صفحه 11 از 43 نخستنخست ... 78910111213141521 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست

    هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست


    یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست

    بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست


    آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان

    چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست


    پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی

    باز می‌گویم که هر دعوی که کردم باطلست


    زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتلست

    چون ز دست دوست می‌گیری شفای عاجلست


    من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوست

    دوستان معذور داریدم که پایم در گلست


    باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان

    ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست


    آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست

    او همین صورت همی‌بیند ز معنی غافلست


    ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست

    چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست


    گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست

    همچنانش در میان جان شیرین منزلست


    سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی

    لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #2
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    یار من آن که لطف خداوند یار اوست

    بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست

    دریای عشق را به حقیقت کنار نیست

    ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست


    در عهد لیلی این همه مجنون نبوده‌اند

    وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست


    صاحب دلی نماند در این فصل نوبهار

    الا که عاشق گل و مجروح خار اوست


    دانی کدام خاک بر او رشک می‌برم

    آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست


    باور مکن که صورت او عقل من ببرد

    عقل من آن ببرد که صورت نگار اوست


    گر دیگران به منظر زیبا نظر کنند

    ما را نظر به قدرت پروردگار اوست


    اینم قبول بس که بمیرم بر آستان

    تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست


    بر جور و بی مرادی و درویشی و هلاک

    آن را که صبر نیست محبت نه کار اوست


    سعدی رضای دوست طلب کن نه حظ خویش

    عبد آن کند که رای خداوندگار اوست


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

    به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز


    ندانم از پی چندین جفا که با من کرد

    نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟


    به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار

    جواب داد فلانی ازان ماست هنوز


    چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد

    به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز


    عداوت از طرف آن شکسته پیمانست

    وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز


    بتا تو روی ز من برمتاب ودستم گیر

    که در سرم ز تو آشوب و فتنه‌هاست هنوز


    کجاست خانهٔ قاضی که در مقالت عشق

    میان عاشق و معشوق ماجراست هنوز


    نیازمندی من در قلم نمی‌گنجد

    قیاس کردم و ز اندیشه‌ها و راست هنوز


    سلام من برسان ای صبا به یار و بگو

    که سعدی از سر عهد تو برنخاست هنوز

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #4
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آب حیات منست خاک سر کوی دوست

    گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست


    ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار

    فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست


    داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار

    مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست


    دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا

    گوش من و تا به حشر حلقه هندوی دوست


    گر متفرق شود خاک من اندر جهان

    باد نیارد ربود گرد من از کوی دوست


    گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل

    روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست


    هر غزلم نامه‌ایست صورت حالی در او

    نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست


    لاف مزن سعدیا شعر تو خود سحرگیر

    سحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #5
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست

    بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست


    روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری

    مکن که مظلمه خلق را جزایی هست


    توانگران را عیبی نباشد ار وقتی

    نظر کنند که در کوی ما گدایی هست


    به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز

    ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست


    کسی نماند که بر درد من نبخشاید

    کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست


    هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی

    از این طرف که منم همچنان صفایی هست


    به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت

    هنوز جهل مصور که کیمیایی هست


    به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید

    و گر به کام رسد همچنان رجایی هست


    به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست

    که در جهان بجز از کوی دوست جایی هست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #6
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    روز وصلم قرار دیدن نیست

    شب هجرانم آرمیدن نیست


    طاقت سر بریدنم باشد

    وز حبیبم سر بریدن نیست


    مطرب از دست من به جان آمد

    که مرا طاقت شنیدن نیست


    دست بیچاره چون به جان نرسد

    چاره جز پیرهن دریدن نیست


    ما خود افتادگان مسکینیم

    حاجت دام گستریدن نیست


    دست در خون عاشقان داری

    حاجت تیغ برکشیدن نیست


    با خداوندگاری افتادم

    کش سر بنده پروریدن نیست


    گفتم ای بوستان روحانی

    دیدن میوه چون گزیدن نیست


    گفت سعدی خیال خیره مبند

    سیب سیمین برای چیدن نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #7
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    نه خود اندر زمین نظیر تو نیست

    که قمر چون رخ منیر تو نیست


    ندهم دل به قد و قامت سرو

    که چو بالای دلپذیر تو نیست


    در همه شهر ای کمان ابرو

    کس ندانم که صید تیر تو نیست


    دل مردم دگر کسی نبرد

    که دلی نیست کان اسیر تو نیست


    گر بگیری نظیر من چه کنم

    گر مرا در جهان نظیر تو نیست


    ظاهر آنست کان دل چو حدید

    درخور صدر چون حریر تو نیست


    همه عالم به عشقبازی رفت

    نام سعدی که در ضمیر تو نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #8
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    دل نماندست که گوی خم چوگان تو نیست

    خصم را پای گریز از سر میدان تو نیست


    تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد

    هیچ مجموع ندانم که پریشان تو نیست


    در تو حیرانم و اوصاف معانی که تو راست

    و اندر آن کس که بصر دارد و حیران تو نیست


    آن چه عیبست که در صورت زیبای تو هست

    وان چه سحرست که در غمزه فتان تو نیست


    آب حیوان نتوان گفت که در عالم هست

    گر چنانست که در چاه زنخدان تو نیست


    از خدا آمده‌ای آیت رحمت بر خلق

    وان کدام آیت لطفست که در شأن تو نیست


    گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ

    به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست


    تو کجا نالی از این خار که در پای منست

    یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست


    دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب

    عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست


    آخر ای کعبه مقصود کجا افتادی

    که خود از هیچ طرف حد بیابان تو نیست


    گر برانی چه کند بنده که فرمان نبرد

    ور بخوانی عجب از غایت احسان تو نیست


    سعدی از بند تو هرگز به درآید هیهات

    بلکه حیفست بر آن کس که به زندان تو نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #9
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست

    چو زلف پرشکنش حلقه فرنگی نیست


    دهانش ار چه نبینی مگر به وقت سخن

    چو نیک درنگری چون دلم به تنگی نیست


    به تیغ غمزه خون خوار لشکری بزنی

    بزن که با تو در او هیچ مرد جنگی نیست


    قوی به چنگ من افتاده بود دامن وصل

    ولی دریغ که دولت به تیزچنگی نیست


    دوم به لطف ندارد عجب که چون سعدی

    غلام سعد ابوبکر سعد زنگی نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #10
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست

    در بهشتست که همخوابه حورالعینیست


    دولت آنست که امکان فراغت باشد

    تکیه بر بالش بی دوست نه بس تمکینیست


    همه عالم صنم چین به حکایت گویند

    صنم ماست که در هر خم زلفش چینیست


    روی اگر باز کند حلقه سیمین در گوش

    همه گویند که این ماهی و آن پروینیست


    گر منش دوست ندارم همه کس دارد دوست

    تا چه ویسیست که در هر طرفش رامینیست


    سر مویی نظر آخر به کرم با ما کن

    ای که در هر بن موییت دل مسکینیست


    جز به دیدار توام دیده نمی‌باشد باز

    گویی از مهر تو با هر که جهانم کینیست


    هر که ماه ختن و سرو روانت گوید

    او هنوز از قد و بالای تو صورت بینیست


    بنده خویشتنم خوان که به شاهی برسم

    مگسی را که تو پرواز دهی شاهینیست


    نام سعدی همه جا رفت به شاهدبازی

    وین نه عیبست که در ملت ما تحسینیست


    کافر و کفر و مسلمان و نماز و من و عشق

    هر کسی را که تو بینی به سر خود دینیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 11 از 43 نخستنخست ... 78910111213141521 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/