاج نپذیرد. و هرکه سخن ناصحان، اگر چه درشت و بی محابا گویند، استماع ننماید عواقب کارهای او از پشیمانی خالی نماند، چون بیماری که اشارت طبیب را سبک دارد و غذا و شربت بر حسب آرزو و شهوت خورد، هرلحظه ناتوانی مستولی تر و علت زمن تر شود .
    و از حقوق پادشاهان بر خدمتگزاران گزارد حق نعمت و تقریر ابواب مناصحت است، و مشفق تر زیردستان اوست که در رسانیدن نصیحت مبالغت واجب بیند و بمراقبت جوانب مشغول نگردد، و بهتر کارها آنست که خاتمت و مرضی و عاقبت محمود دارد، و دل خواه تر ثناها آنست که بر زبان گزیدگان و اشراف رود، و موافق تر دوستان اوست که از مخالفت بپرهیزد و در همه معانی موسا کند، و پسندیده تر سیرتها آنست که بتقوی و عفاف کشد، و توانگرتر خلایق اوست که بطر نعمت بدو راه نیابد و ضجرت محنت بر وی مستولی نگردد که این هر دو خصلت از نتایج طبع زنانست و اشارت حضرت نبوت بدین وارد: انکن اذا جعتن دقعتن و اذا شبعتن خجلتن
    و هرکه از آتش بستر سازد و از مار بالین کند خواب او مهنا نباشد، و از آسایش آن لذتی نیابد. فایده سداد رای و غزارت عقل آنست که چون از دوستان دشمنی بیند و از خدمتگاران نخوت مهتری مشاهدت کند در حال اطراف کار خود فراهم گیرد، و دامن از ایشان درچیند، و پیش ازانکه خصم فرصت چاشت بیابد برای او شامی گواران سازد، چه دشمن بهملت قوت گیرد و بمدت عدت یابد
    مخالفان تو موارن بدند مار شدند

    برآور از سر موران مار گشته دمار


    مده زمان شان، زین بیش روزگار مبر

    که اژدها شود ار روزگار یابد مار


    و عاجز تر ملوک آنست که از عواقب کارها غافل باشد و مهمات ملک را خوار دارد، و هرگاه که حادثه بزرگ افتد وکار دشوار پیش آید موضع حزم و احتیاط را مهمل گذارد، و چون فرصت فایت شود و خصم استیلا یافت نزدیکان خود را متهم گرداند و بهر یک حوالت کردن گیرد.
    و از فرایض احکام جهان داری آنست که در تلافی خللها پیش از تمکن خصم و از تغلب دشمن مبادرت نموده شود، و تدبیر کارها برقضیت سیاست فرموده آید. و بخداع و نفاق دشمن التفات نیفتد، و عزیمت را بتقویت رای پیر و تایید بخت جوان بامضا رسانیده شود چه مال بی تجارت و علم بی مذاکرت و ملک بی سیاست پای دار نباشد
    دست زمانه یاره شاهی نیفگند

    دربازوی که آن نکشیده است بار تیغ
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #102
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    شیر گفت: سخن نیک درشت و بقوت راندی، و قول ناصح بدرشتی و تیزی مردود نگردد و بسمع قبول اصغا یابد. و شنزبه آنگاه که خود دشمن باشد پیداست که چه تواند کرد و از وی چه فساد آید. و او طعمه منست و مادت حرکت او از گیاه است و مدد قوت من از گوشت.
    کجا تواند دیدن گوزن طلعت شیر

