صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19

موضوع: ๑۩۞۩๑ متن کامل کتاب اسرار موفقیت (آنتونی رابینز) ๑۩۞۩๑

  1. #11
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بخش ششم
    فرهنگ موفقیت
    نیروی كلمات دگرگون كننده و تمثیلهای جهانی
    آیا تاكنون عمیقا تحت تاثیر سخنان كسی قرار گرفته اید ؟آیا هنوز كلمات جان، اف كندی ،وینسون چرچیل، یا مارتین لوتركینگ را به خاطر می آورید؟این اشخاص با كلام نافذ خود نه فقط من و شما، بلكه ملتی را تحت تاثیر قرار دادند، و حتی بعد از مرگشان هم هنوز سخنانشان دیگران را تكان می دهد.
    اما آیا هرگز به این فكر افتاده اید كه كلماتی كه بطور عادتی از آنها استفاده می كنید دارای چه قدرت جادویی برای ایجاد روحیه مثبت و یا ایجاد غم و افسردگی هستند؟ آیا كلماتی كه بكار می برید، سازنده اند یا نابود كننده؟ آیا در شما امید ایجادمی كنند یا نومیدی؟ برای اینكه تاثیر شگفت انگیز كلمات را در تغییر روحیه دریابید این بار كه خواستید به بیان احساسات خود بپردازند، آگاهانه در انتخاب كلمات، دقت كنید.
    كلمات چنان قدرتی دارند كه می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا صلحی را بر قرار سازند مرابطه ای را به نابودی كشانند و یا آنرا محكمتر كنند برداشت و احساس ما نسبت به هر چیز بسته به معنایی است كه به آن چیز می دهیم كلماتی كه آگاهانه یا نا آگاهانه برای بیان یك وضعیت انتخاب می كنیم بلافاصله معنای آن را در نظرمان دگرگون می كنند و در نتیجه احساسمان را تغییر می دهند اگر ضمن تعریف واقعه ای آن را( فاجعه)بنامید ویا آن را (كمی مایوس كننده ) بخوانید احساستان در برابر آن فرق نمی كند؟ اگر مساله ای را ( مشكل بزرگ )
    و یا ( اشكال جزئی) قلمداد كنید، آیا شدت احساستان نسبت به آن یكسان است؟ اگر موضوعی را كه به آن ایمان دارید با من در میان گذارید و من بگویم اشتباه است چه؟ اگر بگویم افكارتان بكلی غلط است چه ؟ بدتر از آن اگر بگویم( دروغ می گوئید ) چه ؟ آیا این طرز سخن گفتن روابط ما را تیره نمی كند؟
    سالها پیش ، كشفی كردم كه برای همیشه بر زندگی من اثر گذاشت . در یك جلسه اداری، با دو نفر از همكاران نشسته بودیم كه خبر بدی به ما رسید. شدت احساسات هر یك از ما نسبت به آن خبر متفاوت بود. مهمتر آنكه هر یك از ما، احساسش را با كلمه متفاوتی بیان می كرد. من می گفتم ( خشمگینم) دومی می گفت( آزرده ام) و سومی اظهار می كرد ( ناراحتم). یادم است كه كلمه ( ناراحت) برای بیان چنان وضعیتی ، در نظر من بسیار احمقانه جلوه می كرد ! من ناراحت نبودم و جالب اینكه نه چنین احساسی داشتم و نه برای بیان آن از چنان كلمه ای استفاده می كردم. با خود فكر كردم اگر نوع كلماتی را كه بكار می بریم تغییردهیم، آیا در الگوی عاطفی ما نیز تغییر ایجاد می شود؟
    پس از آن جلسه، با خودم عهد كردم كه به مدت ده روز، هر گاه از جا درفتم، بجای كلمات خشم و عصبانیت)از كلمات( آزردگی و ناراحتی) استفاده كنم. نتیجه برایم تعجب آور بود . فقط با تغییر كلمه ای كه عادتاٌ بكار می بردم شدت احساس منفی من كاهش یافت . گفتن این جمله كه ( این موضوع مرا می رنجاند )به كلی الگوی قبلی مرا در هم ریخت. بزودی از كلمات دیگری هم استفاده كردم، مثلاٌ( دارید خلق مرا تنگ می كنید). در نظر بگیرید كه از دست كسی عصبانی هستید و در حالی كه قیافه بی تفاوتی گرفته اید به اواین جمله را می گوئید.
    یكی از كلماتی را كه به طور معمول برای بیان احساسات منفی خود بكار می برید انتخاب كنید، آنگاه كلمه دیگری را بجای آن بگذارید كه الگوی قبلی را در هم بریزد و یا دست كم شدت احساس را كم كند.

    هنگامی كه برای بیان حالتی از كلمات تازه و غیر معمول استفاده می كنید بر چسب تازه ای به آن حالت می زنید. مثل آنكه دكمه حیاتی دیگری را فشار داده باشید. نه فقط از نظر عقلانی، بلكه از نظر عاطفی و احساسی دگرگون می شوید. كلمات، دستگاههایی را در بدن ما به كار می اندازند. اگر در این مورد شك دارید، در نظر بگیرید كه كسی به شما ناسزایی بگوید. در اینصورت نه فقط از نظر فكری، بلكه به احتمال زیاد از نظر جسمی نیز تغییراتی درفیزیولوژی بدن شما ایجاد می شود.
    من كلماتی را كه بلافاصله موجب تغییر عواطف و یا كاهش و افزایش شدت احساسات می شوند، ( كلمات دگرگون كننده) می نامم.
    لغاتی را كه عادتاٌ بكار می برید و دائماٌ از آنها برای بیان عواطف و احساسات خود استفاده می كنید، تغییر دهید تا بلافاصله نحوه تفكر، احساس، و زندگیتان عوض شود. این یكی از ساده ترین و در عین حال نیرومند ترین ابزارهایی است كه زندگی هر كسی رادر یك لحظه دگرگون می كند.

