حکایت سنگهایی که دوباره جان می گیرند+عکس
آخرین نیوز: جهان نقاش، جهان رنگها، نقشها و اسطوره هایی است که نادعلیان در سنگ تراشی هایش به آنها حیات دوباره بخشید و چون گنجهایی پنهان یا به زمین سپارده یا در بستر رودخانه ها غرشان ساخته است. او معتقد است؛ تمدنها چون انسان از خاک برخواسته اند و لاجرم در خاک خفته اند. احمد نادعلیان هنرمند برجسته هنرهای محیطی و استاد دانشگاه، تنها 4 ساعت از وقتش را در هفته به تدریس در دانشگاه مشغول است و اغلب وقتش را یا در طبیعت و در حاشیه رودخانه ها و سواحل دریا می گذراند یا در کارگاهش بر سنگهای صاف نقش برجسته هایی ازلی می کشد.
تابستانها در زادگاه پدری اش روستای"پلور" در دامنه های یخ زده دماوند روزگار می گذراند و زمستانها به جزیره هرمز در جنوبی ترین نقطه ایران می رود و بر بستر نیلگون خلیج فارس، قلم مو به انبوه رنگهای خاک هرمز می کشد.
جهان نادعلیان، جهان رنگها و نقشها و اسطوره هاست، جهانی که در کارهایش به موجودات حیات دوباره می بخشد. می گوید: "حیات دوباره عنوان یکی از مجموعه کارهایم است که نقشهای های ماهی که کشیده ام را در هر جایی از دنیا که رفته ام، درون رودخانه ها و دریاها پرت کرده ام."
بعضی از کارهای سنگی اش را در رودخانه سن پاریش، رودخانه هایی در چین، رودخانه تایمز لندن، تاجیکستان، آمریکا و ... به آب سپرده، می گوید:" کهن الگوها به این معناست که ماهی، مار، دست و پا و یا یک الهه و هر آنچه که بر سنگها نقش می زنم در عین حال که در فرهنگ ایران باستان و دوره اسلامی بوده در دیگر مناطق دنیا نیز مشاهده شده است."
او آثارش را گاهی در زیر خاک هم پنهان می کند. طرح هایی که می خواهد در خاک به آنها حیات دوباره دهد یا برای حیاتی دیگر ذخیره کند. خودش می گوید: "چرایی این کار از یک شوخی آغاز شد. مجموعه ای در ایران تحت عنوان "گنجهای پنهان" کار کردم و بعد از آن کارهایم را پنهان کردم."
می گوید: " عده ای در کنار این کارهایم دنبال گنج می گشتند. همین مسئله این پرسش را در ذهنم بوجو آورد که چرا کارهایی که در دل زمین پنهان می شوند می توانند اینقدر ارزشمند باشند و بعد این مسئله برایم پیش آمد که اگر می توان به آب به خاطر طراوتش فکر کرد، پس به خاک هم می توان فکر کرد."
او به ابعاد فسلفی کارش بیشتر فکر می کند و برای رفتارهایش دلایل قانع کننده ای دارد. معتقد است:" همه تمدنها از خاک بر می آیند و بر خاک می نشینند و مهمتر اینکه کالبد ما از خاک می آید و در خاک می رود. زمین مثل یک گهواره است. اندیشه ای را که اگر مثل یک بذر یا راز بکاریم برای آیِنده می ماند. شاید زمین می تواند نگاهبان این بذر فرهنگی باشد."
می گوید: "شما اگر قلمرو مخاطب را مشخص نکنید مانند محله ای که در آن زندگی می کنم و با شهر و کشور باعث وسعت جغرافیایی مخاطب می شود و قلمرو فکری او را افزایش می دهید. هنری را که به زمین می سپارید همانند هنر هزاره های قبل که در دل زمین به ما رسید و ارزش چندیدن برابر دارد، هنر من نیز می تواند به شکل بسیط در شکلهای مختلف عرضه و دیده شود و در آینده به آن رجوع شود."
او به مجموعه ای از کارهایش برای فرهنگ بومی سرخپوستان آمریکا اشاره می کند و می گوید: "یک مجموعه هفت عکسی مربوط به مردم سرخ، فرهنگ سرخپوستاها در آمریکا کار کردم و همانجا در زیر خاک مدفونش کردم."
به باور این هنرمند برجسته بین المللی، "عملکرد نقشها بر سنگها نشان دهنده بحرانهایی مانند محیط زیست، بحران های انسانی و اخلاقی و اجتماعی است ولی باید توجه کرد برخی پدیده ها مانند تروریسم مسئله همه جای دنیا نیست بلکه دغدغه بسیاری جاهاست ولی مسئله ویرانی محیط زیست متعلق به تمام مردم و دولتهای دنیاست."