    چگونه یارد دیدن تذرو چهره باز


    و نیز او را امانی داده ام و دالت صحبت و ذمام معرفت بدان پیوسته
    ان المعارف فی اهل النهی ذمم
    و در احکام مروت غدر بچه تاویل جایز توان داشت؟ و بارها بر سرجمع با او ثناها گفته ام و ذکر خرد و دیانت و اخلاص و امانت او بر زبان رانده، اگر آن را خلافی روا دارم بتناقض قول و رکت رای منسوب گردم و عهد من در دلها بی قدر شود.
    دمنه گفت: ملک را فریفته نمی شاید بود بدانچه گوید «او طعمه منست»، چه اگر بذات خویش مقاومت نتواند کرد یاران گیرد و برزق و مکر و شعوذه دست بکار کند، و ازان ترسم که وحوش او را موافقت نمایند که همه را بر عداوت ملک تحریض کرده ست و خلاف او در دلها شیرین گردانیده. و با این همه هرگز این کار را بدیگران نیفگنده و جز بذات خویش تکفل ننماید.
    و چون دمدمه دمنه در شیر اثر کرد گفت: در این کار چه بینی؟ جواب داد که: چون خوره در دندان جای گرفت از درد او شفا نباشد مگر بقلع، و طعامی که معده از هضم و قبول آن امتناع نمود و بغثیان و تهوع کشید از رنج او خلاص صورت نبندد مگر بقذف؛ و دشمن که بمدارا و ملاطفت بدست نیاید و تمرد او بتودد زیادت گردد ازو نجات نتواند بود مگر بترک صحبت او بگوید. شیر گفت: من کاره شده ام مجاورت گاو را، کسی بنزدیک او فرستم و این حال با او بگویم و اجازت کنم تا هرکجا خواهد برود.
    دمنه دانست که اگر این سخن بر شنزبه ظاهر کند در حال براءت ساحت و نزاهت جانب خویشتن ظاهر گرداند و دروغ و مکر او معلوم شود. گفت: این باب، از حزم دور باشد، و مادام که گفته نیامده ست محل خیار باقی است، پس از اظهار تدارک ممکن نگردد
    سخن نگویی توانیش گفت

    و مرگفته را باز نتوان نهفت


    و هر سخن که از زندان دهان جست و هر تیر که از قبضه کمان پرید پوشانیدن آن سخن و بازآوردن آن تیر بیش دست ندهد. ومهابت خامشی، ملوک را پیرایه ای نفیس است.
    چنان از سخن در دلت دار راز

    که گر دل بجوید نیابدش باز


    و شاید بود که چون صورت حال بشناخت و فضیحت خود بدید بمکابره درآید، ساخته و بسیجیده جنگ آغازد، یا مستعد و متشمر روی بگرداند. و اصحاب حزم گناه ظاهر را عقوبت مستور و جرم مستور را عقوبت ظاهر جایز نشمرند.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #103
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    شیر گفت: بمجرد گمان بی وضوح یقین نزدیکان خود را مهجور گردانیدن و در ابطال ایشان سعی پیوستن خود را در عذاب داشتن است و تیشه برپای خویش زدن، و پادشاه را در همه معانی خاصه در اقامت حدود و در امضای ابواب سیاست؛ تامل و تثبت واجب است.
    دمنه گفت: فرمان ملک راست. اما هرگاه که این غدار مکار بیاید آماده و ساخته باید بود تا فرصتی نیابد. و اگربهتر نگریسته شود خبث عقیدت او در طلعت کژ و صورت نازیباش مشاهدت افتد، که تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهر است، و پوشانیدن آن بر اهل تمییز متعذر.
    و علامت کژی باطن او آنست که متلون و متغیر پیش آید و چپ و راست می‌نگرد و پس و پیش سره می‌کند، جنگ را می‌بسیجد
    بر بسته میان و در زده ناوک

    بگشاده عنان و در چده دامن


    شیر گفت: صواب همین است. و اگر از این علامات چیزی مشاهده افتد شبهت زایل گردد. چون دمنه از اغرای شیر بپرداخت و دانست که بدم او آتش فتنه از آن جانب بالا گرفت خواست که گاو را ببیند و او را هم بر باد نشاند، و بفرمان شیر رود تا از بدگمانی دور باشد، گفت: یکی شنزبه را بینم و از مضمون ضمیر او تنسمی کنم؟ شیر اجازت کرد.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #104
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    دمنه چون سرافگنده ای انده زده بنزدیک شنزبه رفت.
    شنزبه ترحیب تمام نمود و گفت: روزهاست تا ندیده ام، سلامت بوده ای؟ دمنه گفت: چگونه سلامت تواند بود کسی که مالک نفس خود نباشد، اسیر مراد دیگران و همیشه بر جان و تن لرزان، یک نفس بی بیم و خطر نزند و یک سخن بی خوف و فزع نگوید؟ گاو گفت: موجب نومیدی چیست؟ گفت: آنچه در سابق تقدیر رفته است جف القلم بما هو کائن الی یوم الدین. کیست که با قضای آسمانی مقاومت یارد پیوست؟ و در این عالم بمنزلتی رسد و از نعمت دنیا شربتی در دست او دهند که سرمست و بی باک نشود؟ و برپی هوا قدم نهد و در معرض هلاک نباشد؟ و بازنان مجالست دارد و مفتون نگردد؟ و بلئیمان حاجت بردارد و خوار نشود؟ و با شریر و فتان مخالطت گزیند و در حسرت وندامت نیفتد؟ و صحبت سلطان اختیار کند و بسلامت جهد؟
    شنزبه گفت: سخن تو دلیل می‌کند برآنچه مگر ترا از شیر نفرتی و هراسی افتاده است. گفت: آری، لکن نه از جهت خویش، و تو می‌دانی سوابق اتحاد و مقدمات دوستی من با خود، و عهدهایی که میان ما رفته ست در آن روزگار که شیر مرا نزدیک تو فرستاد هم مقرر است، و ثبات من بر ملازمت آن عهود و رغبت در مراعات آن حقوق معلوم. و چاره نمی شناسم از اعلام تو بدانچه تازه شود از محبوب و مکروه و نادر و معهود.
    شنزبه گفت: بیار ای دوست مشفق و یار کریم عهد. دمنه گفت که: از معتمدی شنودم که شیر بر لفظ رانده ست که «شنزبه نیک فربه شده ست و بدو حاجتی و ازو فراغتی نیست، وحوش را بگوشت او نیک داشتی خواهم کرد ». چون این بشنودم و تهور و تجبر او می‌شناختم بیامدم تا ترا بیاگاهانم و برهان حسن عهد هرچه لایح تر بنمایم و آنچه از روی دین و مودت و شرط حفاظ و حکم فتوت بر من واجب است به ادا رسانم.
    از عهده عهد اگر برون آید مرد