    بیشتر ما كلماتی را طبق معمول برای بیان تجارب زندگی خود بكار می بریم، نا آگاهانه انتخاب می كنیم. غالباٌ برای تشریح عواطف خود از كلماتی استفاده می كنیم، بدون آنكه فكر كنیم این كلمات ممكن است چه اثری بر ما یا دیگران داشته باشند. این كلمات بخشی از مجموعه لغات عادتی ما هستند و عملاٌ احساسی را نسبت به زندگی خود داریم شكل می دهند.
    به عنوان مثال بسیاری از مردم از كلماتی نظیر ( خفت) یا ( افسردگی) برای بیان تقریباٌ هر نوع تجربه نا خوشایند استفاده می كنند. اگر چیزی بگوئید كه خوششان نیاید (خفیف یا افسرده) می شوند . اگر نظرشان را بپرسید، باز هم خفیف و افسرده می شوند . هر چیزی آنها را خفیف و افسرده می كند، زیرا از بر چسب این كلمات تقریباٌ برای هر تجربه ای استفاده می كنند . سعی كنید لغاتی را كه برای بیان عواطف خود بكار می برید گسترده تر كنید تا اینكه كلماتتان آن حالات عاطفی و احساسی را كه انتظار دارید، در دیگران بوجود آورد.
    اهمیت زبان در درك زندگی چه اندازه است؟ این موضوع، مطلقاٌ اساسی است. كلماتی را كه به تجارب خود نسبت می دهیم،به سادگی بصورت تجارب ما در می آیند.
    مارك تواین زمانی گفته بود ( كلمه مناسب عامل بسیار نیرومندی است. هرگاه كلمه مناسبی را بكار می بریم هم جسم و هم درروح اثر می گذارد و آدم را مثل برق از جا می پراند.)
    چه كلماتی تاثیر نیرومندتری بر شما دارند؟ كلمات نوازشگر؟ تحسین آمیز؟ اعجاب آور؟ اغراق آمیز؟
    بیشتر مردم بیش از چند هزار كلمه بلد نیستند. اگر در نظر بگیرید زبان انگلیسی كه ازنظرتعداد لغت غنی ترین زبانهای دنیاست بین 500 تا 750 هزار لغت دارد، متوجه می شوید كه ما بطور معمول بیش از دو درصد كلمات زبان خود را بكار نمی بریم! بدتر آنكه خیلیها برای بیان عواطف همیشگی خود از ده،پانزده و حداكثر بیست كلمه بیشتر استفاده نمی كنند كه از آن میان نیمی از آنها نیز منفی هستند.
    آیا برای بیان احساس خود( چه برای خود و چه برای دیگران) بطور معمول از چند لغت استفاده می كنید؟ چند كلمه را هم اكنون می توانید بروی كاغذ بیاورید؟
    آیا اگر بخواهید در برابرجمعی از مردم سخن بگویید عصبی می شوید؟آیا دل پیچه می گیرید ؟ تنفستان تند می شود؟ ضربان قلبتان بالا می رود ؟دستتان می لرزد؟این احساسات سالها زندگی كارلی سیمون را مختل كرد.اما كسان دیگری یاد گرفته اندكه چگونه از این احساسات به سود خود استفاده كنند.مثلاٌ بروس اسپرینگستین این احساسات جسمی را هیجان می نامد و آنها را برای ایجاد حالت آمادگی ،طبیعی و مثبت می شمارد این احساسات به او یاد آور می شود كه هم اكنون باید برنامه بسیار جالبی را برای هزاران نفر اجرا كند . از نظر او بالا رفتن ضربان قلب دشمن انسان نیست، بلكه حامی اوست.
    این بار كه در مركز توجه جمعی قرار گرفتید و میزان آدرنالین خونتان بالا رفت نام آن را هیجان بگذارید نه ترس.
    وقتی بر چسب خاصی به چیزی زدیم نسبت به آن احساس خاصی هم پیدا می كنیم. این موضوع خصوصاٌ در مورد بیماریها صادق است. تحقیقات نشان داده است كه كلمات سرطان و سكته قلبی غالباٌ بیماران را وحشتزده می كند و آنها چنان بیچاره و افسرده می شوند كه عملاٌ سیستم دفاعی بدنشان دچار اختلال می گردد. برعكس معلوم شده است كه اگر بیماران، افسردگی ناشی از بعضی برچسبها را از خود دور كنند و بدانند كه جسم آنان برای بهبود به چه كارهایی نیاز دارد سیستم دفاعی آنان غالباٌ فعال می شود.
    دكتر نورمان كازینز هنگام بحث درباره (كلمات دگرگون كننده) گفته است(كلمات می توانند موجب بیماری یا مرگ شوند. لذا پزشكان عاقل در گفتگوی با بیماران باید بسیار دقیق باشند.)
    برای بیان سلامت جسمانی خود كلماتی را با دقت انتخاب كنید.
    كسانی كه از كلمات ضعیف استفاده می كنند، زندگی عاطفیشان هم ضعیف است. و كسانی كه ذخیره لغاتشان غنی است جعبه رنگی در اختار دارند كه تجاربشان را نه فقط برای دیگران، بلكه برای خودشان هم رنگینتر جلوه می دهد.
    امروز چگونه می توانید رنگهایی به ( جعبه رنگ عاطفی ) خود بیفزایید؟ چه كلمات مثبت و روحیه سازی می توانید به كلمات عادتی اضافه كنید . اگر مرتباٌ از این كلمات استفاده كنید زندگی شما تا چه حد شیرینتر می شود.
    آیا كسانی را می شناسید كه بیش از حد خوشبخت بوده زندگی پرشوری داشته باشند؟این اشخاص برای تجارب زندگی خود غالباٌ از چه كلماتی استفاده می كنند كه بتوانید آنها را سر مشق قرار دهید و در نتیجه بعضی از الگوهای عاطفی مثبت آنان را تجربه كنید.
    آیا زمان آن فرا نرسیده است كه از كلمات دگرگون كننده بجای كلمات تضعیف كننده عادتی خود استفاده كنید و روحیه بهتری پیدا نمایید ؟ تمرین زیر را انجام دهید:
    1 – سه كلمه را كه در هنگام ناراحتی معمولاٌ از آنها استفاده می كنید بنویسید.
    2 – خود را در حالتی شاد و سر حال قرار دهید. در ذهن خود كلمات تازه ای را پیدا كنید كه الگوی قبلی را درهم بریزد و یا لااقل شدت احساس را كم كند . مانعی ندارد كه از كلمات احمقانه، غیر عادی، یا نامناسب كه روحیه منفی را بر طرف و شادی و خنده را جایگزین آن می كند استفاده كنید. یكی از دلایلی كه من بجای ( خشم) از كلمات ( ناراحتی) یا ( خلق تنگ) استفاده می كنم، این است كه این كلمات به نظرم مسخره می آیند. هر وقت اصطلاح ( خلق تنگ) را بكار می برم، نمی توانم از خنده خودداری كنم.
    شدت احساسات منفی را می توان با افزودن كلماتی به كلمات اصلی كاهش داد. علاوه بر جایگزین كردن كلمه (خشم) با (رنجش) یا (ناراحتی) می توانیم از این عبارات نیز استفاده كنیمدارد كمی خلقم تنگ می شود.) یا ( مختصری احساس رنجش می كنم.) یا ( گویا اوضاع اندكی نامناسب است.)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #12
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بخش ششم (قسمت دوم )
    فرهنگ موفقیت
    نیروی كلمات دگرگون كننده و تمثیلهای جهانی
    با فرزندان خود به چه زبانی سخن می گویید؟ غالباٌ متوجه نیستیم كه كلمات ما چه اثری بر آنان می گذارد. بجای اینكه به آنها بگوییم(دست و پا چلفتی!)یا ( چرا ساكت نمی شوی؟)كه این كلمات باعث می شود كه كودك، خود را بی ارزش بپندارد، سعی كنید برای تغییر حالت او از لحن نیمه جدی استفاده كنید . مثلاٌ می توانید بگویید( اگر به این كار ادامه دهی، كم كم ناراحت می شوم.) و در موقع گفتن این جمله لبخند بزنید. چیزی بگویید كه نه فقط توجه كودك ، بلكه توجه خودتان را به طرز سخن گفتن و یا رفتار مناسبتر جلب كند. سپس به دنبال آن پیشنهادی از این قبیل بدهید(عزیزم اگر این كار را اینطور انجام دهی فكر می كنم بهتر به نتیجه برسی.)
    برای اینكه كلمات دگرگون كنندهرا در گفتگو های خود بكار ببرید، می توانید از اهرمهای روانی زیر استفاده كنید.
    1 – با سه نفر از دوستان خود قرار بگذارید كه بجای بعضی از كلمات و عبارات عادتی از كلمات و عبارات تازه ای استفاده كنید.
    2 –رفتار خود را به مدت 10 روز زیر نظر بگیرید . هر گاه متوجه شدید كه از كلمات قدیمی استفاده كمی كنید . بلافاصله با كلمات تازه الگوی خودرا در هم یریزید .واگر متوجه شدید كه بطور غیر ارادی از كلمات تازه استفاده كرده اید، بلافاصله به خود پاداش دهید.
    3 – برای اصلاح رفتارتان از دوستانتان كمك بگیرید تا هر وقت متوجه شدند از كلمات قدیمی استفاده می كنید به شما تذكر دهند.( مثلاٌ عصبانی شده ای یا كمی آزرده) (مایوس شده ای یا مانوس)
    آیا همیشه باید شدت عواطف منفی خود را كم كنیم؟ البته خیر؛ همه عواطف بشری در جای خود لازمند . مثلاٌ گاهی ممكن است كسی برای ایجاد تغییر، نیازی داشته باشد كه احساس خشم كند. اما سخن ما این است كه برای انجام هر عملی فوراٌ از عواطف منفی و احساسات شدید بصورت غیر لازم و نا مناسب استفاده نكنیم. هدف این است كه آگاهانه شرایطی را فراهم آوریم كه كمتر احساس رنج و بیشتر احساس لذت نماییم.
    استفاده از كلمات دگرگون كننده نه تنها به رفع الگوهای رنج كمك می كند، بلكه می تواند میزان لذت را نیز افزایش دهد. با این تمرین برشدت عواطف مثبت خود بیفزاید.
    1 – سه كلمه یا عبارت را كه معمولاٌ برای بیان احساسات مثبت خود بكار می برید روی كاغذ بنویسید . آیا این كلمات بقدر كافی نشاط آور هستند؟
    2 – سه كلمه یاعبارت تازه را كه كاملاٌ شادیبخش باشند انتخاب كنید.
    3 – از دوستان خود كمك بگیرید تا همیشه بجای كلمات قبلی از كلمات تازه و قویتر استفاده كنید.( مثلاٌ (مایل هستی یا بسیار علاقمند؟)( راضی هستی یا مشتاق) )اگر در ده روز آینده از اهرم روانی استفاده كنید، كم كم عادت می كنید كه این كلمات را به شكل مؤثر بكار برید.
    نه فقط كلمات، تاثیری نیرومند بر عواطف ما دارند بلكه مجموعه های خاصی از لغات( كه آنها را به عنوان تمثیل بكار می بریم.) تاثیری خارق العاده و دگرگون كننده دارند. مثلاٌ ممكن است بگویید( از دست فلانی عصبانی هستم.) یا بگویید ( فلانی از پشت به من خنجر زد.) كدامیك از این دو بیان قویتر است؟ مسلم است كه احساس خنجری كه از پشت بزنند، اثری عمیق دارد.
