صفحه 10 از 14 نخستنخست ... 67891011121314 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 132

موضوع: :: حکایات و لطایف نغز و شنیدنی ::

  1. #91
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شخصی زنی بخواست شب اول خلوت کردند مگر شوهر به حاجتی بیرون رفت چون باز آمد عروس را دید که با سوزن گوش خود را سوراخ می کند خواست با او جمع شود بکر نبود گفت خاتون این سوراخ که در خانه پدرت بایست کرد اینجا می کنی و آنچه اینجا می باید کرد در خانه پدر کرده ای
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #92
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    زن ترکمنی در آب نشسته بود خرچنگ کو اش را محکم گرفت فریاد بر آورد شوهرش شنیده بود که چون باد بر خرچنگ دمند آنچه گرفته باشد رها کند سر پیش کرد و پف بر کو او دمید خرچنگ لب او را نیز در منقار گرفت او همچنین باد می دمید ناگاه بادی از زن جدا شد مردک دماغ بسوخت گفت هی هی تو پف مکن پف تو گندیده است
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #93
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    بازرگانی زنی خوش صورت زهره نام داشت عزم سفری کرد از بهر او جامه ای سفید بسلخت و کاسه ای نیل به خادم داد که هرگاه از این زن حرکتی ناشایست در وجود آید یک انگشت نیل بر جامه او زن تا چون باز آیم اگر تو حاضر نباشی مرا حال معلوم شود
    پس از مدتی خواجه به خادم نوشت که
    چیزی نکند زهره که ننگی باشد بر جامه او زنیل رنگی باشد
    خادم باز نوشت که
    گر ز آمدن خواجه درنگی باشد چون باز آید زهره پلنگی باشد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #94
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    زنی مخنثی را گفت که بسیار مده که در آن دنیا به زحمت رسی گفت تو غم خود بخور که تو را جواب دو سوراخ باید داد و مرا یکی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #95
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شیرازی خواست با زن جمع آید مگر زن موی زهار نکنده بود برنجید و گفت خاتون این معنی با من که شوهر و محرمم سهل است اگر بیگانه ای ناشد نه که خجالت باید برد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #96
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شخصی زنبور بر ک زد سخت بزرگ شد در خانه رفت با زن خود گفت این ک در بازار می فروشند مقرر کرده ام که ک خود را بدهم و صد دینار دیگر بر سر و این ک بستانم اگر نیک است تا بخریم زن را سخت خوش آمد جامه ها و زیور آلات هر چه داشت یکجا به صد دینار فروخت وبه شوهر داد که این را از دست مده شوهر برفت و باز آمد که خریدم یک دو روز بکار می داشتند که ناگاه آماسش فرو نشست و با قرار اصل آمد
    شوهر پریشان از در در آمد و گفت ای زن خدا بلائی سخت از ما بگردانید آن ک از ترکی بوده :ه دزدیده بودند مرا بگرفتند و به دیوان بردند و به هزار زحمت صد دینار دادم و همچنان ک کهنه خود را باز ستدم و از آن شنقصه خلاص یافتم زن گفت من خود روز اول می دانستم که آن دزدی باشد و گر نه بدان ارزانی نفروختندی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #97
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    وردکی به جنگ شیر میرفت نعره می زد و بادی رها میکرد گفتند نعره چرا می زنی گفت تا شیر بترسد گفتند پس باد چرا رها می کنی گفت من نیز می ترسم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #98
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ترکمنی با یکی دعوا داشت کوزه ای پر گچ کرد و پاره ای روغن بر سر آن گذاشت و از بهر قاضی رشوت برد قاضی بستد و طرف ترکمن گرفت و قضیه چنان که خاطر او می خواست آخر کرد و مکتوبی مسجل به ترکمن داد بعد از هفته ای قضیه روغن معلوم کرد ترکمن را بخواست که د ر مکتوب سهوی است بیاور تا اصلاح کنم ترکمن گفت در مکتوب من سهوی نیست اگر سهوی باشد در کوزه باشد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #99
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    درویشی کفش در پا نماز می گزارد دزدی طمع در کفش او بست گفت با کفش نماز نباشد درویش دریافت و گفت اگر نماز نباشد گیوه باشد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #100
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    مخنثی در راه مست افتاده بود کسی او را کر و انگشتری زرین داشت برد چون بیدار شد در کو خود تر دید گفت بی ما عیشها کرده ای چون حال انگشتری معلوم کرد گفت بخشش نیز فرموده ای
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 10 از 14 نخستنخست ... 67891011121314 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/