    از هرچه گمان بری فزون آید مرد


    و حالی بصلاح آن لایق تر که تدبیری اندیشی و بر وجه مسارعت روی بحلیت آری مگر دفعی دست دهد و خلاصی روی نماید.
    چون شنزبه حدیث دمنه بشنود، و عهود و مواثیق شیر پیش خاطر آورد - و در سخن او نیز ظن صدق و اعتقاد نصیحت می‌داشت - گفت واجب نکند که شیر بر من غدر اندیشد، که ا زمن خیانتی ظاهر نشده ست، لکن بدروغ او را بر من آغالیده باشند و بتزویر و تمویه مرا در خشم او افگنده. و در خدمت او طایفه ای نابکارند همه در بدکرداری استاد و امام، و در خیانت و درازدستی چیره و دلیر، و ایشان را بارها بیازموده است و هرچه از آن باب در حق دیگران گویند بران قیاس کند. وهراینه صحبت اشرار موجب بدگمانی باشد در حق اخیار، و این نوع ممارست بخطا راه برد چون خطای بط.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #105
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    گویند که بطی در آب روشنایی ستاره دید، پنداشت که ماهی است، قصدی می‌کرد تابگیرد و هیچ نمی یافت. چون بارها بیازمود و حاصلی ندید فروگذاشت. دیگر روز هرگاه که ماهی بدیدی گمان بردی که همان روشنایی است قصدی نپیوستی. و ثمرت این تجربت آن بود که همه روز گرسنه بماند.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #106
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    و اگر شیر را از من شنوانیده‌اند و باور داشته است موجب آزمایش دیگران بوده است و مصداق تهمت من خیانت ایشان است.
    و اگر این هم نیست و کراهیت بی علت است پس هیچ دست آویز و پای جای نماند. چه سخط چون از علتی زاید استرضا و معذرت آن را بردارد، و هرچه برزق و افترا ساخته شود اگر بنفاذ رسد دست تدارک ازان قاصر، و وجه تلافی دران تاریک باشد. که باطل و زور هرگز کم نیاید و آن را اندازه و نهایت صورت نبندد.
    و نمی دانم در آنچه میان من و شیر رفته است خود را جرمی، هرچند در امکان نیاید که دو تن بایک دیگر صحبت دارند، و شب و روز و گاه و بیگاه بیک جا باشند، و در نیک و بد و اندوه و شادی مفاوضت پیوندند چندان که تحرز و تحفظ وخویشتن داری بکار توانند داشت که سهوی نرود. چه هیچ کس از سهو و زلت خالی و معصوم نتواند بود، و هرگاه که بقصد و عمد منسوب نباشد مجال تجاوز اغماض اندران هرچه فراخ تر است. و نیز هیچ مشاطه جمال عفو و احسان مهتران را زشتی جرم و جنایت کهتران نیست .
    والضد یبرز حسنه الضد
    و اگر بر من خطایی خواهد شمرد جز آن نمی شناسم که در رایها جای جای برای مصلحت او را خلافی کرده ام، مگر آن را بر دلیری و بی حرمتی حمل فرموده است. و هیچ اشارت نبوده ست که نه دران منفعتی و ازان فایده ای ظاهر بحاصل آمده است. و با این همه البته بر سر جمع نگفته ام، و دران جانب هیبت او برعایت رسانیده ام، و شرط تعظیم و توقیر هرچه تمامتر بجای آورده. و چگونه توان داشت که نصیحت سبب وحشت و خدمت موجب عداوت گردد؟
    دارو سبب درد شد، اینجا چه امید است

    زایل شدن عارضه و صحت بیمار!


