خواب بودم ...خواب
و کسی آرام ، به لطافت گلبرگی ار کنار آرامش من گذر کرد و رفت
دگر یادم نیامد
ولی از گذر آن رویا بود که دگر
نه من و نه کودک دل
خواب بر چشممان نیامد
بیدار مانده ایم و گاه در کابوس به سر می بریم
آشفته ، آشفته
چنان مجنون ، چنان باد صحرا گرد
و او...که نامش را هم نمی دانم
دگر هیچ گاهی نیامد
و من همیشه در حسرت آنم که ای کاش در خواب نبودم!!
و من ...بیدارم ...بیدار
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)