صفحه 11 از 19 نخستنخست ... 789101112131415 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 181

موضوع: *رهگذر چه می گوید*

  1. #101
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    شب بود
    چشمهای ساکتم را بستم
    به این امید که وقتی چشم باز میکنم
    تو باشی....
    و قرنها من هر ثانیه چشم باز کردم و بستم...
    و تو نبودی....
    شب است ...
    چشمهایم پرآشوبم را می بندم
    بی هیچ امیدی و دیگر نمی خواهم چیزی را ببینم
    حسودیم می شود به خورشید
    که بر چهره تو خیره انگشت می کشد هر روز
    به ماه که شبهای تورا از من می گیرد
    و مهتابی که با ستاره ها در چشمهای تو نقش می بندد
    حسودیم می شود به آب
    که عطش تو را تسکین می دهد اما من...؟؟
    گریه ام می گیرد مثل کودکی که اسباب بازی اش را دزدیده اند
    از زمان، که تو را ساده در خود می پیچد
    و حرص می خورم از باد
    که بی شرمانه گیسوانت را به بازی می گیرد
    حسودیم می شود به چشمهای هرزه ی مردمانی که تو را هر روز می ببیند
    در ایستگاه اتوبوس
    زیر باران
    در زل زدنهای رنج آور غربیگی
    حسودیم می شود به سر انگشتانت
    که اشکهای دلتنگی تو را می نویسند بر گونه هایت
    می میرم از حسادت زمینی که بر آن شاهزاده ی قصه های کودکی ام
    نسیم وار گام بر می دارد
    و حسودیم می شود به خواب
    که آرامشت می دهد و من.....؟؟؟
    حسودیم می شود به کبوترها
    که در نگاه تو اوج می گیرند و من....؟؟؟
    و حسودیم می شود به خدا
    که در تو که می نگرد دلش نمی لرزد...و من...؟؟؟
    چشمهایم را می بندم و نمی گشایم دیگر
    چرا که در هر چه مینگرم از من به تو نزدیک تر است
    دارم از حسادت می میرم
    چشمهایم بسته است.....

  2. #102
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    ..مرد بارانی
    اولین بارا ن پاییزی در شب تب کرده شهریوری غمناک
    می خورد بر شیشه ی قلبی
    هیچ کس در کوچه ی متروکه ی امروز
    از پس ویرانه های سالهای دور
    یادی از مردی که دیشب مرد را بر لب نخواهد داشت.....
    در حیاط خسته ی اندوه
    ایستاد و اندکی لرزید
    مرد بارانی چه ساکت بود چه ساکت زیست چه ساکت مرد
    چه ساده عشق را در باغچه، با دستهای خویش مدفون کرد....
    مرد بارانی کسی بود از حوالی ی شب مهتاب
    آشنای دردهای خامش مغموم
    رنج خود را عاشقانه می پرستیدو فراتر بود
    از گلایه یا بهانه... او پی باران ماندن بود
    ....
    شایدم در کوله باری پر تر از دیروز
    می کشید اندوه فردا را
    مرد بارانی چه تنها بود
    دیشب مرد....
    مرد بارانی کمی تاریک تر بود از شبح هایی که می دیدم
    کمی روشن تر از ارواح بی آزار
    وقت گریه اشکهایش را نمی پوشاند
    وقت خواب از بیقراری مثل اتش بود
    دیگران را خوب می فهمید
    دیگران اما...شبی که مرد بارانی کمی غمگین تر از اندیشه هایش بود
    سوزاندند تراوشهای ذهن ظاهرا بیمار او را در خطوطی گنگ...
    مرد بارانی چه تنها بود....
    نه در خانه نه در آبی ی ساحلها
    کسی چشم انتظار مرد بی باران ما هرگز نبودست و نخواهد بود
    و مردی ساکت و بی روح دیشب مرد...
    چه فرقی می کند انگار!
    که باران شب شهریوری غمگین
    ببارد یا نبارد نرم یا سنگین...
    کسی که در پی باران و تنها بود
    دیشب مرد.....امشب نیست..
    شب شهریوری تب کرده و نمدار
    می رود تا صبح ...صبح روز خسته ای بیمار...
    قطره ای بوسید قلبی را و گریان گفت:
    شاید سه شنبه بود که آن مرد خسته بود
    شاید سه شنبه بود که آن مرد زنده بود
    شاید سه شنبه بود که آن مرد خسته شد
    شاید سه شنبه بود که آن مرد رفته بود...