    و هرکه از ناصحان در مشاورت و از طبیبان در معالجت و از فقها در مواضع شبهت به رخصت و غفلت راضی گردد از فواید رای راست و منافع علاج بصواب و میامن مجاهدت در عبادت بازماند.
    و اگر این هم نیست ممکن است که سکرات سلطنت و ملال ملوک او را برین باعث می‌باشد. و یکی از سکرات ملک آنست که همیشه خائنان را بجمال رضا آراسته دارد و ناصحان را بوبال سخط ماخوذ. و علما گویند که «در قعر دریا با بند غوطه خوردن و، در مستی لب مار دم بریده مکیدن خطر است، و ازان هایل تر و مخوف تر خدمت و قربت سلاطین
    و نیز شاید بود که هنر من سبب این کراهیت گشته است، چه اسپ را قوت وتگ او موجب عنا و رنج گردد، و درخت نیکو بارور را از خوشی میوه شاخها شکسته شود، و جمال دم طاووس او را پراگنده و بال گسسته گذارد
    وبال من آمد همه دانش من

    چو روباه را موی طاووس را پر


    *
    شد ناف معطر سبب کشتن آهو

    شد طبع موافق سبب بستن کفتار


    و هنرمندان بحسد بی هنران در معرض تلف آیند
    ان الحسان مظنة للحسد
    و خصم امائل فرومایگان و اراذل باشند و بحکم انبوهی غلبه کنند، چه دون و سفله بیشتر یافته شود. لئیم را از دیدار کریم و، نادان را از مجالست دانا، و احمق را از مصاحبت زیرک ملالت افزاید.
    و بی هنران در تقبیح حال اهل هنر چندان مبالغت نمایند که حرکات و سکنات او را در لباس دناءت بیرون آرند، و در صورت جنایت و کسوت خیانت بمخدوم نمایند، و همان هنر را که او دالت سعادت شمرد مادت شقاوت گردانند.
    و اگر بدسگالان این قصد بکرده‌اند و قضا آن را موافقت خواهد نمود دشوارتر، که تقدیر آسمانی شیر شرزه را اسیر صندوق گرداند و مار گرزه را سخره و خردمند دوربین را مدهوش حیران و، احمق غافل را زیر متیقظ و شجاع مقتحم را بد دل محترز و جبان خائف را دلیر متهور و توانگر منعم را درویش ذلیل و فاقه رسیده محتاج را مستظهر متمول.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #107
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    دمنه گفت: آنچه شیر برای تو می‌سگالد از این معانی که برشمردی چون تضریب خصوم ملال ملوک و دیگر ابواب نیست، لکن کمال بی وفایی و غدر او را بران میدارد، که جباری است. کامگار و غداریست مکار. اویل صحبت او را حلاوت زندگانیست و اواخر آن را تلخی مرگ. شنزبه گفت:طعم نوش چشیده ام، نوبت زخم نیش است. و بحقیقت مرا اجل اینجا آورد، و الا من چه مانم بصحبت شیر؟ من او را طعمه و او در من طامع. اما تقدیر ازلی و غلبه حرص و اومید مرا در این ورطه افگند.
    و امروز تدبیر از تدارک آن قاصر است و رای در تلافی آن عاجز، و زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند و برایحت معطر و نسیم معنبر آن مشغول و مشعوف گردد تا بوقت برنخیزد، و چون برگهای نیلوفر پیش آید در میان آن هلاک شود. و هرکه از دنیا بکفاف قانع نباشد و در طلب فضول ایستد چون مگس است که بمرغزارهای خویش پرریاحین و درختان سبز پرشکوفه راضی نگردد و برآبی نشیند که از گوش پیل مست دود تا بیک حرکت گوش پیل کشته شود. و هرکه نصیحت و خدمت کسی را کند که قدر آن نداند چنانست که بر اومید ریع در شوره ستان تخم پراگند و، با مرده مشاورت پیوندد و، در گوش کرمادرزاد غم و شادی گوید و، بر روی آب روان معما نویسد و، بر صورت گرمابه بهوس تناسل عشق بازد. دمنه گفت:از این سخن درگذر و تدبیر کار خود کن. شنزبه گفت: چه تدبیر دانم کرد؟و من اخلاق شیر را آزموده ام، در حق من جز خیر و خوبی نخواهد بود، لکن نزدیکان او در هلاک من می‌کوشند، و اگر چنین است بس آسان نباشد، چه ظالمان مکار چون هم پشت شوند و دست در دست دهند و یک رویه قصد کسی کنند زود ظفر یابند و او را از پای درارند، چنانکه گرگ و زاغ و شگال قصد اشتر کردند و پیروز آمدند. دمنه گفت:چگونه بود آن؟