او معتقد است: "هنر می خواهد از کنج بیرون بیاد و در یک یا چند لایه به جامعه عرضه شود و البته هنر در دو سه دهه گذشته از انزوای روشنفکری و شکل گرایانه که بخواهد در کنج باشد به میزان زیادی بیرون آمده است و هنرهای محیطی جلوه ای از این وضعیت است."
از او می پرسم اگر شما در جغرافیایی غیر از ایران زیست می کردید آیا نیاز بود به غیر از توجه به هنرتان به موضوعات موازی مانند دغده های محیط زیستی و میراث فرهنگی بپردازید؟
می گوید: "شخصیت هر آدم آمیزه ای است از پیشینه قومی، خاطرات دوران کودکی و طول دوران زندگی اش،همچنین ترکیبی از آموزشهایی است که دیده، افرادی که در پیرامونش بودند و افق هایی که براش گشوده شده اند."
او ادامه می دهد که "باید دقت شود ببینم از کی مد نظر است؟ اگر از میانسالی و یا کودکی هم باشد باید به همان سه ماه دوران کودکی که در منطقه ای بوده ای توجه شود و رسوبات فرهنگی و آن زیر ساختی که یه جایی نشسته خود را نشان می دهد و البته باید به تجربیات جدید توجه جدی کرد."
پلور ییلاق اجدادی اش بوده و به قول خودش از کودکی پیش پدر بزرگش می رفته و با او زندگی می کرده است. برای او پلور بازگشت به دوران فطرت و کودکی است. پلور ییلاق بوده و در زمستان سمت کویر می رفتند ولی از قضا، هفت سال پیش او سر از جزیره هرمز در آورده است. جزیره ای محصور در رنگها و طرح های متنوع از خاک و فرهنگ و هنر و تمدن!
می گوید: "اگر پلور تابستانها مثل بهار است و زمستانهاش بسیار سرد و نمی توان در آن زندگی کرد، جزیره هرمز زمستانش مثل بهار است و برای کسی که می خواهد نفس بکشد و کار کند جای زیبایی است و همیشه جایی برای ادامه حیات هست."
او همه مناطق ایران را در دوران داشنجویی اش به چشم دیده است. 12 هزار اسلاید دوران دانشجویی از مناطق مختلف کار کرده که در کمدی در خانه اش نگهدار می شود و البته یکسری از کارهایش را قاب گرفته و در کارگاه – گالری اش در معرض دیدن است.
می گوید: "فرزندم الان شانزده ساله است و سنگهایی از بچگی کار کرده که نشان می دهد به هنر علاقه دارد. من مجبورش نمی کنم که چیکار کند اما خودش با انتخاب هنرستان دنبال هنر می رود و اینکه خودش انتخاب کند با ارزش تر است."
نادعلیان به جزیره هرمز به عنوان محیطی برای ادامه حیات هنری اش در فصلهای معتدل نگاه می کند و در مورد خاکهای رنگی جزیره هرمز و کثرت آن صحبت می کند و کثرت آن را توصیفی عامینه ای از تکثر رنگ در جریزه می پندارد.
می گوید: "فام رنگی در طبعیت و در چرخه رنگی نقاش بی نهایت است ولی رنگهای اصلی و مادر در جزیره هرمز وجود دارند که نمونه هایی از آنها را جمع آوری کرده ام و زنانی در جزیره هستند که آنها را برای استفاده آماده سازی می کنند، این زنان، خاکهای رنگی را می کوبند و الک می کنند."
نقاشی های کشیده بر شیشه ها هنری نوبنیاد در جزیره هرمز است که دکتر نادعیان عاشقانه به زنان و کودکان هرمزی آموخته تا هم به نوعی اشتغال زایی برای زنان آن منطقه بوجود آورد هم هنر نقاشی را با طبیعت پیوندی دوباره دهد. می گوید: " تمام نقاشی هایی که در جزیره کشیده ام و از کارآموزان در گالری من در تهران وجود دارد، تمام کانی های رنگ آن از خاک جزیره هرمز هست."
رنگ سرخ در جزیره هرمز رنگ برجسته ای است می گوید:" به خاک سرخ هرمز گلک می گویند و با استفاده از نوعی ماهی ساردین و نارنج محلولی ساخته می شود و مانند ترشی باید بماند تا جا بیفتد و روی نان قطراتی ریخته می شود و با نان صرف می شود که سرشار از آهن است."
امسال هفتمین سالی است که به جزیره هرمز سفر کرده است و آنجا نگارخانه ای دایر کرده که نوعی هنرمند سرا است. ساختمانش را که مخروبه ای کهنه و قدیمی و محل تزریق معتادین و بزهکاران بود را با 5 میلیون و هشتصد هزار تومان خریداری کرد و با کمک مردم روی دیوارهایش نقاشی کشید و حالا نگارخانه هرمز است.
