صفحه 47 از 53 نخستنخست ... 37434445464748495051 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 461 تا 470 , از مجموع 521

موضوع: متن های زیبا

  1. #461
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    رویای شیرین

    Royaye Shirin
    دیر وقت بود…
    یه حس عجیبی داشتم، دلم بی دلیل گرفته بود،
    كامپوتر رو خاموش كردم و رفتم كه بخوابم
    روی تخت دراز كشیده بودم… دیگه داشت خوابم می برد..
    احساس كردم یكی توی اتاقه… آره یكی اونجا بود،
    بی اختیار بلند شدم و رفتم پیشش..
    هیچی نمی تونستم بگم.. انگار حرف زدن یادم رفته بود،
    با دقت نگاهش كردم.. ولی نمی تونستم درست ببینمش،
    زل زده بود توی چشمام.
    خیره نگاهم می کرد و اصلا چیزی نمیگفت!
    می خواستم بپرسم تو كی هستی! ولی واقعا نمی تونستم حرف بزنم.
    بهش نگاه كردم… سرما تمام تنمو فرا گرفت
    انگار یه دست یخی قلبمو محکم فشار میده
    قلبم از كار افتاده بود، دیگه تپشش رو حس نمی كردم
    آروم دستشو طرفم دراز كرد
    اول شک كردم…
    دو دل شدم که دستشو بگیرم یا نه؟!
    پیشش احساس آرامش میكردم،
    همه ی ناراحتی های زندگیم… رو فراموش كرده بودم.
    احساس سبكی میكردم، خیلی احساس خوبی بود..
    پس دستمو به طرف دستش بردم
    واای چقدر گرم بود،
    تا به حال اینقدر گرما رو شدید حس نکرده بودم
    گرماي لذت بخشي بود.
    اون نگاه سرد و یخی… و حالا این گرمای سست کننده..؟!
    دستم به دستش خورد و یکدفعه همه چیز برام تار و مبهم شد..
    همه چیز داره اطرافم تغییر كرد. اتاقم، وسايلم، همه چي..
    همه جا تاریك شد.. اتاقم مثل یه سلول انفرادی كوچیك شده بود..
    سکوت کر کننده ای اذیتم میكرد..
    احساس می كردم كه هیچ وزنی ندارم.. مثل یه دونه پر
    احساس فوق العاده خوبی داشتم…
    یه گرمای عجیبی توی تمام بدنم جریان داشت
    تا حالا اینقدر لذت نبرده بودم.. خیلی این گرما رو دوست داشتم..
    تمام حواسم قوی تر شد بود
    یه صداهایی شنیدم که قبلا نشنیده بودم
    احساس میكردم دارم از زمین کنده میشم
    مثله یه قاصدک وقتی كه فوتش میکنی
    هنوز دستم توو دستش بود… هی بالا تر میرفتیم..
    همینطور كه بالاتر میرفتیم… همه اتفاقای توی زندگیم جلوی چشمام امد
    همه ی كارهای خوب و بد زندگیم رو دیدم…
    خیلی سریع گذشت…
    داشتیم به سقف اتاق نزدیك میشدیم..
    خواستم كه دستمو رها كنم كه به سقف نخورم..
    ولی به سقف رسیدیم.. و ازش رد شدیم..
    واای خدا…. امشب چقدر آسمون قشنگ شده…
    تا حالا اینقدر ستاره توی آسمون ندیده بودم…
    آسمون زیباییه خیره كننده ای داشت..
    خیلی زیباست، خیلی…
    اونقدر که نفسم بند اومده بود…
    دیگه هیچ حرفه نگفته ای باقی نمونده که هی گلومو فشار بده و چنگ به دلم بزنه…
    از دست همه ی ناراحتیم راحت شده بودم… همه رو فراموش كرده بودم..
    نه دیگه بغضی بود.. نه گریه.. دلم برا كسی تنگ نبود..
    احساس میكردم به همه ی آرزوهام رسیدم…
    رضایت و آرامش تمام وجودمو فرا گرفت بود..
    همین طور بالاتر میرفتیم.
    من دیگه هیچی نمی خواستم.
    میتونستم راحت چشمامو ببندم و به هر جایی که توی ذهنم تصور میكردم پرواز کنم…
    به یه درخت فکر كردم و یه سایه ی وسیع زیرش و یه سیب روی نزدیک ترین شاخش…
    بعد از چند ثانیه من اونجا بودم… زیر سایه ی همون درخت… و سیب درست جلوی صورتم بود…
    برش داشتم و گارش زدم.
    خوشمزه ترین چیزی بود که تا به حال تو تمام عمرم خورده بودم…
    به یه ساحل دلنشین… آبهای زلال… درختای زیبا و صدای پرنده ها فكر كردم و به یه چشم به هم زدن خودمو اونجا دیدم…
    صدای موجای دریا… واقعا زیبا بود… بهترین لحظه ی عمرم بود..
    فقط یه آروز بود که همیشه ذهنم رو مشغول کرده بود…
    به این فكر كردم كه الان عشقم كنارم باشه.. و تا ابد كنارم بمونه…
    به اینکه، اون کسی که دوسش دارم ولی اصلا منو یادش نیست رو همیشه داشته باشم…
    (یه صدای آشنا رو می شنوم)
    “علی بلندشو دیگه…، بهت میگم شب زود بخواب كه حالا مثل معتادا نباشی… مدرست دیر شد..”
    صدای مادرم بود..
    حيف…