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #108
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آورده‌اند که زاغی و گرگی و شگالی در خدمت شیری بودند و مسکن ایشان نزدیک شارعی عامر. اشتربازرگانی در آن حوالی بماند بطلب چراخور در بیشه آمد. چون نزدیک شیر رسید از تواضع و خدمت چاره ندید شیر او را استمالت نمود و از حال او استکشافی کرد و پرسید: عزیمت در مقام و حرکت چیست؟ جواب داد که:آنچه ملک فرماید. شیر گفت:اگر رغبت نمایی در صحبت من مرفه و ایمن بباش. اشتر شاد شد و دران بیشه ببود. و مدتی بران گذشت. روزی شیر در طلب شکاری می‌گشت پیلی مست با او دوچهار شد، و میان ایشان جنگ عظیم افتاد و از هر دو جاب مقومت رفت، و شیر مجروح ونالان باز آمد؛ و روزها از شکار بماند. و گرگ و زاغ و شگال بی برگ می‌بودند. شیر اثر آن بدید و گفت: می‌بینید در این نزدیکی صیدی تا من بیرون روم و کار شما ساخته گردانم؟
    ایشان در گوشه ای رفتند و با یک دیگر گفت: در مقام این اشتر میان ما چه فایده؟ نه ما را با او الفی و نه ملک را ازو فراغی. شیر را بران باید داشت تا او را بشکند، تا حالی طعمه او فرونماند و چیزی بنوک ما رسد. شگال گفت: این نتوان کرد، که شیر او را امان داده ست و در خدمت خویش آورده. و هرکه ملک را بر غدر تحریض نماید و نقض عهد را در دل او سبک گرداند یاران و دوستان را در منجنیق بلا نهاده باشد و آفت را بکمند سوی خود کشیده. زاغ گفت:آن وثیقت را رخصتی توان اندیشید و شیر را از عهده آن بیرون توان آورد؛ شما جای نگاه دارید تا من بازآیم.
    پیش شیر رفت و بیستاد. شیر پرسید که: هیچ بدست شد؟ زاغ گفت:کس را چشم از گرسنگی کار نمی کند، لکن وجه دیگر هست، اگر امضای ملک بدان پیوندد همه در خصب و نعمت افتیم. شیر گفت:بگو. زاغ گفت: این اشتر میان ما اجنبی است، و در مقام او ملک را فایده ای صورت نمی توان کرد. شیر در خشم شد و گفت: این اشارت از وفا و حریت دور است و با کرم و مروت نزدیکی و مناسبت ندارد. اشتر را امان داده ام، بچه تاویل جفا جایز شمرم؟ زاغ گفت: بدین مقدمه وقوف دارم، لکن حکما گویند که؟ «یک نفس را فدای اهل بیتی باید کرد و اهل بیتی را فدای قبیله ای و قبیله ای را فدای اهل شهری و اهل شهری را فدای ذات ملک اگر درخطری باشد. » و عهد را هم مخرجی توان یافت چنانکه جانب ملک از وصمت غدر منزه ماند، و حالی ذات او از مشقت فاقه و مخافت بوار مسلم ماند. شیر سر در پیش افگند.
    زاغ باز رفت و یاران را گفت: لختی تندی و سرکشی کرد، آخر رام شد و بدست آمد. اکنون تدبیر آنست که ما همه بر اشتر فراهم آییم، و ذکر شیر و رنجی که او را رسیده است تازه گردانیم، و گوییم «ما در سایه دولت و سامه حشمت این ملک روزگار خرم گذرانیده ایم. امروزکه او را این رنج افتاد اگر بهمه نوع خویشتن برو عرضه نکنیم و جان و نفس فدای ذات و فراغ او نگردانیم بکفران نعمت منسوب شویم، و بنزدیک اهل مروت بی قدر و قیمت گردیم. و صواب آنست که جمله پیش او رویم و شکر ایادی او باز رانیم، و مقرر گردانیم که از ما کاری دیگر نیاید، جانها و نفسهای ما فدای ملک است. و هریک از ما گوید: امروز چاشت ملک از من سازند. و دیگران آن را دفعی کنند و عذری نهند. بدین تودد حقی گزارده شود و ما را زیانی ندارد. »