    هنگام استفاده از تمثیل عین واقعه را شرح نمی دهیم، بلكه آن را به چیز دیگر تشبیه می كنیم. معمولاٌ تمثیلهای ما بسیار قویتر از واقعیت هستند. فلانی واقعاٌ چه كرده است؟ مثلاٌ ممكن است پیمان شكنی كرده باشد، اما پیمان شكنی با اینكه از پشت به كسی خنجر بزنند تفاوت بسیار دارد.
    شما برای تجارب دردناك یا ناراحت كننده از چه تمثیلهایی استفاده می كنید؟
    یادگیری یعنی اینكه بین چیزی كه قبلاٌ درك كرده اید وچیزی كه تازه است رابطه ایجاد كنید. برای این كار می توان از تمثیل استفاده كرد.
    شما هر نوع عقیده ای كه داشته باشید ممكن است قبول كنید كه حضرت مسیح معلمی بزرگ بوده است. شیوه تعلیم او چه بوده است؟ استفاده از تمثیل. هنگامی كه او به نزد ماهیگیری رفت به او نگفت( من می خواهم كه تو مردم رابه دین مسیح دعوت كنی.) بلكه گفت( از تو می خواهم كه صیاد انسانها باشی.) با استفاده از تمثیل صید ( چیزی كه قبلاٌ معنی آن را می فهمید)و ارتباط آن به مفهوم تازه ( دعوت به دیانت مسیح) بلافاصله نحوه كار رابه آموخت . تمثیل می تواند بلافاصله تاریكی وسوء تفاهم را بر طرف كند و مطلب را روشن و واضح سازد.
    این بار كه با شنیدن مطلبی گیج شدید، بپرسید ( مثل چی؟ آیا ممكن است مثالی بزنی؟)
    ما برای بیان جنبه های گوناگون زندگی دائماٌ از تمثیل استفاده می كنیم، هر چند كه ممكن است متوجه این موضوع نباشیم. تمثیل، چهار چوب زندگی ما را تشكیل می دهد. مثلاٌ اگر از شما بپرسم( زندگی چیست؟آن را به چه تشبیه می كنید؟)ممكن است كسی بگوید زندگی نبرد است و كس دیگر آن را بازی یا آزمون بنامد. این تمثیلها را تمثیلهای كلی می نامیم زیرا كه بطور همزمان بر جنبه های گوناگون زندگی اثر می گذارند.
    اگر با این دیدگاه كه ( زندگی نبرد است) به زندگی نگاه كنید آن راچگونه خواهید دید؟ زندگی دشوار است؛ ممكن است شكست بخوریم یا كشته شویم؛فردی كه در خیابان به او بر می خوریم ممكن است دشمنمان باشد. اگر زندگی را بازی بدانیم چه؟ می تواند مایه تفریح باشد. اگر آن را موسیقی بدانیم چه؟ می تواند ضرباهنگی در آن باشد.
    استفاده از كدام تمثیل صحیح است؟احتمالاٌ همه تمثیلها در جای خود مفیدند. گاهی لازم است كه زندگی را بازی بدانیم تا در نظرمان شادیبخش جلوه كند. گاهی لازم است كه زندگی را سفری مقدس بشماریم تا اینكه قدر نعمتهایی كه داریم مثلاٌ دوستان، خویشان و یا فرصتهای زندگی را بدانیم. گاهی خوب است كه زندگی را بصورت آزمونی در نظر آوریم و از این تمثیل خصوصاٌ درهنگامی كه با مصیبتی مواجه می شویم و هیچ معنای مثبتی در آن پیدا نمی كنیم استفاده كنیم. هر یك از این تمثیلها را كه انتخاب كنید بی اختیار نحوه تفكر ، احساس و واكنشتان نسبت به وقایع، تفاوت می كند.
    برای تعریف زندگی از چه تمثیلهای مثبت دیگری می توانید استفاده كنید كه بیانگر معنای واقعی آن باشند؟ آنها را روی كاغذ بنویسید.
    مقابله با مشكلات زندگی از نظر شما ممكن است ( بالا رفتن از نردبان موفقیت) باشد یا اینكه
    ( تلاش كنید تا سر خود را بیرون از آب نگه دارید.) مسلماٌ اگر اصطلاح ( پرواز كردن) بجای
    ( سینه خیز) رفتن استفاده كنید تصوردیگری از زمان خواهید داشت.
    برای بیان كارهای روزمره خود از چه تمثیلهایی استفاده می كنید؟ این تمثیلها چه احساسی را در شما بوجود می آورد؟ چه تمثیلهای تازه ای را می توانید بكار بگیرید تا زندگی شیرینتر شود؟
    تمثیل می تواند در انسان ایجاد امید كند. موقعی كه اوضاع بر وفق مراد نیست، اغلب اشخاص فكر می كنند ( همیشه به همین منوال خواهد بود.) اما شاید بتوانید از تمثیل بهتری هم استفاده كنید. مثلاٌ ( زندگی هم دارای فصلهایی است و من اكنون در فصل زمستانم.) در ضمن یادمان باشد كه در زمستان بعضیها یخ می زنند و بعضی دیگر اسكی بازی می كنند ! بعلاوه در پس هر زمستانی بهاری است! همچنان كه در پی هر روزی شبی است . خورشید طلوع می كند و می توان دانه های تازه ای كاشت. آنگاه تابستان و سپس پائیز و فصل برداشت فرامی رسد.
    گاهی كارها دقیقاٌ طبق برنامه پیش نمی رود، اما اگر یقین كنید كه فصلها جای خود را به یكدیگر می دهند متوجه می شوید كه در دراز مدت نوبت برداشتن محصول هم خواهد رسید.
    اگر احساس می كنید كه چیزی (شما را عقب نگه می دارد.) یا( دیواری) راه پیشرفتتان را سد كرده است، ببینید از چه تمثیلهایی استفاده می كنید. این تمثیلها باعث می شود كه نتوانید از منابع و امكانات خود برای حل مشكلات بهره مند شوید. مبارزه كردن با دیوار و یا شیئی نامرئی كه شما را عقب نگه می دارد دشوار است.
    از آنجا كه خود شما این تمثیل را انتخاب كرده اید خودتان هم می توانید به آسانی آن را عوض كنید. اگر حس می كنید كه ( مشت به دیوار می كوبید) چرا بجای مشت زدن دیوار را با مته سوراخ نمی كنید؟ یا از آن بالا نمی روید؟یا از زیر آن نقب نمی زنید ؟ یا در را باز نمی كنید تا از آن عبور كنید ؟و یا آن را بصورت پلكانی سنگی در نظر نمی آورید؟تغییر تمثیلها شیوه مقابله شما را با هر مشكلی تغییر می دهد.
    برای اینكه نیروی پشتكار را به خود یادآور شوید به تمثیل سنگتراش توجه كنید . چگونه وی سنگ به آن برزگی را می شكند و به آن شكل می دهد. او هر سنگ سختی را با تیشه می تراشد . ضربه اول حتی خراشی جزئی هم بر سنگ وارد نمی كند، اما او پشت سر هم صدها و یا هزاران ضربه می زند. حتی در مواقعی كه حركات او بیهوده به نظر می رسند دست از تلاش بر نمی دارد، زیرا می داند كه اگر كسی فوراٌ به نتیجه نرسد معنی اش این نیست كه پیشرفت نمی كند.پس او از زدن ضربه دست نمی كشد. زمانی فرا می رسد كه سنگ دو نیم می شود . آیا فقط ضربه آخر مؤثر بوده است؟ البته خیر. تلاش مستمر او نتیجه داده است.
    آیا می توانید از این تمثیل در زندگی خود استفاده كنید و بر تلاش و پشتكار خود بیفزایید.
    تغییر هریك از تمثیلهای كلی می تواند بلافاصله نظر كلی شما رانسبت به زندگی عوض كند. در یكی از سمینارهای من خانمی حضور داشت كه مرتباٌ از هرچیزی ایراد می گرفت. مثلاٌ:هوای اتاق خیلی گرم بود، بعد خیلی سرد می شد، قد نفر جلویی خیلی بلند بود و امثال اینها. بسیاری از شركت كنندگان او را ( مایه دردسر) می دانستند. اما من كه می دانستم هر رفتاری نتیجه اعتقادی است، سعی كردم آن عقیده یا تمثیل را كه همه را ناراحت كرده بود پیدا كنم. بالاخره آن را كشف كردم( تركهای كوچك كشتی را غرق می كنند.) اگر شما هم معتقد بودید هر اشكال كوچكی ممكن است كشتی تان را غرق كند آیا غیر از این عمل می كردید؟
    تمثیل كلی تازه ای را به او یاد دادم و رفتار او عوض و كلاس آرام شد.
    آیا شما هم به تمثیلی عقیده دارید كه باعث غرق كشتی تان شود؟
    غالباٌ تمثیلی كه در یك زمینه ( مثلاٌ شغل) از آن استفاده می كنیم برای زمینه دیگر ( مثلاٌ روابط)مناسب نیست. مردی را می شناختم كه از نظر عاطفی بقدری سرد و منزوی بود كه خانواده اش هیچ نوع ارتباطی را با اواحساس نمی كردند. او هرگز احساسات واقعی خودرا بروز نمی داد و همیشه آنها را راهنمایی می كرد. شغل او مامور مراقبت برج كنترل هواپیما بود ! این شغل مستلزم آن بود كه همیشه خونسرد و بی احساس بماند و حتی در موقع بروز خطر خونسردی خود را حفظ كند تا خلبانان دستپاچه نشوند. و عادت داشت كه مرتباٌ آنها را هدایت كند . گرچه این طرز فكر برای اداره آن شغل ضروری بود ، اما مسلماٌ در خانواده نمی توانست كاربرد داشته باشد.
    آیا به تمثیلهایی اعتقاد دارید كه لازم باشد در مواردی آنها را با تمثیل دیگر عوض كنید؟ آیا با استفاده از این اطلاعات می توانید یكی از دوستان خود كمك كنید؟
    به كمك این تمرین تمثیلهای خود را كشف كنید و بر آنها مسلط شوید.
    1 – چند تمثیل را كه در مورد زندگی دارید بنویسید. آنها را بررسی كنید و بپرسید ( اگر زندگی چنین باشد در برابر آن چه احساسی خواهم داشت؟) این تمثیل دارای چه محاسن و معایبی است.
    2 – تمثیلهایی را كه در مورد یكی دو جنبه مهم زندگی ( مثلاٌ روابط یا شغل ) داریدبنویسید. آیا این تمثیلها نیروبخشند یا تضعیف كننده ؟ آگاه شدن از این تمثیل به تنهایی ممكن اسب باعث تغییر آنها شود.
    3 – برای زندگی و هر یك از جنبه های آن كه برایتان مهم است تمثیلی تازه فكر كنید.
    4 – تصمیم بگیرید كه در یك ماه آینده براساس این تمثیلهای تازه زندگی كنید. مثلاٌ مرتباٌ به خود یادآور شوید كه شغل یعنی...
    گاهی تمثیل، بهترین راه كمك به اشخاص است.
    موقعی كه پسر من ( جاشوا) شش ساله بود یكی از دوستانش مرد، و او با چشمان گریان به خانه آمد .
    به او گفتم( عزیزم می دانم چه احساسی داری. اما علتش این است كه تو هنوز یك كرم ابریشم هستی.) با این گفته فكر او منحرف شد. بعد شرح دادم كه كرم ابریشم ابتدا بصورت كرم است و موقعی كه به دور خود پیله ای می تند، ظاهراٌ مرده به نظر می رسد. اما در واقع چنین نیست. جاشوآگفت( بله او در حال تبدیل شدن به پروانه است.)
    گفتم ( درست است و این آغاز زندگی تازه اوست. تو نمی توانی دوست خود را ببینی زیرا او هم اكنون زیباتر و نیرومندتر از همیشه بر بالای سر ما پرواز می كند. گاهی اوقات كافی است كه به خدا اعتماد كنیم، زیرا اوست كه می داند چه موقع ما باید به پروانه مبدل شویم...)


