دانش پزشکی در ایران باستان(2)
نظر ایرانیان باستان درباره بیماریها و منشا آنها:
بر طبق آیین و فرهنگ ایرانی نابود کننده تمام بدیها ،پلیدیها و کژاندیشی ها و زشتی ها همان کلام ایزدی (مانتره) است. نامهای خداوند(صد و یک نام خدا) مانتره می باشد. گاتها مقدس مانتره می باشد. یسنا مانتره می باشد ، نماز مانتره می باشد ،اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک مانتره می باشد. تمام آموزشهای زرتشت مانتره می باشد. نیاکان ما معتقد بودند و ما نیز معتقدیم و ایمان داریم هرگاه که روح و روان و اندیشه سالم و شاداب است ، تن و بدن و زندگی نیز سالم و شاداب است. و هرگاه روح و روان و اندیشه رنجور و افسرده باشد تن و بدن و زندگی هر چقدر که قوی باشد رو به سستی می گذارد. و یکی دیگر از این درمانبخشها فراگیری دانش و ادب برای رسیدن به کمال انسانی می باشد.
رقیه بهزادی، نویسنده کتاب «قوم های کهن، در قفقاز، ماورای قفقاز، بین النهرین و هلال حاصلخیز» درباره تاریخچه علم پزشکی در ایران باستان نوشته است: «به سبب تقسیم دو گانه جهان به یک آفرینش خوب و یک آفرینش بد، همه بیماری های جهانی از پدیده های انگرمینو (منیوی بد) به شمار می آمد. در وندیداد، اهورامزدا اعلام می دارد که انگرمینو 99 هزار و 999 بیماری آفرید که شمار آن البته به صورت های مختلف تخمین زده شده است. در بخش های مختلف اوستا، شمار قابل ملاحظه ای از نام های بیماری ها حفظ شده است.»
گیگر نویسنده و پژوهشگر کتاب «فرهنگ ایران شرقی» خود به دقت نام بیماری های موجود در آثار ایران باستان را ذکر کرده است. اگر چه برای بسیاری از آنها نتوانسته است معادل دقیق و مشخص عنوان کند. اما انواع بیماری های تب، سر و پوست در میان آنها مشخص و تفکیک شده است.
رقیه بهزادی از برخی بیماری های نام برده شده در کتاب وندیداد، یاد کرده است:
1. واورشی : احتمالا یک بیماری مقاربتی است
2. تب زایمان یا نفاس:eclampcia and preeclampcia
3. اسکندا: ممکن است به مفهوم بریدگی باشد
4. اگهوستی: راشیتیسم
5. دروکا: مسلما سنگ کلیه یا صفرا است
6. کورگها: ظاهرا همان است که در فارسی امروزی به آن کورو یا کورک می گویند.
7. آستائیریا: ظاهرا نام یک بیماری است که بر روی بدن جوش هایی مانند دانه های آبله یا سرخک ظاهری می شود.
همین طور در میان شماری از بیماری هایی که کاملا ناشناخته است، سه بیماری با « اژ» آغاز می شود و احتمالا ناراحتی هایی است که بر اثر گزش مار به وجود می آید.
اساس علم پزشکی در کتاب اوستا، سه چیز است: کارد، گیاهان درمانی و کلام که به نظر می رسد منظور جراحی، پزشکی و دعا و نیایش باشد. در کتاب «قوم های کهن...» آمده است : چنین به نظر می رسد که اوستا به معالجه به وسیله دعایا افسون بیش از همه چیز اهمیت می دهد. به طوری که مانتر بیشاز، یعنی کلام شفابخش را پزشک پزشکان می نامد. در واقع، به کلام شفابخش یا کلام مقدس، شخصیت داده شده و از او به عنوان یکی از ایزدان یاد می شود: ای کلام مقدس، ای درخشان، مرا شفا ببخش.
در وندیدا، کلام مقدس مفهومی بیش از دعا دارد و به معنی ورد و افسونی برای دور کردن بیماری هاست: بیماری را به عقب می رانم، مرگ را عقب می رانم، درد و الم را به عقب می رانم، سردرد را به عقب می رانم... آبله را به عقب می رانم.