    این فصول با اشتر درازگردن کشیده بالا بگفتند، و بیچاره را بدمدمه در کوزه فقاع کردند، و با او قرار داده پیش شیر رفتند. و چون از تقریر ثنا و نشر شکر بپرداختند زاغ گفت: راحت ما بصحت ذات ملک متعلق است. و اکنون ضرورتی پیش آمده است، و از امروز ملک را از گوشت من سد رمقی حاصل تواند بود، مرا بشکند. دیگران گفتند: در خوردن تو چه فایده از گوشت تو چه سیری؟ ! شگال هم برآن نمط فصلی آغاز نهاد. جواب دادند که: گوشت تو بوی ناک و زیان کار است طعمه ملک را نشاید. گرگ هم بر این منوال سخنی بگفت. گفتند که: گوشت تو خناق آرد، قایم مقام زهر هلاهل باشد.
    اشتر این دم چون شکر بخورد و ملاطفتی نمود. همگنان یک کلمه شدند و گفتند:راست می‌گویی و از سر صدق عقیدت و فرط شفقت عبارت می‌کنی. یکبارگی در وی افتادند و پاره پاره کردند.
    و این مثل بدان آوردم که مکر اصحاب اغراض، خاصه که مطابقت نمایند، بی اثر نباشد.
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #109
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    دمنه گفت:وجه دفع، چه می‌اندیشی؟ گفت:جز جنگ و مقاومت روی نیست، که اگر کسی همه عمر بصدق دل نماز گزارد، و از مال حلال صدقه دهد چندان ثواب نیاید که یک ساعت از روز از برای حفظ مال و توقفی نفس در جهاد گذارد من قتل دون ماله فهو شهید و من قتل دون نفسه فهو شهید چون بجهاد که برای مال کرده شود سعادت شهادت و عز مغفرت می‌توان یافت جایی که کارد باستخوان رسد و کار بجان افتد اگر از روی دین و حمیت کوششی پیوسته آید برکات و مثوبات آن را نهایت صورت نبندد، و وهم از ادراک غایت آن قاصر باشد.
    دمنه گفت:خردمند در جنگ شتاب و مسابقت و پیش دستی و مبادرت روا ندارد، و مباشرت خطرهای بزرگ اختیار صواب نبیند. و تا ممکن گردد اصحاب رای بمدارا و ملاطفت گرد خصم درآیند، و دفع مناقشت بمجاملت اولی تر شناسند. ودشمن ضعیف را خوار نشاید داشت، که اگر از قوت و زور درماند بحیلت و مکر فتنه انگیزد. و استیلا و اقتحام و تسلط و اقدام شیر مقرر است و از شرح و بسط مستغنی. و هرکه دشمن را خوار دارد و از غایلت محاربت غافل باشد پشیمان گردد، چنانکه وکیل دریا گشت از تحقیر طیطوی. شنزبه گفت: چگونه؟
    گفت:
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #110
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آورده‌اند که نواعی است از مرغان آب که آن را طیطوی خوانند، و یک جفت ازان در ساحلی بودندی. چون وقت بیضه فراز آمد ماده گفت: در این سخن جای تامل است، اگر دریا در موج آید و بچگان را دررباید آن را چه حیلت توان کرد؟ نر گفت:گمان نبرم که وکیل دریا این دلیری کند و جانب مرا فروگذارد، واگر بی حرمتی اندیشد انصاف از وی بتوان ستد. ماده گفت:خویشتن شناسی نیکو باشد. بچه قوت و عدت وکیل دریا را بانتقام خود تهدید می‌کنی؟ از این استبداد درگذر، و برای بیضه جای حصین گزین، چه هرکه سخن ناصحان نشنود بدو آن رسد که بباخه رسید. گفت: چگونه؟
    گفت:
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 11 از 25 نخستنخست ... 78910111213141521 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/