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #13
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بخش هفتم
    استفاده از نشانه های عمل
    شما خود منشا همه عواطف و احساساتتان هستید. در هر لحظه كه بخواهید می توانید آنها را ایجاد كنید و یا تغییر دهید.
    پس چرا ما چنین نمی كنیم؟بساری از ما(بد حال) بودن را طبیعی می دانیم،اما برای خوشحال بودن باید دلیلی داشته باشیم. اماشما برای احساس خوشحالی به هیچ بهانه ای نیاز ندارید.می توانید هم اكنون تصمیم بگیریدكه خوشحال باشید،به این دلیل ساده كه زنده اید، به این دلیل كه چنین می خواهید. لزومی ندارد كه منتظر چیزی یا كسی باشید!
    بهترین راه بر خورد با عواطف منفی چیست.راههای معمولی و بی اثر بسیاراست. می توانید عواطف خود را ندیده بگیرید؛ البته آنها از بین نمی روند. می توانید آنهارا سركوب كنید، امادوباره به شكلی ظاهر می شوند.می توانید در آنها فرو بروید و برای خویشتن احساس تاسف كنید، اما آن نیز وضع را بهتر نمی كند. می توانید آنها را مایه فخر فروشی قرار دهید خیال می كنی وضع تو بد است؟ وضع من از آن بدتر است!)
    البته هوشمندانه ترین كار، این است كه با برخورد مؤثر در هروضعیت ، و جستجوی راه حل، این عواطف را دگرگون كنید و از آنها درس بگیرید و با استفاده از عواطف خود زندگی خویش و اطرافیانتان را غنی سازید.
    بدانید كه همه عواطف در خدمت شما هستند. عواطفی كه زمانی در نظرشما منفی جلوه می كردند چیزی جز (دعوت به عمل) نیستند. مثلاٌ اگر احساس دلسردی می كنید ( و ما در این باره به تفصیل بیشتر سخن خواهیم گفت.) معنی اش آنست كه به اعتقاد شا امور می توانند بهتر از این باشند، و نیستند. این نوع دعوت به عمل است و به شما می گوید كه باید كاری كنید تا شرایط را بهتر سازید . اگر از این احساس منفی به نحوه صحیح استفاده كنید، عملاٌ موهبتی است.
    از این به بعد هر وقت به یاد عواطفی می افتید كه آنها را منفی می نامیدید، آنها را دعوت به عمل یا( نشانه عمل) تلقی كنید.
    اگر در زندگی خود در هر وضعیتی رنج را تجربه كرده باشید، علتش یا نحوه نگرش شما به امور است( توجه و ادراك) و یا در نتیجه كارهایی است كه می كنید، كه ما می توانیم آن را روش بنامیم.
    پس اگر از احساسات خود ناراضی هستید یا مركز توجه خود و یا شیوه عملكرد خود راتغییر دهید، تا بلافاصله تغییری در عواطفایجاد شود . راههای تازه ای برای رفتار با همسر و یا گفتگو با رئیس خود پیدا كنید. و یا طرز فكر خودرا طوری عوض كنید كه همه با نظرات شما موافق باشند.
    هرگاه دچار عواطف دردناكی شدید، می توانید پنج قدم برداریدتا بتوانید به سرعت از نشانه های عمل درس بگیرید و از آنها استفاده كنید:
    1- مشخص كنید كه احساس شما دقیقاٌ چیست
    2- عواطف خود را بپذیرید و آنها را تحسین كنید. بدانید كه این عواطف در مواردی حامی شما هستند و شما را به عمل دعوت می كنند تا تغییری مثبت بوجود آورید.
    3- كنجكاو باشید ! توجه كنید كه این عاطفهپیامی برای شما دارد تا چیزی را دگرگون كنید. پس یا باید ادراك و یا روش خود را عوض كنید.
    4- به خود اعتماد داشته باشید و دانید كه می توانید بلافاصله بر عواطف خود مسلط شوید. زیرا كه درگذشته نیز چنین كرده اید. زمانی را بخاطر آورید كه با كمال موفقیت بر این احساس غالب شده اید پس، از عملكرد خود در گذشته سر مشق بگیرید تا بدانید كه در زمان حال و یا آینده چه باید بكنید.
    5- هیجان داشته باشید و دست به عمل بزنید!
    هنگامی كه ما دچار التهابی لحظه ای هستیم، كنجكاو شدن درباره عواطف و احساسات، كاری دشوار است. برای اینكه بتوانید از نشانه های عمل درس بگیریدو از آنها استفاده كنید چهار سؤال زیر را از خود بپرسید.
    1- در این لحظه واقعاٌ دلم می خواهد چه احساسی داشته باشم؟
    2- چه اعتقادی سبب شده است كه دچار این احساسات شوم؟
    3- برای پیدا كردن راه حل در حال حاضر چه باید بكنم.
    4- از این موضوع چه درسی می گیرم؟
    برای ایجاد اعتماد به نفس و برخورد با عواطف منفی زمانی را به یاد آورید كه دچار احساس مشابهی شده اید. توجه كنید كه در گذشته توانسته اید با موفقیت بر احساس منفی خود غلبه كنید.آیا اتفاق افتاده كه است كه زمانی احساس افسردگی كرده و آن را بر طرف ساخته باشید؟یا اینكه احساس ناكامی یا بیچارگی كرده و به شكلی توجه خود را به چیز دیگری معطوف كرده باشید؟
    رفتارهای گذشته خود را سرمشق خود قرار دهید. كدامیك از شیوه های را كه بكار برده اید مؤثر واقع شده است؟ آیا توجه خود را به چیز دیگری معطوف كرده اید؟آیا سؤال بهتری از خود پرسیده اید؟ آیا با تغییر حالت جسمی، قدم زدن و برگشتن به حالت متعادل،الگوی منفی را بهم زده اید؟
    اگر دوباره دچار همین احساس شدید، برای مقابله با آن از شیوه های موفق گذشته استفاده كنید.
    در ذهن خود موقعیتهای دشواری را كه در آینده ممكن است باعث بروز عواطف منفی شود طوری مجسم كنید كه برآنها تسلط دارید. خود را در حالت تسلط بر حوادث ببینید، بشنوید، و احساس كنید. تا اینكه احساسی از اعتماد بصورت شرطی در شما بوجود آید و یقین كنید كه با اعتماد به نفس و قدرت م توانید با هراتفاقی مقابله كنید.
    فلسفه من این است كه ( غول را تا كودك است نابود كنید.) بهترین زمان برای رفع عواطف منفی هنگام بروز و احساس آنهاست. هنگامی كه این عواطف قدرت گرفتند، رفع آنها بسیار مشكلتر است.
    نشانه عمل شماره 1
    احساسات نامطبوعی از قبیل كسالت، بی تفاوتی،ناراحتی، پریشانی خفیف و یا دستپاچگی پیام آزاردهنده ای به ما می دهند كه در جایی اشكالی وجود دارد . یعنی یا درك شما از موضوع ، موجب ناراحتی است و یا عمل شما در جهت هدفتان نیست.
    راه حل
    1- از مهارتهائی كه در بخش دوم كتاب آموخته اید برای تغییر روحیه استفاده كنید.
    2- مشخص كنیدكه چه احساسی می خواهید داشته باشید و چه كاری را می خواهید به انجام برسانید.
    3- رفتار و اعمال خودرا اصلاح ویا عوض كنید . تغییر مختصری در رفتار خود بدهید تا ببینید كه آیا می توانید احساس خود را نسبت به آن وضعیت فوراٌ تغییر دهید و یا تغییری در نتیجه ای كه بدست می آورید ایجاد كنید. نشانه عمل شماره 1 نیز مانند هر احساس منفی ، اگر به سرعت رفع نشود، رشد می كند و شدیدتر می شود و احتمالاٌ به نشانه عمل شماره 2 مبدل می شود.
    نشانه عمل شماره 2
    اگر با وضعیتهایی كه موجب ناراحتی ما می شوند برخورد صحیحی نكنیم رشد می كنند و بصورت ترس ظاهر می شوند. احساساتی از قبیل ترس، تشویش، اضطراب و نگرانی به شما می گویند كه باید آمادگی بیشتری داشته باشید تا با اتفاقی كه در شرف وقوع است روبرو شوید.
    راه حل
    1- درباره وضعیتی كه از وقوع آن واهمه دارید فكر كنید و ببینید اكنون چه باید بكنید تا ازنظر جسمی و فكری آمادگی لازم را پیدا كنید.
    2- ببینید برای مقابله با آن وضعیت به بهترین شكل ممكن ، چه قدمهایی باید بردارید.
    3- پس از آنكه آماده شدید، تصمیم بگیرید كه نگرانی را كنار بگذارید . آنگاه خود را در حالتی كه با موفقیت با آن وضعیت روبروشده و برخویشتن مسلط هستید مجسم كنید.
    نشانه عمل شماره 3
    احساس آزردگی از احساس زیان دیدگی ( غالباٌ واهی) سرچشمه می گیرد.
    این نشانه عمل ما را دعوت می كند كه در نحوه ادراك خود تجدید نظر كنیم و یا متوجه شویم كه شاید انتظارمان بجا نبوده است.
    راه حل
    1 – توجه كنیدكه ممكن است عملاٌ ضرری نكرده باشید.اگر كسی صدایش را برای شما بلند كرد، معنیش این نیست كه دیگر به شماعلاقه ندارد.
    2 – موضوع را دوباره بررسی كنید. درست است كه انتظارات شما بر آورده نشده است، اما شاید همین موضوع به نفعتان باشد. آیا زود یاغلط قضاوت نكرده اید؟
    3 – با ملایمت و با مناسبترین لحنی احساس خود را با كسی كه از او رنجیده اید در میان گذارید. مثلاٌ میدانم كه به من لطف دارید. آیا می توانید اتفاقی را كه افتاد برایم توجیه كنید؟)
    نشانه عمل شماره 4
    احساس خشم و عصبانیت و از جا در رفتن، احساس نیرومندی است. منشا آن همان احساس آزردگی است كه با آن بخوبی مقابله نشده است.این نشانه عمل به ما می گوید كه یكی ازاصول یا قوانین مهم ما توسط خودمان، یا فرد دیگری زیر پا گذاشته شده است.
    راه حل
    1 – توجه كنید كه ممكن است سوء تفاهمی پیش آمده و شخصی كه نسبت به او خشمگین هستید اصلاٌ متوجه نبوده است كه بر خلاف اصول شما عمل كرده است.
    2 – توجه كنید كه قوانین مورد قبول شما ممكن است صحیح نباشد.( انجاماین كار، گاهی مشكل است)
    3 – خشم خود را با طرح پرسشهایی از این قبیل كاهش دهید( آیا درست است كه این شخص، در مجموعه به من محبت دارد؟ از این تجربه چه درسی می توانم بگیرم؟ چگونه می توانم اهمیت اصول و قوانین مورد قبول خود رابه او گوشزد كنم؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #14
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بخش هفتم (قسمت دوم)
    استفاده از نشانه های عمل