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #462
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    دلتنگی

    خدای من آخه چرررااااااااااااااااا ؟؟؟ اوایل که تازه باهاش آشنا شده بودم ؛ خیلی هوامو داشت؛ کافی بود لب تر کنم.! تا بگه جانم. یه روز که خیلی دلم گرفته بود تو گوشم زمز مه کرد: " وقتی من هستم جایی برای ناامیدی نیست" .انگار یه لیوان آب هلوی تازه و خنک بهم داد... جیگرم حال اومد . چند وقت بعد هم یه گشایشی شد.اون روزا وقتی صداش میکردم زود جواب میداد. انگاری نازم بیشتر خریدار داشت. شاید گناهام کمتر بود. شاید انقدر دیر به دیر میرفتم پیشش که دلش واسم تنگ میشد و زود جواب میداد.(کاش همون موقع همه چیو ازش خواسته بودم) چند ماهی شایدم چند سالی از روزای اول آشناییمون گذشت.بیشتر شناختمش. بیشتر حسش میکردم. بهش وابسته شده بودم. دنیا واسم مثل قفس شده بود. دقیقا از همون روزا بود که دیگه زیاد محلم نمیذاشت. عجیبه! خیلی عجیبه! یه جورایی وحشتناکه! آخه چرررررررااااااااااااا؟؟؟
    چند وقته زیاد میرم سراغش ، هی اسمشو صدا میکنم ، گاهی قربونش میرم ، گاهی اینقدر نازشو میکشم که از خودم بی خود میشم. اما واسم کلاس میذاره. واسم چشم و ابرو میاد. روز به روز قفسمو تنگ تر میکنه. قبلنا وقتی اشکم در میومد منو میگرفت تو آغوشش و نوازشم میکرد. طاقت گریه منو نداشت. ولی حالا اشکمو از قصد در میاره. حتی نگاش یه جای دیگست. بهش میگم لااقل یه نگاه بهم بنداز. جون هر کی دوست داری بگو اشکال کار کجاست؟ بهش میگم یا خلاصم کن یا جواب بده.... بازم هیچی نمیگه. نه خلاصم میکنه ، نه جوابی میده... میدونم!!! از چشمش افتادم!!! انقدر بد عمل کردم که دلشو زدم. به هر دری میزنم در و روم میبنده. بعضی وقتا بهش میگم خسته شدم ، اعصاب ندارم ، اگه منو نمیخوای ، اگه دوستم نداری بیا و تکلیف منو معلوم کن. اگه بگی برو میرم. دیگه هم پیدام نمیشه... هر چه باداباد.اما هیچی نمیگه. گاهی فقط سنگینیه نگاهشو حس میکنم. اشک تو چشام جمع میشه و بغضم میترکه. به اینجا که میرسم شونه هاشو میندازه بالا و میره. این بی تفاوتیش آتیشم میزنه. هنوزم اون جمله که اول آشناییمون تو گوشم زمزمه کرد یادمه ....
    " وقتی من هستم ... جایی برای ناامیدی نیست" !!!
    imagesqtbnANd9GcSNcKDCNjTJZY3Hj868QFFnsFQ6POnWZQdCnel63dkCV7TBA5R1pg
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #463
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    "از من بگذر" شعر از : "تورج نگهبان"
    غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
    شعری غم انگیزم ، از من بگذر
    سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم
    بگذشته در آتش همچون روزم
    غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
    شعری غم انگیزم ، از من بگذر

    بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم
    بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم

    دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم
    دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم
    بگذر از من تا به سوز دل بسوزم
    آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم
    بگذر از من تا به سوز دل بسوزم
    آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم

    بگذر تا در شرار من نسوزی ، بی پروا در کنار من نسوزی
    همچون شمعی به تیره شب ها
    می دانی عشق ما ثمر ندارد ، غیر از غم ، حاصلی دگر ندارد
    بگذر زین قصه ی غم افزا

    غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
    شعری غم انگیزم ، از من بگذر
    سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم
    بگذشته در آتش همچون روزم
    غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
    شعری غم انگیزم ، از من بگذر
    غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
    شعری غم انگیزم ، از من بگذر
    غمگین چو پاییزم ، از من بگذر
    شعری غم انگیزم ، از من بگذر

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #464
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    "راز دل" شاعر : بهادر یگانه ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من
    این سکوت مرا ناشنیده مگیر
    ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر
    سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

    امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی
    سایه از سر من تا سپیده مگیر
    ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم
    وقت دیدن او ، راه دیده مگیر

    دل دیوانه ی من به غیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند
    شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ، پناهی ندارد ، خدا داند
    منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند
    به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند

    ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر
    ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

    دلم گیرد هر زمان بهانه ی تو ، سرم دارد شور جاودانه ی تو
    روی دل بود به سوی آستانه ی تو
    تا آید شب ، در میان تیرگی ها ، گشاید تن ، روح من به شور و غوغا
    رو کند چو مرغ وحشی ، سوی خانه تو

    ای بی وفا ، راز دل بشنو ، از خموشی من ، این سکوت مرا ناشنیده مگیر
    ای آشنا ، چشم دل بگشا ، حال من بنگر ، سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

    امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی
    سایه از سر من تا سپیده مگیر
    ای اشک من ، خیز و پرده مشو ، پیش چشم ترم
    وقت دیدن او ، راه دیده مگیر

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #465
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    پیش فرض

    93477765765488445269
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  8. #466
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست

  9. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  10. #467
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    هميشه به من مي گفت زندگي وحشتناک است ولي يادش رفته بود که به من مي گفت تو زندگي من هستي روزي از روزها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه خورشيد در اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا باراني بود و خورشيدي در اسمان معلوم نبود شبي از شبها از او پرسيدم به چه اندازه مرا دوست داري گفت به اندازه ستاره هاي اسمان نگاهي به اسمان انداختم ديدم که هوا ابري بود وستاره اي در اسمان نبود خواستم براي از دست دادنش قطره اي اشک بريزم ولي حيف تمام اشکهايم را براي بدست اوردنش از دست داده بودم

  11. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  12. #468
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل یاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم

  13. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  14. #469
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    درشهرعشق قدم ميزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خيلي تعجب کردم تاچشم کارمي کردقبربودپيش خودم گفتم يعني اين قدرقلب شکسته وجودداره؟يکدفعه متوجه قلبي شدم که تازه خاک شده بودجلورفتم برگهاي روي قبرراکنارزدم که براش دعاکنم واي چي ميديدم باورم نميشه اون قلبه همون کسيه که چندساله پيش دله منو شکسته بود

  15. کاربر مقابل از Sara12 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  16. #470
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    نوشته ها
    7,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,069
    تشکر تشکر شده 
    4,117
    تشکر شده در
    2,249 پست
    قدرت امتیاز دهی
    866
    Array

    پیش فرض

    می بخشمت بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی...بخاطر تمام خنده هایی که به صورتم نشاندی نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی...بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی...نمی بخشمت بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی...بخاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی...و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

صفحه 47 از 53 نخستنخست ... 37434445464748495051 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/