قانونهای پزشکی در ایران باستان:
در وندیداد، احکامی نیز برای پزشکی ذکر شده است، مثلا آمده است که داوطلب پزشکی برای آزمایش جراحی نباید از مزداپرستان استفاده کند، بلکه باید یکی از دیوپرستان را مورد آزمایش قرار دهد. هر گاه بیماری را جراحی کند و در نتیجه بیمار هلاک شود و این کار بار دوم و سوم تکرار شود، داوطلب پزشکی برای همیشه از حرفه پزشکی محروم خواهد شد. اگر در این کار اصرار ورزد و به یک نفر مزدایی آسیب برساند، متهم به جنایتی معادل آدمکشی خواهد شد. اما پس از سه بار تجربه موفقیت آمیز، وی به عنوان یک پزشک شایسته، به شمار خواهد آمد.
همچنین پزشکان، وظایف و مزد ویژه ای داشتند. رقیه بهزادی، برخی از این وظایف را این گونه برمی شمارد: پزشک باید به شتاب به عیادت بیمار برود. هر گاه شخص شب هنگام بیمار شد، پزشک باید تا پیش از پاس دوم شب خود را به او برساند، اگر در طول شب بیمار شود، پزشک باید تا پیش از سپیده دم بر بالای سر بیمار برسد.
حق ویزیت ! در ایران باستان:
دستمزد پزشک دقیقا تناسب با مقام بیمار داشت و موبدان، تنها با دعا و دادن برکت، به پزشک دستمزد می دادند!
رییس خانواده یا قبیله یا ده یا فرمانده استان به ترتیب یک خر، یک اسب، یک شتر و یا چهار اسب به عنوان دستمزد به پزشک می پرداختند. بیماران زن، به پزشک چهار پای ماده به عنوان دستمزد می پرداختند.
اخلاق پزشکی در ایران باستان:
درکتاب «قوم های کهن...» شرایط یک پزشک کامل در ایران باستان، این طور نقل شده است: باید اندام های بدن و مفاصل و درمان بیماری های آن ها را بداند. باید ارابه شخصی و دستیار داشته باشد و باید مهربان باشد و حسود نباشد. آرام سخن بگوید و هیچ گونه غروری نداشته باشد. دشمن بیماری ولی دوست بیمار باشد. حجت و حیا را رعایت کند و به دور از جنایت، آسیب رسانی و زورگویی باشد. شتابان به کار بپردازد، یار بیوه زنان باشد. رفتاری نجیبانه داشته باشد. پاسدار شهرت خوب باشد. به خاطر سود کار نکند، بلکه پاداشی معنوی را در نظر داشته باشد. در دادن گیاهان درمان بخش مهارت نشان دهد تا جسم را از بیماری برهاند و فساد و ناپاکی را دور کند. آرامش بیشتری ببخشد و لذایذ حیات را افزون سازد.
از اوستا که بگذریم در دوره های پس از زرتشت این دانش همچنان نزد ایرانیان رو به رشد و نمو نمود. عمده کار پزشکی و دانش پزشکی نزد موبدان و مغان ایرانی بود. بهترین آموزگاران دانش پزشکی و ستاره شناسی مغان ایران بوده اند و این علوم پشت به پشت از آنها به شاگردانشان انتقال پیدا می کرده. متاسفانه در یورش بی رحمانه مقدونیان(اسکندر)، اعراب ، تاتارها و افغانها بسیاری از نوشته ها و کتابهای ارزشمند دانشمندان ایرانی را از بین رفته و کتابهای پزشکی نیز از این قانون مستثنی نبوده است. از پزشکان نامور ایران نیز در دوره های بعد می توان از مانی؛ روزبه و بزرگمهر نام برد. در دوره هخامنشی نیز پزشکان بی شماری بوده اند که دانشمندان یونانی و دیگر ملل از آنان بهره برده اند. عمده دانش پزشکی آن دوره و حتی دوره ماد و دوره های پسین بر دانش اوستایی استوار بوده.