    نشانه عمل شماره 5
    احساس ناكامی به این معنی است كه علی رغم اینكه فعلاٌ پیشرفتی نكرده اید، اما تا حدودی قبول دارید كه می توانستید بهتر عمل كنید و نتایج بهتری به دست آورید. این نشانه عمل به شما می گوید كه اگر روش خود راتغییر دهید، باز هم می توانید به خواسته خود برسید.
    راه حل
    1 – نرمش داشته باشید! بدانید كه احساس ناكامی به منزله دوست شماست. راههای تازه ای برای رسیدن به نتیجه بیندیشید.
    2 – كسی را كه قبلاٌ به هدف مورد نظر شما رسیده است سر مشق خود قرار دهید و از او چیزی بیاموزید.
    3 – با مطالبی كه فرا گرفته اید، ممكن است طوری بر این مشكل فائق شوید كه وقت و انرژی كمی هدر رود و عملاٌ موجب شادی شود.
    نشانه عمل شماره 6
    یاس و نومیدی ، احساس دردناكی است و معنیش آن است كه به اعتقاد خودتان دارید چیزی را برای همیشه از دست می دهید. این نشانه عمل شما را دعوت می كند كه در انتظارات خود تجدید نظركنید.
    راه حل
    1 – در نظر بگیرید كه چه درسهایی از این وضعیت می آموزید، یا اینكه توقعات خود را تغییر دهید.
    2 – هدفی تازه و جالبتر برای خود قرار دهید، بطوری كه بتوانید فوراٌ در آن راه پیشرفت كنید.
    3 – توجه كنید كه ممكن است عجولانه قضاوت كرده باشید. بسیاری از چیزها كه موجب یاس ما می شوند ،مشكلات زود گذری هستند.
    4 – توجه و علاقه نشان دهید. خواسته خود رادوباره بررسی كنید و طرح تازه و مؤثر تری برای رسیدن به آن بریزید.
    5 – بدون توجه به آنچه كه در گذشته اتفاق افتاده است، نسبت به آینده دیدی مثبت و خوشبینانه داشته باشید.
    نشانه عمل شماره 7
    1 – احساس گناه، می گوید كه عمل شما بر خلاف یكی از بالاترین معیارهاتان بوده است و باید بلافاصله قدمی در جهت جبران آن بردارید و دیگر آن عمل را تكرار نكنید. بدین ترتیب، وحدت درونی تان محفوظ می ماند.
    راه حل
    1 – قبول كنید كه یكی از مهمترین معیارهای مورد قبول خود را شكسته اید.
    2 – بطور قاطع عهد كنید كه دیگر هرگز آن عمل را تكرار نكنید. با كمك عقل و احساس مجسم كنید كه در آینده در معرض همان گناه قرار گرفته و این بار براساس عالیترین معیارهای فردی خود عمل كرده اید.
    3 – زیاد در بحر آن گناه، غوطه ور نشوید. اكنون كه با استفاده از آن ، دوباره به راه راست هدایت شده اید، دیگر به آن فكر نكنید. بعد از این، كارهای درست انجام دهید! غصه خوردن و لطمه زدن به خویشتن نه كمكی به شما می كند و نه به دیگران.
    نشانه عمل شماره 8
    احساس بی كفایتی می گوید برای كاری كه در دست اجرا دارید، به اعتقاد خودتان دارای اطلاعات، درك، روش، سیایت و اعتماد به نفس لازم، نیستند. این نشانه عمل شما را دعوت می كند كه منابع بیشتری جمع آوری كنید.
    راه حل
    1 – شاید ضابطه شما برای ارزیابی عملكردتان، منصفانه نبوده است. از خود بپرسید( آیا امكان دارد كه واقعاٌ توانایی انجام این كار را داشته باشم و فقط خیال می كنم كه بی كفایتم؟)
    2 – اگر متوجه شدید كه فاقد مهارتهای لازم برای انجام كارهستید، دعوت این نشانه عمل را برای افزایش مهارت بپذیرد و قدر این احساس را بدانید.
    3 – كسی را كه در همین زمینه از خود لیاقت نشان داده است. الگوی خود قرار دهید و نكات ساده ای را كه بلافاصله می تواند عملكردتان را بهتر كند یاد بگیرید.
    نشانه عمل شماره 9
    احساسات مربوط به زیادب مشغله و گرفتاری و همچنین افسردگی، تاثر و بیچارگی هنگامی ایجاد می شوند كه فكر می كنیم وقایعی كه اتفاق می افتد بكلی از اختیارمان خارج است. باید مشكل رابه قطعات كوچكتر تجزیه كنیم.
    راه حل
    1 – ببینید كدام یك از كارهایی كه در دست دارید به توجه بیشتر نیاز دارد.
    2 – برای پیشرفت در این زمینه چه قدمهایی دارای اولویت است؟
    3 – بلافاصله به مهمترین كاری كه مشخص كرده اید بپردازید.
    4 – در میان همه غصه ها و گرفتاریهایی كه شما را احاطه كرده است، از پس هر كدام كه می توانید بخوبی بر آیید، حواستان را به همان جلب كنید. بدانید كه در پس همه این گرفتاریها حكمتی است. هر اتفاقی كه در زندگی می افتد دارای دلیل و مقصودی است و سرانجام به نفع ما تمام می شود.
    نشانه عمل شماره 10
    احساس انزوا، نشانه این است كه به ارتباط با مردم نیاز دارید، واقعاٌ به وجود دیگران اهمیت می دهید و دوست دارید با آنها باشید. این نشانه عمل شما را دعوت می كند كه از منزل خارج و با مردم مرتبط شوید.
    راه حل
    1 – توجه كنید كه مردم با محبت در همه جا فراوانند. می توانید از منزلخارج شوید و با آنها رابطه برقراركنید.
    2 – مشخص كنید كه به چه رابطه ای نیاز دارید: دوستی پایدار؟ محبت بی دریغ؟ یا یك گوش شنوا؟
    3 – بلافاصله برای خروج از منزل و ارتباط بادیگران اقدام كنید.
    برای اینكه همیشه به نشانه های عمل وراه حل آنها توجه داشته باشید و به كمك آنها الگوهای نا مناسب رارفع كنید، آنهارا روی تكه كاغذ یا مقوای كوچكی بنویسید و همیشه با خود داشته باشید. وقتی دچار یكی از این عواطف منفی شدید، به معنای آن و عملی كه باید انجام دهید، توجه كنید. یكی از این كارتها راپشت سایبان اتومبیلتان بچسبانید تاهر روز چشمتان به آن بیفتد ( مخصوصاٌ هنگام ازدحام ترافیك!)
    در روزهای آینده به ده احساس نیروبخش می پدازیم كه می توانید آنها را جایگزین عواطف منفی سازید.
    احساس نیروبخش شماره 1
    احساس عشق و صمیمیت رادر خود تقویت كنید. این عقیده جالب رادر كتابی خوانده ام كه ( هر گفتگو یا ارتباط، پاسخی است به محبت و یا فریادی است برای كمك). اگر كسی با حالت خشم و رنجش پیش شما بیاید و شما مرتباٌ با عشق وگرمی به او پاسخ دهید، بالاخره حالت آن شخص دگرگون می شود و فشار عصبی وی از میان می رود.
    احساس نیروبخش شماره2
    احساس قدرشناسی و سپاس رادر خود تقویت كنید. این عواطف از معنوی ترین احساسات ما هستید و بیش از هر چیز، زندگی ما راپر بارمی سازند. با احساس شكر گزاری زندگی كنید.
    احساس نیروبخش شماره 3
    احساس كنجكاوی را در خود بوجود آورید. اگر واقعاٌ بخواهید كه در تمام مدت عمر رشد و پیشرفت كنید، یاد بگیریدكه مانند كودكان، فضول و كنجكاو باشید.افراد كنجكاو هرگز كسل نمی شوند، و در نظرآنها زندگی، مطالعه پایان ناپذیر خوشیهاست.
    احساس نیروبخش شماره 4
    احساس شور و هیجان را در خود تقویت كنید تا هر مشكلی را بصورت فرصتی در نظر آورید و زندگی خود را با ضربآهنگی سریعتر پیش ببرید. شوق را در خود شعله ور كنید. و برای این كار از جسم خود كمك بگیرید: تندتر صحبت كنید، تصاویر را سریعتر مجسم كنید، و جسم خود را در جهتی كه می خواهید حركت كنید به جلو برانید.
    احساس نیروبخش شماره 5
    تفاوت میان ایستایی و پویایی با قدرت تصمیم گیری مشخص می شود. اراده خود را قوی سازید! كافی نیست كه به خودفشار بیاورید بلكه باید خود را در حالتی مصمم قرار دهید.
    احساس نیروبخش شماره 6
    قابلیت انعطاف داشته باشید. تنها همین یك خصوصیت كه بتوانید شیوه كار خود راتغییر دهید موفقیت شما را تضمین می كند . در واقع پیام همه نشانه های عمل این است كه نرمش داشته باشید. در زندگی مواردی هست كه از اختیار شما خارج است . قابلیت انعطاف و عدم تعصب در مورد قوانین فردی، معنایی كه به امور می دهید و كارهایی كه می كنید، در دراز مدت موفقیت یا شكست و مسلماٌ خوشیهای فردی شما را مشخص می كند.
    احساس نیروبخش شماره 7
    همیشه به خود اعتماد داشته باشید. اگر یك با كاری را با موفقیت انجام داده باشید، باز هم می توانید.بعلاوه بانیروی توكل و ایمان می توانید از پس شرایط محیط و موقعیتهایی كه برایتان تازگی دارند بر آیید. هم اكنون خود را دارای عواطف مثبت و نیروبخش احساس كنید و منتظر نشوید كه این احساسات ، در آینده ای دور بطور اتفاقی به سراغ شما بیایند.
    احساس نیرو بخش شماره 8
    نشاط و خوشدلی ، اعتماد به نفس شما را تقویت و زندگی را دلپذیرتر می سازد و باعث می شود كه اطرافیان شما شادی بیشتری را احساس كنند. خوشدلی به معنی خوشخیالی و فرار از مشكلات نیست بلكه نشانه هوش و ذكاوت شماست . چرا كه می دانید اگر با لذت زندگی كنید و انوار شادی را به اطراف خود پراكنده سازید می توانید مشكلات زندگی را آسانتر بر طرف سازید.
    احساس نیرو بخش شماره 9
    به شادابی جسمی خود توجه كنید. اگر مراقب سلامت خود نباشید، مشكل است كه بتوانید از عواطف خود بهره مند شوید. بر عكس عقیده عموم، عدم تحرك باعث ذخیره نیروی جسمی نمی شود. اعصاب انسان برای پیدا كردن انرژی به حركت نیاز دارند . هر چه فعالتر باشید، اكسیژن بیشتری به اندامهای شما می رسد و با بالا رفتن سلامت جسمانی برای رفع مشكلات و استفاده از فرصتها نشاط و شادابی بیشتری پیدا می كنید.
    احساس نیروبخش شماره 10
    در نظر من هیچ احساسی شریفتر از دلسوزی و خدمتگزاری به دیگران نیست. احساس این كه به عنوان یك انسان، چه كسی هستید، چگونه زندگی كرده اید، گفتار و اعمال شما چه بوده است، و چه اثرات عمیق و معنی داری بر زندگی دیگران گذاشته اید، بزرگترین موهبت زندگی است. رمز زندگی، بخشندگی است.
    در دو روز آینده هر گاه دچار یكی از عواطف تضعیف كننده شدید یادتان باشد كه به پیام این نشانه عمل توجه كنید. در عین حال كه به رفع عواطف منفی می پردازید، از احساسات نیروبخش نیز به عنوان نوشداروی آنها استفاده كنید.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #15
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بخش هشتم
    ده روز، روزه فكر
    روزه فكری و تسلط بر نظام ارزیابی
    قهرمان واقعی آن است كه همیشه قهرمان باشد. ما نمی خواهیم فقط گاه به گاه نتیجه بگیریم.نمی خواهیم فقط یك لحظه احساس شادمانی كنیم و یا ندرتاٌ درخشانی انجام دهیم. می خواهیم به طور دائم ، احساساتی را تجربه كنیم كه زندگی را ارزشمند می سازند.
    این حالت ثبات را چگونه می توان به وجود آورد؟ باید گفت كه این موضوع، بستگی به عادات شما دارد. دانستن كافی نیست، باید به دانسته های خود عمل كنید.
    طرز فكری كه ما را به جائی رسانده است كه اكنون هستیم، ما را به جائی كه می خواهیم برویم، نخواهد رساند.تغییر، بزرگترین یار ماست، با وجود این بسیاری از اشخاص، سازمانها، و جوامع، در مقابل تغییر، مقاومت می كنند و شیوه های فعلی خود را با توجه به موفقیتهای گذشته، توجیه می نمایند. لیكن اگر می خواهیم به موفقیتهای بالاتری در زمینه های فردی یاشغلی برسیم، لازم است كه برداشتها و تلقیهای متفاوتی داشته باشیم.
    آیا یك اتومبیل آخرین مدل را می خرید تا آنرا در گاراژ منزلتان پارك كنید؟ آیا پیشرفته ترین كامپیوتر ها را می خرید تا آنرا در كمدی بایگانی سازید؟
    مطمئنم كه پاسخ شما به پرسشهای بالا، منفی است. اكنون می پرسم كه آیا این كتاب را خریده اید تا از شیوه های مؤثری كه در آن هست، استفاده نكنید؟گمان نمی كنم چنین باشد. به این جهت در این بخش از كتاب،طرح ساده ای را پیشنهاد می كنم تا به كمك آن بتوانید الگوهای فكری،عاطفی و رفتاری گذشته را درهم بشكنیدو نشان دهید كه می توانید روشهای تازه و نیرومندی را كه قبلاٌ آموخته اید بلافاصله به اجرا درآورید.من ضمانت می كنم كه اگر این طرح را با دقت اجرا كنید، خواهید توانست الگوهای رفتاری تازه را برای همیشه در خود تثبیت كنید.
    آری، این موضوع حقیقت دارد كه نیروی باد و باران و سایر تغییرات جوی در اختیار ما نیست. اما می توانیم بادبانهای خود را طوری تنظیم كنیم كه با استفاده از همان تغییرات، قایق خود را به سر منزل مقصود برسانیم.
    تمام افراد موفقی كه می شناسم دارای قدرت تمركز و روشن بینی هستندو می توانند در میان طوفان احساسات ، خونسردی خود را حفظ كنند. چگونه این كار را می كنند؟من دریافته ام كه بیشتر این افراد برای خود یك قانون اساسی دارند: هرگز بیش از 10 درصد از اوقات خود را صرف فكر كردن به مشكل نكنید و همیشه 90 درصد از وقت خود را صرف یافتن راه حل نمایید.
    چگونه می توانید بر افكار و احساسات خود مسلط شوید. در اینجا می خواهیم به كشف یكی از مؤثر ترین شیوه های بپردازیم كه تركیبی از واقع بینی و خوشبینی است. سالها پیش ، تفكر مثبت را جزو بهترین راه حلها نمی دانستم. فكر می كردم كه اگر امور را بهتر از آنچه كه هستند نبینم، دلیل هوشمندی است.
    حقیقت آنست كه تعادل، شرط زندگی است. اگر متوجه علفهای هرزه باغمان نباشیم باغ از بین می رود. همین طور توجه بیش از حد به علفهای هرزه باعث اتلاف وقت است. شیوه بزرگان راه میانه است.
    1- هر واقعهای را آنچنان كه هست ببینید.( نه بدتر از آنچه كه هست.)
    2- آنرا بهتر از آنچه كه هست ببینید.
    3- این طرز نگریستن را شیوه خود قرار دهید.
    مهمترین قدم در زمینه وجین كاری باغ ذهنی ما این است كه الگوهای محدود كننده را بر طرف كنیم و بهترین راه انجام این كار، ده روز، روزه فكری است كه ضمن آن می توانیم آگاهانه بر افكار خود مسلط شویم. این برنامه فرصتی عالی برای رفع الگوهای منفی و نابود كننده است.
    موضوع بسیار ساده است. ظرف ده روز آینده كه از هم اكنون آغاز می شود، تصمیم قاطع بگیرید كه كاملاٌ بر افكار واحساسات خود مسلط باشید.و هم اكنون تصمیم بگیرید كه به هیچ وجه به مدت ده روز متوالی دچار افكار واحساسات منفی و بی ثمرنشوید.