می گوید: " موزه ای آنجا ترتیب داده ایم که مورد بازدید گردشگران است و آنجا زنان بومی آموزش دیده اند که چگونه نقاشی کنند. مردم بومی به شدت استقبال می کنند. خوشبختانه امسال گردشگران زیادی به جزیره آمدند، از آنها خواستم که برای نهادینه شدن فرهنگ گردشگری و توسعه اشتغال و ایجاد فضای اقتصادی بهتر برای مردم بومی، از آنها کارهای هنری شان را خریداری کنند که استقبال زیادی از آنها شد."
او در مورد هنر و جاذبه بصری در محیط های شهری می گوید: "شهرها متولی خاص خود را دارند، در محیطهای شهری سازمانی داریم به نام زیباسازی که وظیفه اش نقاشی های دیواری، مبلمان شهری و ایجاد مجسمه های شهری است. سازمان زیبا سازی شهردای تعامل خوبی دارد و اتفاقا مجموعه هایی را در دآراباد، ولیعصر و یک مجموعه که شامل 500 طراحی کودکان هست که حجاری شده و به زودی اجرا می شود."
می گوید: " محیط های شهری مصنوع دست انسان است و این امکان وجود دارد که در 50 سال بعد محیطی که ساخته و طراحی شده است را دوباره تغییر دهیم و از آن طرحی نو در اندازیم اما در محیط های طبیعی اینگونه نیست و متاسفانه اگر محیط زیست و میراث فرهنگی یک اکوسیستم طبیعی و گردشگری را برای تخریبش موافقتت کنند آیا امکان بازگرداندن آن وجود دارد؟"
این هنرمند معتقد است: "در شهر هر خطای انسانی قابل جبران است ولی در محیط های طبیعی اینچنین نیست و وظیفه یک هنرمند آن است که روشی که در هنر رفتار خلاقه نام دارد بیابد و در عرصه میراث و محیط زیست پیشنهاداتی را مطرح کند و بتواند به احیا و حفظ آثار و محیط زیست کمک کند."
می گوید: "پانزده سال است که به طور مستقیم در حوزه محیط زیست و میراث فرهنگی در کشور کار می کنم و با نقشهای تراشیده بر سنگها نسبت به حفظ میراث طبیعی و تاریخی و فرهنگی کشور هشدار می دهم، در هیچ دوره ای رنگ چشم من به مدیران این سازمانها نیفتاده است و اساسا با عملکردی که این دو دستگاه محیط زیست و میراث فرهنگی در سالهای گذشته داشته اند همان بهتر که کارمان به هم نیفتد."
او معتقد است: "سازمان هایی مانند محیط زیست و میراث فرهنگی که زیر نظر ریاست جمهوری کار می کنند می توانند به جای رفتارهای قهری و بازدارند هزینه هایی در حوزه فرهنگ تقبل کنند که به رسالت اصلی آنها کمک کند نه رفتارهایی از خود نشان دهند که زمینه تخریب این دو میراث مردم ایران را به تاراج دهند."
می گوید: " اعتراض ما بی فایده است و تنها ما در مصاحبه های خود غر بزنیم و البته آنها به این غز زدنهای ما عادت کرده اند و تاثیری بر تصمیات غلط در این حوزه ها ندارد. مسئولان استان مازندران در مورد تخریب قلعه تارخی پلور با جدیت از تخریب حمایت می کردند و حتی اعلام کردند که این قلعه ارزش نگهداری ندارد و کسانی که مخالف این تخریب بودند را تهدید به مرگ کرده اند و گفته اند آنها را توی گونی می کنند و با خود می برند."
اکنون اما کارخانه آب معدنی در پلور در حال توسعه است و بر چند چشمه طبیعی و بکر دیگر در این منطقه چنگ انداخته شده و در حال تصرف آب آنجا هستند در حالی که مردم بومی از کمبود شدید آب در آن منطقه رنج می برند. اینها دردهایی است که از آن حرف می زند و ادامه می دهد " کنار کوه چشمه بود و بالای کوه قلعه دختر بود و قلعه دختر یعنی معبد آناهیتا و آناهیتا یعنی الهه آب، آیا این چیزی جز نابودی پایه های فرهنگی و میراث کهن این خاک است؟"
او به دغدغه هایش فکر می کند و می گوید: "مسولان کنونی لیاقت نگهداری از میراث را ندارند و آنها به جای اینکه حافظ میراث فرهنگی باشند در سالهای تصدی مدیریت خود دنبال مسائل دیگری هستند که ارزش فرهنگی ندارند. وقتی دود این تخریبهای به چشم متولیان برود که خوشبختانه دارد می رود و مردم نسبت به این دست اندازی دارند واکنش نشان می دهند، شاید متوجه این تخریب هولناک شوند."