دوره ساسانیان نیز دانشمندان دیگر کشورها در دانشگاه گندی شاپور برای فراگیری دانشهای گوناگون از جمله پزشکی مشغول درس خواندن بودهاند ، مانند دیوژن. فرهنگستان گندیشاپور (که بصورت نیمهعربیوار جندیشاپور نیز نامیده شده) در سال 271 بدست شاهنشاهان ساسانی در خوزستان بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان همچنین دارای یک بیمارستان آموزشی و یک کتابخانه بود. بیمارستان گندیشاپور نخستین بیمارستان آموزشی جهان بود. در این فرهنگستان دانشهای فلسفی و پزشکی تدریس میشد و بنا به روایات حبس و مرگ مانی پیغمبر نیز در گندیشاپور روی داده است.
گندیشاپور یکی از هفت شهر اصلی خوزستان بود. نام آن در آغاز «گوند-دزی-شاپور» به معنی دژ نظامی شاپوربوده است. برخی پژوهشگران بر اینند که بنگاهی همانند به گندیشاپور از زمان پارتیان در این جایگاه قرار داشته است. شهری به نام گندیشاپور را شاپور دوم فرزند اردشیر ساسانی پس از شکست دادن سپاه روم به سرکردگی والرین، بنا نهاد. شاپور دوم گندیشاپور را پایتخت خود قرار داد.
نامآوری گندیشاپور بیشتر در زمان خسرو انوشیروان ساسانی انجام گرفت. خسرو انوشیروان گرایش فراوانی به دانش و پژوهش داشت و گروه بزرگی از دانشوران زمان خود را در گندیشاپور گرد آورد. در پی همین فرمان خسرو بود که برزویه، پزشک بزرگ ایرانی، مأمور مسافرت به هندوستان شد تا به گردآوری بهترینهای دانش هندی بپردازد. امروزه شهرت برزویه در ترجمه ای است که از کتاب پنچه تنتره هندی به پارسی میانه انجام داد که امروزه به نام کلیله و دمنه معروف است.
بنابراین فرهنگستان گندیشاپور از کانونهای اصلی دانشورزی، فلسفه و پزشکی در جهان باستان شد. در برخی منابع اشاراتی به انجام آزمون و امتحان برای اعطاء اجازه طبابت به دانشآموختگان دانشگاه گندیشاپور شده است. کتاب تاریخ الحکمه (سرگذشت فرزانگی) به توصیف این مسئله میپردازد. شاید این نمونه نخستین برگزاری آزمون دانشگاهی در جهان بوده باشد.
تمامی کتابهای شناخته شده آن روزگار در زمینه پزشکی، در کتابخانه گندیشاپور گردآوری و ترجمه شده بود، با اینکار گندیشاپور تبدیل به کانون اصلی انتقال دانش میان خاور و باختر گشت. گندیشاپور و همچنین آموزشگاه وانسیبین که پیش از فرهنگستان گندیشاپور در خوزستان بنیاد شده بود تأثیر بزرگی در شکل گرفتن نهاد «بیمارستان» بویژه کلینیک آموزشی در جهان داشتند.
در سالهای آغازین پیدایش دین اسلام در عربستان، دانشکده پزشکی و بیمارستان گندیشاپور شمار زیادی استاد ایرانی، یونانی، هندی و رومی را در خود جا داده بود. گفته شده که حتی پزشک شخصی محمد، پیامبر اسلام، نیز از دانشآموختگان (فارغالتحصیلان) دانشکده پزشکی گندیشاپور بوده است.
دانش پزشکی در ایران پس از حمله و یورش اعراب چند قرنی رو به کاهش و افتادگی گذاشت لیکن با کوشش بزرگمردان و دانشمندان و با عنایت اورمزد این دانش مانند گذشته و بهتر از آن رو به بالندگی گذاشت. به طوریکه دانشمندان بی شماری از دوره ی اسلامی به بعد از یاران به دانش جهان کمک شایانی کردند و کمتر کسی مانند آنها را میتوان یافت ، بزرگانی چون ابن سینا؛ محمد زکریا رازی؛ فارابی؛ خیام که نامشان همواره در تاریخ پزشکی جهان می درخشد و موجب افتخار و سربلندی مردم ایرانزمین در تمام دوره ها می باشند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)