زیبا سلام اگر چشم داشتم که بر میگذاشتم و آرام میگریستم برای خاطر شکسته چیزی در من که شکل میگیرد از حظور من -اگر این کلمات را میدانستم داستانی مینوشتم به روشنی خاطرارت مبهمی که در من شکل گرفته! ولی حیف که این دستان یاریم نمیکنند- جیف که مشتانم جز بر یر خویش بر جایی فرو نمی ایند .
احساس میکنم تو خودم غرق شدم !
چطور میشه به راحتی از جدایی گفت!