    ده روز، روزه فكری
    برای ده روز آینده زندگی تازه ای آغاز كنید! قوانین كار به شرح زیر است:
    1- به مدت ده روز متوالی از باقی ماندن در افكار و احساسات بیهوده خودداری كنید.از فرو رفتن در مسائل ضعیف كننده و بكار بردن كلمات و تمثیلهای مخرب اجتناب كنید.
    2- اگر افكار شما متوجه امور منفی شد، بلافاصله با كمك شیوه هایی كه آموخته اید، جهت فكری خود را عوض كنید.
    3- هر روز صبح پرسشهای نیروبخش صبحگاهی را تكرار و خود را برای موفقیت آماده كنید.
    4- برای ده روز متوالی سعی كنید كه توجهتان مطلقاٌ به راه حلها باشد، نه به مسائل و مشكلات، هرگاه مشكلی به نظرتان رسید بلافاصله فكر خود را به یافتن راه حل آن متوجه كنید.
    5- اگر متوجه شدید كه در یكی از افكار و احساسات نا مطلوب فرو رفته اید، خود را زیاد سرزنش نكنیدو بلافاصله به تغییر روحیه خود بپردازیداما اگر به مدت طولانی در افكار و احساسات منفی باقی ماندید تا روز بعد صبر كنید و آنگاه ده روز ، روزه فكری را از سر بگیرید. هر چند كه ممكن است چندین روز، روزه خود را ادامه داده باشید.
    آیا واقعاٌ حاضرید كه برداشت تازه ای از زندگی داشته باشید؟ ده روز روزه فكری را آغاز نكنید، مگر اینكه مطمئن باشید كه می خواهید آن را تا پایان مدت ادامه دهید. این، كار اشخاص ضعیف نیست،این كار كسانی است كه واقعاٌ می خواهند نظام عصبی خود را برای الگوهای عاطفی نیروبخش شرطی كنند تا به درجات بالاتری از موفقیت برسند.این شیوه مخصوص كسانی است كه می خواهند شیوه هایی را كه آموخته اید(تداعی عصبی شرطی،پرسش،كلمات دگرگون كننده،تمثیل،تغییر مركز توجه و حالت جسمی)بصورت بخشی از تجارب روزانه در آورند.
    چگونه می توان از اهرم روانی برای تقویت روحیه و ادامه روزه، ده روزه استفاده كرد؟موضوع را به دوستان،خویشاوندان،و همكارانتان اعلام كنید و از آنها كمك بگیرید. حتی بهتر است رفیق همراهی پیدا كنید و همزمان به روزه فكری مبادرت كنید.
    اگر در این مدت خاطرات روزانه خود را یادداشت كنید. بسیار عالی است. با ثبت موفقیتهای خود در زمینه رفع الگوهای منفی نقشه شاهراهی را ترسیم می كنید كه بسیار ارزشمند است و در آینده هر گاه به جاده های انحرافی بر خوردید می توانید به آن نقشه مراجعه كنید.
    سالها پیش،عادت كردم كه روزانه حداقل به مدت سی دقیقه مطالعه كنم و این یكی از ارزشمندترین عادتهای زندگی من بوده است. جیم ران یكی از استادان من گفته بود كه مطالعه چیزی كه ارزش داشته باشد، نیروبخش باشد و مهارتهای تازه ای به انسان بیاموزد، از غذا خوردن مهمتر است.می گفت از خوردن شام صرفنظر كن اما از مطالعه چشم پوشی نكن.
    پس در هنگام گرفتن ده روز، روزه فكری و پاكسازی ذهن، با مطالعه مطالبی كه بینش شما را افزون سازد، و شیوه های نوین زندگی را به شما بیاموزد روح خود را تغذیه كنید. بخاطر داشته باشید:رهبران اهل مطالعه اند.
    روزه ده روزه فكری چه فوایدی دارد؟
    1- به الگوهای عادتی ذهنی كه باعث عقب افتادن شما شده اند، آگاه می شوند.
    2- ناچار می شوید جانشینهای مفید برای آنها پیدا كنید.
    3- هر بار برای رفع مشكلات، افكار خود راكنترل می كنید، اعتماد به نفستان زیاد می شود.
    4- مهمتر از همه آنكه باعث می شود عادتهای تازه، معیارهای نو، و انتظارات جدیدی پیدا كنید كه زندگانیتان را پربارتر سازد.
    موفقیت، فرآیندی قدم به قدم است و از مراعات یك رشته اصول ساده و نظم و انضباطهای جزئی بدست می آید. همچنان كه قطار ، به تدریج سرعت می گیرد، این تمرین نیز باعث می شود كه عادات قدیمی را پشت سر گذدارید و با سوختی كه از عادات تازه بدست می آورید با سرعتی بی سابقه پیش بروید.
    آیا این فقط یك تمرین ده روزه است؟ در واقع چنین نیست. شما هرگز نباید به عادات منفی گذشته بر گردید، مگر آنكه خود چنین بخواهید . می توانید در تمام عمر به چیزهای خوب و مثبت فكر كنید و به این كار(معتاد)شوید.اگر پس از گذشتن ده روز و ترك الگو های مسموم فكری باز هم هوس كردید كه به آن عادتها بر گردید ، میل خودتان است. اما من اطمینان دارم كه پس از آشنا شدن با روشهای تازه، بازگشت به آن شیوه های منفی در نظرتان تهوع آور خواهد بود. فقط یادتان باشد كه هر وقت دچار آن عواطف منفی شدید، مقابله با آنها را قبلاٌ آموخته اید و می توانید بلافاصله خود را در مسیر صحیح قرار دهید.
    از میان كارهایی كه می كنم یك جنبه رابسیار دوست می دارم و آن فرصتی است كه یافته ام تا رمز و راز رفتار انسانی را بگشایم و سپس راه حلهایی را ارائه كنم كه واقعاٌ تغییری در كیفیت زندگی افراد، پدید آورد. برای اینكه كار تغییر، آسانتر انجام شود، از سطح، به عمق فرو می روم و اهرمهای حساسی از قبیل باورهای كلی و تمثیلها را مورد توجه قرار می دهد. من عادت دارم كه هر روز در نقش كارآگاه شرلوك هلمز فرو روم تا جزئیات دقیق تجربه های منحصر به فرد دیگران را پهلوی هم گذارم و معماهای رفتاری آنان را كشف كنم.
    سرنخهای رفتاری گاهی همچون دودی كه از لوله اسلحه خارج می شوند، افشاگرند و گاه بسیار ظزیف و نامرئی هستند و كشف آنها نیازمند تحقیق و تحبسس بیشتری است. اما سرانجام، همه سر نخها به عوامل اصلی خاصی ختم می شوند . تفاوت انسانها در نحوه استدلالشان است. هر كسی با توجه به نظام خاصی تصمیم می گیرد كه هر واقعه ای راچگونه تعبیر و تفسیر كند و چه عملی را انجام دهد.من این نظام را(نظام اساسی ارزیابی )می نامم.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #16
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بخش نهم
    قطب نمای فردی
    ارزشها و قوانین
    اگر بخواهیم در زندگی خود به كمال رضایت برسیم، این كار یك راه بیشتر ندارد: ابتدا ببینیم چه چیزی را بیش از همه می خواهیم ( یعنی عالیترین ارزشها در نظر ما چیست) و آنگاه تصمیم قطعی بگیریم كه براساس معیارهای مورد قبول خود زندگی كنیم.
    در جامعه بشری، چه افرادی مورد ستایش و احترام جهانیان قرار می گیرند؟آیا آنان همان كسانی نیستند كه قویاٌ به ارزشهای مورد قبول خود پابندند و نه فقط آنها را اظهار می كنند، بلكه بر اساس آن ارزشها زندگی می نمایند ؟ همه ما به مردان و زنانی كه موضع مشخصی بر اساس اعتقادات خود دارند احترام می گذاریم، حتی اگر با نظرات آنان درباره اعمال نیك و بد موافق نباشیم. كسانی كه فلسفه زندگی، و اعمالشان بر هم منطبق است و بر پایه باورهای خود زندگی می كنند،قدرتی انكار ناپذیر دارند. هماهنگ شدن با اصول اعتقادی راهدف خود قرار دهید: آیا در حال حاضر كارهایی انجام می دهید كه به اصوا اعتقادیتان مطابق نباشند؟اگر چنین است، بلافاصله در جهت اصلاح خود قدم بردارید. لحظه ای بیندیشید: آیا به ارزش یا اصلی اعتقاد دارید كه در زندگی خود مطلقاٌ آنرا مراعات كرده باشید؟ چه تاثیرمثبتی بر زندگیتان داشته است؟
    یكی از فیلمهایی كه دیدهام مربوط به معلمی به نام جیم اسكالانته است كه به خوبی نشان می دهد اگر كسانی مهمترین ارزش مورد قبول خود را بشناسند و در راه آن تلاش كنند ، به چه قدرتهایی دست می یابند. او عشق خود را به یادگیری، نه فقط با تعلیم، بلكه با نمایش زنده كارهایی كه امكان پذیر است به شاگردان خود منتقل می كند. وی به نسلی كه( از دست رفته) تلقی می شود یاد می دهدكه نه فقط دشوارترین آزمون ریاضی رابگذرانند
    ( كاری كه فكر می كردند قابل انجام نیست) بلكه می آموزد كه چگونه یكدیگر را ارزیابی كنند و كیفیت زندگی خود را برای همیشه بالا ببرند. تصمیم قاطع او به بالا بردن معیارهای حیات، زندگی این افراد جوان را دگرگون می سازد.
    اگر شما همت خود را صرف بالاترین ارزشهای زندگی خود كنید، به انجام چه كارهایی قادر خواهید بود؟
    اگر عشق، موفقیت یا درستی در نظر شما دارای اهمیت باشند، در این صورت بخشی از نظام ارزشی شمابه حساب می آیند. ارزش، حالتی عاطفی است كه در نظر شما یا تجربه كردن آن ( به علت لذتی كه به اعتقاد شما در بر خواهد داشت) و یا اجتناب از آن ( به علت رنجی كه می تواند به همراه داشته باشد) دارای اهمیت است.
    همه تصمیمهای ما ناشی از این دواعتقاد است: چگونه عمل معینی ما را بسوی ارزشی لذتبخش می كشاند؟ و آیا این عمل ما را از ارزشی رنج آفرین دور می كند؟
    مهمترین احساس لذتبخشی كه در نظرتان ارزشمند است ودردناكترین احساسی كه بهر قیمتی از آن دوری می كنید كدام است؟
    ارزشهای لذتبخش را ارزشهای جذبی می نامیم. این ارزشها شامل عواطفی از قبیل عشق، خوشی، آزادی، امنیت، شور، و آرامش فكری می باشند.
    ارزشهای دردناك( مثلاٌ انزوا، افسردگی و طرد شدن) به ارزشهای دفعی معروفند. وقتی تصمیمی می گیریم این نكته را در نظر داریم كه آیا اعمال ما سرانجام به رنج منتهی می شوند یا به لذت. در روزهای آینده نه فقط حالات روحی را كه باعث همه تصمیمها می شوند روشن خواهیم كرد بلكه آنها رابه ترتیب اهمیت نیز مرتب خواهیم ساخت. مثلاٌ ممكن است در نظر شما هم امنیت و هم ماجراجویی دارای اهمیت باشد. اگر مشخص شود كه كدامیك در نظر شما اهمیت بیشتری دارند كمی توانید تصمیمهایی بگیریر كه شادمانیهای دراز مدتی را به دنبال داشته باشند.
    علاوه بر ارزشهای دفعی و جذبی دو دسته ارزش دیگر نیز وجود دارند: ارزشهای هدف و ارزشهای وسیله.
    به عنوان مثال ممكن است اتوموبیلتان دارای ارزش باشد، اما آن در واقع فقط یك وسیله است نه هدف. بر عكس ارزشهای غائی(هدف) كه به دنبال آن هستند حالاتی عاطفی هستند. مثلاٌ ممكن است اتومبیل پونتیاك به شما هیجان، اتومبیل بنزبه شما اعتبار و حیثیت، و اتومبیل ولوو به شما احساس اطمینان و امنیت بدهد.
    بخاطر داشته باشید كه در پشت هر تصمیمی نیروی محركه ای است كه همان(ارزش هدف) می باشد. متاسفانه بیشتر مردم در تصمیم گیریهای خود به دنبال وسیله می روند و از آنچه بسیار مهمتر است یعنی هدف نهایی ( انگیزه های عاطفی) غافل می مانند.
    شاید برایتان اتفاق افتاده باشد كه به ارتباط دوستانه باكسی علاقمند شده اید. بعد از مدتی دریافته اید كه علاقه ای به ادامه آن ارتباط ندارید. دلیلش آنست كه آن ارتباط دوستانه فقط وسیله بوده است نه هدف . آنچه واقعاٌ می خواسته اید از آن ارتباط بدست بیاورید، ارزشهای غائی مانند عشق، الفت، یا صمیمیت بوده است.هر نوع ارتباطی منتهی به ارزشهای مهم نمی شود. باید بدانید كه اینها هدفهای واقعی هستند و باید همیشه آنها را مد نظر داشته باشید.
    یادتان باشد كه ممكن است در زندگی همه ارزشهای وسیله ای ( پول، مقام ، فرزند، رابطه) را داشته باشید و با وجود این احساس نارضایی و بدبختی كنید. مادام كه براساس عمیقترین ارزشهای غائی خود زندگی نكنید، هر چند به وسایل گوناگون دست یابید اما رضایت كاملی را كه شایسته شماست بدست نمی آورید.
    هر چند كه بسیاری از حالات عاطفی را به عنوان ارزشهای فردی در نظر می گیریم اما بعضی ازآنها بیش از بقیه در نظرمان عزیز هستند. این ارزشها كه در جهت تامینشان كوشش بسیار می كنیم ارزشهای جذبی نامیده می شوند مانند عشق، موفقیت، آزادی، صمیمیت، امنیت، ماجراجویی، قدرت، شور و شعف ، راحتی، و سلامت جسمی.
    پس از آنكه ارزشهای خود را مشخص كردید، سلسله مراتب مناسبی برای آنها در نظر بگیرید . از میان ارزشهایی كه ذكر كردیم كدامیك درنظر شما مهمترند؟
    اكنون كمی وقت صرف كنید و آنها را با شماره های 1 تا 10 بترتیب اهمیت درجه بندی كنید.