او ادامه می دهد که " در بعد حقوقی متولی مناطق تخریب شده و در معرض تخریب، سازمانهای میراث فرهنگی، محیط زیست و امور آب هستند که خود مجوزها را به تخریب گران می دهند و برای ساخت و احداث کارخانه هایی مانند آب معدنی در مناطق تاریخی نیازی به اجازه گرفتن از افرادی امثال من ندارند که من یک هنرمندم و اساسا نباید در این حوزه ها دخالتی داشته باشم."
نادعلیان به سفرها و آثار و بازتاب هنرش در دنیا اشاره می کند و می افزاید: "خیلی از جاهای دنیا را گشته و دیده ام، گاهی بیش از یک بار برای نمونه پنج بار ایتالیا، چهار بار فرانسه، سه بار آلمان،چهار با انگلستان، دوبار امریکا، دوبار چین، دوبار لبنان، یک بار سوریه، آذربایجانف ترکیه، آسیای میانه، کره جنوبی و اکثر کشورهای اروپایی و آفریقای جنوبی و... سفر کرده ام و از نزدیک کار کرده ام و هیچ جایی نرفته ام که نسبت به کارهایم بی تفاوتی باشد و دائما گزارشهایی از کارهایم در کتب و مجلات معتبر کار می شود."
می گوید:" در تمام این کشورها هزینه های سفرم را نهادهای فرهنگی آنجا تقبل کرده اند که دوست داشته اند هنرم در آنجا ادامه پیدا کند ولی در ایران هیچ وقت نهادی نخواسته و حمایتی نکرده و اساسا واکنشی نشان نداده است. برای نمونه سازمان محیط زیست و یا میراث فرهنگی هرگز از من نخواسته اند برای ایجاد تعامل میان هنر من با موضوع مدیریتی آنها کار بکنم. البته بهتر که این خواسته صورت نگیرد چرا که با سابقه و بد نامی که آنها دارند حاضر نیستم که یک ریال از آنها بگیرم و کاری برای آنها انجام دهم و بهتر است این فاصله بین ما باشد."
او در مورد هنرمندان دیگر شبیه خودش می گوید: "قطعا هنرمندان دیگری در سراسر دنیا کارهایی شبیه به من را انجام می دهند اما نکته ظریفی در کارم وجود دارد و آن اینکه اغلب هنرمندان هنرهای محیطی خیلی ها دستور کار زیست محیطی به این مفهوم که من انجام می دهم ندارند، چرا که در این کشورها قانون محکم است و مخاطرات مشخص است و علم به محیط زیست بالا است ولی در ایران امتزاج هنر و محیط زیست و میراث فرهنگی بیشتر دارد دنبال می شود."
او در نهایت به سیر نهایی هنر و هدف غایی خود به عنوان یک هنرمند اشاره می کند و می گوید:" اینگونه نیست که مانند یک فیلسوف و یا یک آدم عاقل بنشینم و فکر کنم و چشم انداز آینده مثلا ده ساله خود را مشخص کنم، کارم بیشتر ذوقی و کشفی و دلی است و در فرایند دستخوش تحولات و ایجاد قلمروهای جدید می شود."
می گوید: "تجربه نشان داده هنر من زوایا و اهداف مختلف ولی نامشخصی دارد. خود من می گویم اگر نتوانم چیزی را در پیرامون عوض کنم می توانم خودم را در محیط آلوده شهری به دل طبیعت ببرم و خودم را پالایش و عوض کنم و در لایه های مختلف زیستی، فکری و اخلاقی در رودخانه ای بنشینم و کار خودم را بکنم."
او تنها خودش را مسئول ماهی های سنگی که به رودخانه ها پرتاب کرده می داند و می گوید: "مخاطبان من اگر پرسشی از من دارند بپرسند که کجای این نقشها اشکال دارد و چه خطایی کرده ام تا من درباره آن توضیح دهم و آن خلاف را دوباره مرتکب نشوم."
او می گوید اینکه کارم به کجا بیانجامد باید بازخوردها را نگاه کنم، اینکه کارم توانسته قلبی را بتپاند، دلی را به رحم بیاود و وجد و نشاطی ایجاد کند برایم کافی است. من در دنیای مجازی کارهایم را معرفی می کنم برای نمونه در تارنمای اینترنتی ام یک پیغام برایم ارسال شده که فردی در آن نوشته " من ده هزار کیلومتر با جزیره هرمز فاصله دارم ولی این کارهای منتشر شده من را وادار به گریه کرد" این نشان می دهد در یک قلمروی وسیع جغرافیایی و حتی قلمروی تاریخی قرار است بگوییم چه بوده ایم، با چه مواجهیم، چه هستیم و چه خواهیم بود...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)