  3. #103
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    من بهای عشق تو را چگونه خواهم داد ؟

    شبی بدون سحر؟تلاقی گریه ؟ یا سکوت و تنهایی؟
    زیر باران خاطره ماندن ؟
    بی تو از انتظارها مردن ؟
    یا نفهمیدن چرا و چرا..
    کاش استخوانهایم حجم سنگین درد را می دید
    پیش از آنکه با قلبم خواب پاییز زردرا می دید
    باز قلب خسته ام آرام
    غرق در خون چه مظلوم است
    اشک ریزان به باد می گوید"
    "به بهایی که هست ....می ارزید

  4. #104
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    سرودن از تو را برای شاعران دیگر نمی گذارم
    اگر ناقص... بگذار کلام من باشد
    نه شاعری که از تو هیچ نمی داند...
    پیش از من و تو نیز مردان و زنان زیادی به ماه خیره مانده اند
    اما هیچ کدام.. قسم می خورم..هیچ کدام
    از شهد چشمهای تو چون من نخورده ا ند ..
    لالایی مخملی شب با من
    کنار استعاره های خنده های تو ست که توفان را می خواباند
    کنار عطر پریواره ا ی شبیه رویا
    آه که من چقدر خوشبختم
    دیگر به خدا حسودیم نمی شود..



  5. #105
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    وقتی پناهگاه من نیز در شب پنهان است
    مرا برای تمام بی مهتاب گریستن هایم ببخش
    من هنوزم فکر می کنم گریه کار مردها نیست
    اما این دل بی ستاره ام این را نمی فهمد...

  6. #106
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    .از شبی که چشمهای تو مرا در بر گرفت...
    .از گرمای بی نظیر دستانت.
    ....از آب می نویسم و بیابان..
    .خنکای صبح و دلتنگی غروب.
    ...از یاس می نویسم و از خش خش برگهای پاییز زیر گامهای پرسه زن من.
    ...از سکوت می نویسم و گلایه..
    ..از شب می نویسم ..شبی که شاید هرگز نیاید
    ....از ماه می نویسم و قرارش با سپیده.
    ..از باد می نویسم و لطافت گیسوی تو از اشک می نویسم و از دل
    ..دل سیاه سفید سرخ بیرنگ.
    .و از نور می نویسم ...از تو



  7. #107
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    آسمان هست / من هستم
    مثل يک پرستوی مهاجر با حسی غريب
    اما نه برای تو و نه برای هيچکس
    اما من وجود دارم
    برای تنهايی ديوارهای اتاق
    برای انتظار قلبهای بدون عکس


    برای ترک خوردگی روح باغچه

    من هستم با قلبی در حال تپيدن

    اما جدا از همه بودنها

    همانطور که آسمان هست



    __________________

  8. #108
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    خرده مگیر
    آخرین پناهم بود .
    اشکی که ریختم
    وفغانی که بر آوردم
    اگر چه از نگاه تو مردانه نبود، اما
    گریه کردن آخرین پناهم بود
    .

  9. #109
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    شبی از شبها :
    گل شب بو
    خورجین پر بو را نگشود
    که زمستان
    -ازکوهستان-
    چارنعل آمده بود.

    شبی از شبها :
    یاد من
    -پاورچین پاورچین-
    از در خانه برون رفت.
    وندانستم کی باز آمد
    وکجا بود
    آنقدر بو بردم
    که تنش بوی دلاویز ترا با خود داشت.

    شبی از شبها :
    به تماشا بنشین
    تیر چالاک شهابی را
    که در انبانه ی شب گم گردد.
    و به یاد آرکه ما نیز شبی
    -یاروزی-
    این چنین در قدم مرگ فرو می افتیم.


    شبی از شبها :
    تو مرا گفتی
    "شب باش"
    من که شب بودم و
    شب هستم و
    شب خواهم بود
    شبِ شب گشتم.
    به امیدی که تو فانوس نظرگاه شب من باشی .

  10. #110
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    جنون نگرفته ای تا بدانی

    من جنون زده

    من بی خواب

    من آشفته

    چه ها کشیدم

    از دست تو

    و آن چشمان

    همیشه مست تو


صفحه 11 از 19 نخستنخست ... 789101112131415 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/