    درجه اهمیت
    ارزش


    درجه اهمیت
    ارزش

    ماجراجویی



    عشق

    قدرت



    موفقیت

    شور و شعف



    آزادی

    راحتی



    صمیمیت

    سلامت جسمی



    امنیت

    ارزشهای دفعی نیز مانند ارزشهای جذبی دارای سلسله مراتبند. معمولترین ارزشهای دفعی عبارتند از طرد شدن( پاسخ منفی)، خشم، ناكامی،انزوا، افسردگی، شكست، خواری، و گناه.
    این ارزشها را نیز به ترتیب از شماره 1 تا 8 مرتب كنید و شماره 1 ارزشی باشد كه برای اجتناب از آن تلاش بیشتری می كنید.

    درجه اهمیت
    ارزش


    درجه اهمیت
    ارزش

    افسردگی



    طرد و جواب رد شنیدن

    شكست



    خشم

    خفت و خواری



    ناكامی

    احساس گناه



    انزوا
    آیا حاضرید پرش با اسكی را تجربه كنید؟ پاسخ شما به عوامل چندی بستگی دارد كه یكی از آنها، سلسله مراتب ارزشهاست. به عنوان مثال اگر مهمترین ارزش جذبی شما امنیت و بالاترین ارزش دفعی شما ترس باشد( یعنی به هیچ وجه دلتان نخواهد كه دچار ترس شوید) احتمالاٌ پاسخ شما به این سئوال ، منفی است!
    اما اگر بزرگترین ارزش دفعی شما طرد شدن باشد و فكر كنید كه اگر نپرید، دوستانتان از شما رو گردان می شوند چه؟ از آنجا كه مردم برای فرار از رنج تلاش بیشتر می كنند تا برای كسب لذت، لذا نیاز شما به اجتناب از طرد شدن، بر نیاز به احساس امنیت غلبه می كند.
    آیا اتفاق افتاده است كه یكی از ارزشها شما را به سویی جلب كند و ارزشی دیگر شما را از ان منع نماید؟
    تصمیم گیری چیزی بجز روشن كردن ارزشها نیست.
    یكی از مهمترین فواید سلسله مراتب ارزشها این است كه تضادهای ارزشی را روشن می
    كند. مثلاٌ اگر موفقیت، بالاترین ارزش جذبی و طرد شدن ( جواب رد شنیدن) بزرگترین ارزش دفعی شما باشد ملاحظه می كنید كه این دو ارزش چگونه با یكدیگر ناسازگارند ؟ سعی در كسب لذت موفقیت، بدون تحمل رنج پاسخهای منفی، هرگز به نتیجه نمی رسد. در واقع ممكن است پیش از آنكه در جاده موفقیت زیاد جلو بروید، خودتان را ه خودتان را سد كنید، زیرا ترس از طرد شدن توسط دیگران، شهامتی را كه برای كسب هرگونه موفقیت لازم است، از شما می گیرد.
    راه حل این كار را كه در پنج صفحه آینده كتاب بیان شده است می توان در دو كلمه خلاصه كرد: یكی آگاهی از ارزشها و دیگری تصمیم گیری آگاهانه.
    آگاهی از ارزشها – قدم اول – الف
    برای كشف ارزشهای جذبی كافی است از خود بپرسید در زندگی برای من چه چیزی از همه مهمتر است؟) هنگامی كه در ذهن خود به دنبال پاسخ می گردید،توجه داشته باشید كه منظور شما كشف ارزشهایی است كه جنبه هدف داشته باشند، یعنی عواطفی كه بیش از همه مایلید آنها را احساس كنید.
    پس از تهیه فهرست ارزشها، آنها را به ترتیب اهمیت مرتب كنید. یعنی به دلخواه ترین ارزش، شماره 1 بدهید و ارزشی را كه پس از آن ازهمه مهمتر است با شماره 2 مشخص كنید، الی آخر
    آگاهی از ارزشها – قدم اول – ب
    رای كشف ارزشهای دفعی تان از خود بپرسید ( كدام یك از عواطف هست كه اجتناب از آن برایم بیشترین اهمیت را دارد؟ چه احساسی است كه به هیچ قیمتی نمی خواهم دچار آن شوم؟) وبرای یافتن پاسخ، كاملاٌ فكر كنید.
    پس از تهیه فهرست، آنها را بر حسب اهمیت مرتب كنید و شماره 1 رابه ارزشی بدهید كه بیش از بقیه مایلید از آن دوری كنید.
    قدم دوم – تصمیم گیری آگاهانه
    پس از استخراج ارزشهای فعلی خود، در می یابید كه تاكنون در درجه اول ، نسبت به چه ارزشهایی شرطی شده اید، و كدام نظام رنج و لذت محرك اعمال و رفتارتان بوده است.اما اگر می خواهید در طرحریزی زندگانی خود نقش فعال داشته باشید، باید همین امروز تصمیمهای تازه ای بگیرید.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #17
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بخش نهم(قسمت دوم)
    قطب نمای فردی
    ارزشها و قوانین
    این سئوالات را از خود بكنید:
    1- برای اینكه سرنوشت نهایی خود را بدست گیرم و برای اینكه بهترین شخصی باشم كه می توانم باشم، ارزشهای مورد قبول من چه بایبد باشد تا بزرگترین اثر را بر تمام زندگی من بگذارد؟
    2- چه ارزشهای دیگری را لازم است كه به این فهرست اضافه كنم؟
    فهرست جدید ارزشها در نظر شما چگونه است؟ آیا فقط مشتی كلمات نیست كه بر روی صفحه كاغذی نوشته شده باشد؟ البته چنین است مگر آنكه خود نسبت به آنها شرطی كنید و آنها را قطب نمای زندگی تازه خود قرار دهید. در این صورت است كه ارزشها به شما كمك می كنند تا راه خود را از میان دریاهای آرام و امواج طوفانی به سوی مقصد بگشایید.
    این ارزشها را هر روز در پیش چشم داشته باشید. اگر می خواهید از اهرم روانی استفاده كنید، نسخه ای از آنها را به دوستان خود بدهید. مزایایی را كه زندگی بر اساس این ارزشها دارد، تجسم، تفكر و احساس كنید تا آنكه انتظار پاداشهای عاطفی در شما شرطی شود و آنها را بخشی از تجارب روزانه خود قرار دهید.
    برای اینكه ( حال خوب) را احساس كنید چه اتفاقی باید بیفتد؟ آیا باید كسی شما رادر آغوش بگیرد و بگوید كه تا چه اندازه قابل احترام هستید؟ آیا باید یك میلیون دلار پول بدست آورید؟ به ورزش خاصی بپردازید ؟ رئیستان از شما تقدیر كند؟ اتومبیل معینی را سوار شوید؟ به مهمانیهای معینی بروید؟ به حد اعلای روشنفكری برسید؟یافقط ناظر غروب آفتاب باشید؟
    حقیقت آنست كه برای احساس خوشی به هیچ عامل خارجی نیاز نیست. می توانید هم اكنون اگر بخواهید احساس خوشی كنید! تازه اگر همه آن اتفاقات بیفتد چه كسی باید خوشحالتان كند؟ خودتان!

    پس چرا منتظرید؟ تنها چیزی كه مانع خوشحالی شماست، قوانین فردی یا اعتقاد به این مسئله است كه برای احساس شادی چنان اتفاقاتی باید حتماٌ بیفتد. این قوانین خود ساخته را دور بریزید و شادمانی را كه شایسته شماست احساس كنید.
    اگر می خواهید برای خوشبختی قانونی داشته باشید بگذارید قانون شما این باشد برای احساس خوشی به هیچ واقعه بیرونی نیاز ندارم! من احساس خوشی می كنم زیرا كه زنده ام! زندگی موهبتی است و من به لذت بردن از آن مشغولم). آبراهام لینكن، زمانی گفته بود
    ( بیشتر مردم همان اندازه خوشبختند كه خودشان می خواهند). داستان زندگی همین شخص و داستانهای دیگرانی كه علی رغم وقایع ناگوار زندگی به پیروزی رسیده اند، یادآور این نكته مهم است كه ما بر خویشتن مسلط هستیم.
    پس این قانون را بپذیرید و تصمیم بگیرید كه معیارهای خود رابه خاطر چیزی كه كاملاٌ در اختیارتان است، یعنی وجود خودتان، بالا ببرید. معنی این سخن آن است كه خود را مقید كنید كه هوش، انعطاف پذیری و خلاقیت داشته باشید و دائماٌ از زاویه ای به زندگی نگاه كنیدكه تجارب حیات، پربارتر و ثمر بخش تر شود.
    از كجا می توانیم بفهمیم كه بر اساس ارزشهای خویش زندگی می كنیم؟ این موضوع كاملاٌ به قوانین فردی ما مربوط است: یعنی عقایدی كه به ما می گویند چه باید بشود تا احساس موفقیت، خوشبختی یا سلامت جسمی كنیم.
    گویی دادگاه كوچكی همیشه در درون ما وجود دارد. قوانین فردی ما به منزله حكم نهایی این دادگاه است، و نشان می دهد اه آیا اعمال ما با مقررات لازم برای تامین ارزشها مطابق بوده است یا خیر، و آیا حال ما باید خوب باشد یا بد و باید لذت ببریم یا رنج بكشیم.
    هنگام احساس رنج ، خوب است كه به یك سئوال مهم پاسخ دهیم(آیا این رنج، نتیجه شرایط موجود است یا مربوط به قوانین فردی من كه می گوید در چه شرایطی باید چه احساسی داشته باشم ؟ آیا رنجی كه می كشم به بهبود شرایط كمك می كند ؟ در چنین شرایطی قوانین یا باورهای من چگونه باید باشد تا احساس بد حالی كنم؟)
    بسیار مهم است كه قوانین خود را بررسی كنیم تا ببینیم آیا هوشمندانه و مناسب هستند. قانون بعضیها برای احساس حال خوب این است كه مثلاٌ فرزندانشان در مدرسه باید نمره بیست بگیرند، باید در كار خود از نظر میزان فروش نفر اول باشند، میزان چربی بدنشان كمتر از ده درصد باشد و دائماٌ آرام و بی دغدغه باشند! به نظر شما كسی كه چنین قوانینی دارد تاچه حد حال خوب را احساس خواهد كرد؟
    قوانین خود را بررسی كنید تا مطمئن شوید كه در خدمت شما هستند!
    شگفت انگیز است كه بسیاری از مردم راههای بی شماری برای احساس حال بد اختراع كرده اند( قوانین رنج آور)، و در مقابل تنها راه های انگشت شماری را برای احساس حال خوب باقی گذاشته اند( قوانین لذتبخش).
    هم اكنون تصمیم بگیرید و قانونی عالی را وضع كنید تابه شما اجازه دهد خود را بیش از پیش مورد محبت احساس كنید. بجای این قوانین كه( اگر فلانی همیشه بگوید كه مرا دوست دارد... برای من هدایای گرانقیمت بخرد... مرا به سفر های خارج از كشور ببرد... همیشه با من در تماس باشد... و همیشه برای رضایت من دیگران را برنجاند) كه مسلماٌ احساس مورد محبت بودن را در شما محدود می كند، شاید بتوانید این قانون ساده را بر گزینید كه ( هر وقت كه به فكر محبت می افتم و یا عشق و صمیمیت خود را به كسی اظهار می كنم، احساس می كنم كه مورد محبت هستم.)
    آیا قوانینی كه زندگی امروزی شما را می چرخانند مناسب شخصیت امروزی شما هستند؟ آیا قوانینی دارید كه در گذشته مفید بوده اند و امروزه مایه عذاب شما هستند؟ مثلاٌ ممكن است زمانی در زندگی خود با دیگران بصورت خشك و خشن رفتار می كرده و احساسات خود را ظاهر نمی ساخته اید. اما هرچند كه ممكن است این نوع رفتار برای اداره بعضی مشاغل مفید باشد، مسلماٌ در زمینه روابط و زندگی با دوام زناشویی كاربردی ندارد.
    همچنین اگر شغل شما وكالت یا قضاوت است مراقب باشید كه برداشتهای شغلی خود را به محیط خانه نیاورید در غیر این صورت ممكن است هر شب همسر خود را مورد بازجویی قرار دهید.
    كدامیك از قوانین گذشته خود راباید امروزه به دور افكنید؟
    از كجا می فهمید كه موفق هستید. و نفر كه قوانین كاملاٌ متفاوتی درباره موفقیت داشتند در یكی از سمینارهای من حاضر بودند. یكی از آنها جزو مدیران تراز اول بود و همه عوامل ظاهری خوشبختی رادر اختیار داشت:ازدواج رضایتبخش ، پنج فرزند زیبا، درآمدی هفت رقمی، و جسمی كه در اثردو ماراتون ورزیده شده بود. با وجود این خود را موفق نمی دانست زیرا قوانینی غیر منطقی برای خود داشت.
    نقطه مقابل او مردی بود كه هیچیك از آن امتیازات را نداشت، و در عین حال خود را واقعاٌ موفق می دانست. هنگامی كه از او پرسیدم كه چه اتفاقی باید بیفتد تا احساس موفقیت كند، پاسخ داد( كافی است صبح از جا بر خیزم، به پایین نگاه كنم و ببینم كه بر روی زمین ایستاده ام . زیرا هر روزی را كه بر روی این زمین زندگی كنم روزی بزرگ است!)
    در نظر شما كدامیك از این دو نفر موفقترند؟
    مسلماٌ ما می خواهیم از هدفهای خود نیرو بگیریم، آینده ای مطمئن داشته باشیم و خود را به پیش برانیم. اما در عین حال باید یقین كنیم كه در پشت همه این خواسته ها قوانینی داریم كه بر اساس آنها می توانیم هر وقت دلمان خواست خوشبختی را احساس كنیم.
    برای اینكه احساس موفقیت، امنیت و محبت كنید چه اتفاقی باید بیفتد؟
    از كجا می فهمید كه قانون شما تضعیف كننده است و باید عوض شود؟ قانون شما تضعیف كننده است اگر:
    1- اجرای آن غیر ممكن است( ضوابط به قدری پیچیده یا متعدد یا خشك باشند كه هرگز نتوانید در زندگی برنده شوید).
    2-این قانون به عواملی كه در اختیار شما نیست بستگی داشته باشد( مثلاٌ قرار باشد دیگران رفتار معینی نسبت به شما داشته باشندتا احساس رضایت كنید).
    3- راههای معدودی برای احساس خوشحالی و راههای بسیاری برای احساس بد حالی وضع كرده باشید( مثلاٌ یك سلسله از وقایع باید دقیقاٌ به ترتیب خاصی اتفاق بیفتد تا احساس خوشحالی كنید، و هر اتفاق دیگری باعث بد حالی است).
    از هم اكنون سعی كنید كه بر قوانین خود مسلط شوید.
    به سئوالات زیر حتی المقدور بطور كامل پاسخ دهید.
    1-در چه صورتی احساس موفقیت می كنید.
    2- در چه صورتی خود را مورد محبت فرزندان و همسر خود و یا كس دیگری كه برایتان اهمیت دارد می دانید.
    3-در چه صورت احساس اعتماد به نفس می كنید.
    4-در چه صورت در هر یك از زمینه های زندگی، خود را عالی و درخشان احساس می كنید.
    هر رنجشی كه در زندگی خود از كسی پیداكرده اید، ناشی از قوانین فردی بوده است. در واقع ناراحتی شما به علت آن شخص نیست، بلكه از این جهت ناراحتید كه او یكی از قوانین شما یا معیارها و اعتقاداتتان را درباره اینكه هر چیزی چگونه باید باشد زیر پا گذاشته است . خود شما نیز ممكن است یكی از قوانین خود را در مورد شیوه رفتار، تفكر، یا احساس نقض كرده باشید.
    این بار كه از كسی ناراحتی پیدا كردید بخاطر داشته باشید كه ناراحتی شما مربوط به ان شخص نیست بلكه واكنشی در مقابل قوانین خودتان نسبت به آن وضعیت است. از خود بپرسید( كدامیك مهمتر است: قوانین فردی من و یا روابط من با ابن شخص؟)
    از این الگو برای احتراز از بگو مگوهای آزارنده استفاده كنید تا دریابید كه می توان به سرعت تضادها را بر طرف كرد.
    اگر قوانین خود را بطور واضح اظهار نكنید، نباید انتظار داشته باشید كه كه دیگران برآن اساس رفتار كنند. نباید انتظار داشته باشید كه دیگران قوانین شما را محترم بشمارند اگرحاضر نباشید كه خود را سازگار كنید و دست كم بعضی از قوانین دیگران را بپذیرید.
    در ضمن بخاطر داشته باشید كه حتی اگر قوانین خود را پیشاپیش روشن سازید باز هم ممكن است سوء تفاهمهایی در این زمینه پیدا شود. به این دلیل است كه ارتباط با دیگران تا این اندازه اهمیت دارد. هرگز قوانین خود را روشن و مسلم فرض نكنید. آنها را اظهار كنید.
    بعضی قوانین در نظر ما اهمیت بیشتری دارند. آیا در زمینه سلامت جسمانی قانونی دارید كه مطلقاٌ آن را مراعات كنید؟ این قانون بی چون و چرا را با چه كلماتی بیان می كنید؟ خیلیها می گویند ( من هرگز نباید مواد مخدر مصرف كنم). از طرف دیگر ممكن است قوانینی باشد كه گاهی آنها را زیر پا گذاشته سپس پشیمان شوید . مثلاٌ بعضی ها می گویند( بله بعضی از غذاها برای سلامتی من خوب نیست).
    من قوانین دهها هزار نفر را مطالعه كرده و به این نتیجه رسیده ام كه قوانینی كه با عبارت
    ( خوب نیست) بیان می شوند، شكستنی هستند و قوانینی كه با عبارت( هرگزنباید) مشخص می گردند به ندرت شكسته می شوند. قوانین اخیر را قوانین ( آستانه ای ) می نامیم.
    آیا می توانید بعضی از قوانین خود را به قوانین آستانه ای مبدل كنید تا از نتایج ناشی از تغییرات رفتاری بهره مند شوید.
    قوانین متعدد، زندگی را تحمل ناپذیر می سازند. یادم می آید كه در یك برنامه تلویزیونی از بیست خانواده پنج نفره دعوت شده بود . از هر خانواده پرسیدند ( چه عاملی برای حفظ سلامت خانواده از همه مهمتر است ؟) و بسیاری از آنها پاسخ دادند ( قوانین فراوان نداشته باشید). چرا؟ در خانه ای كه اینهمه افراد و شخصیتها درآن رفت و آمد می كنند اگر قوانین فراوانی حاكم باشد، طبق قانون احتمالات هر ساعت ممكن است كسی یكی از قوانین را زیرپا بگذارد و اعصاب دیگران را متشنج كند.
    آیا بهتر نیست كه قوانین معدود ولی پراهمیتی را مراعات كنیم؟ من می توانم به شما اطمینان دهم كه در روابط متقابل هر چه تعداد قوانین كمتر باشد خوشبختی بیشتر است.
    من هم قانونی برای شما دارم: هنگام وضع قوانین تازه زندگی لبخند بزنید! از وضع قوانین غیر عادی نترسید و قوانین قدیمی را در هم بشكنید. بگذارید بعضی از قوانین شما دیوانه وار به نظر آیند. تا كنون از قوانین فردی برای محدود كردن خویشتن و یا عقب نگه داشتن خود استفاده كرده اید. چرا برای خنده چند قانون مضحك را چاشنی آنها نكنید؟ شما برای اینكه خود را مورد محبت حس كنید، كافی است كه انگشت كوچك خود را حركت دهید البته این كار، غیر عادی است. اما من كه باشم كه بگویم شما از چه كاری لذت ببرید؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #18
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بخش دهم
    كلید های توسعه
    هویت و مرجع
    فرق شما با سایر مردم جهان چیست؟ یكی از عوامل مهم كه شما را از دیگران متمایز می كند، تجارب شماست. هرعملی كه زمانی انجام داده اید، نه تنها در حافظه آگاه، بلكه در نظام عصبیتان ثبت شده است. هر چه كه تاكنون دیده، شنیده، لمس كرده، چشیده و یا بوئیده اید، در بایگانی عظیمی كه مغز نامیده می شود انباشته شده است.
    این خاطرات آگاه یا ناآگاه را مرجع می نامیم. برای اطمینان از درستی یا نادرستی هر عقیده ای به این تجارب تكیه می كنیم، حتی اگر آن عقیده بسیار مهم باشد( مثلاٌ اعتقاد به اینكه چه كسی هستیم و چه كارهایی از ما ساخته است).
    چه تجاربی در شكل دادن به زندگی شما مؤثر تر بوده است؟ در یكی از سمینارهای من، پیش از ورود به جلسه،پرسشنامه ای به شركت كنندگان داده می شود.در این پرسشنامه از شركت كنندگان خواسته شده است كه پنج تجربه را كه به عقیده خوشان بیشترین اثر را بر زندگیشان گذاشته است ذكر كنند. جالب اینجاست كه بسیاری از اشخاص تجارب ( یا مرجعهای) همانندی دارند، اما نحوه تعبیر و تفسیرشان از آن واقعه به كلی با دیگری متفاوت است.
    دو نفر در جوانی پدرشان را از دست می دهند. یكی شان بر اثراین واقعه از ایجاد هرگونه رابطه صمیمانه با دیگران خودداری می كند، در حالی كه دیگری فردی بسیار اجتماعی و خونگرم می شود.
    پس آنچه كه زندگی ما را شكل می دهد نه فقط خود مرجعها، بلكه تعبیر و تفسیری است كه از آنها می كنیم.
    بزرگترین طراح زندگی شما، خودتان هستید، خواه به این موضوع، توجه كرده و خواه نكرده باشید. تجارب خود را مانند پارچه بزرگی در نظر آورید كه می توانید آن را مطابق هر الگویی كه دوست دارید ، ببرید و بدوزید، و هر روز كه می گذرد، نخی به تارو پود این پارچه افزوده می شود...
    آیا این پارچه را به صورت پرده ای در می آورید تا در پشت آن پنهان شوید، یا اینكه از آن قالیچه ای جادویی می سازید تا با آن به اوج ملكوت پرواز كنید؟ آیا این پارچه را چنان طرح می كنید كه خاطرات مثبت و نیروبخشتان در مركز این شاهكار، واقع شود؟
    اكنون،مدتی وقت صرف كنید و پنج خاطره را كه بیش از بقیه در شكل دادن به شخصیتتان اثر داشته است، بنویسید. نه فقط واقعه را تشریح كنید، بلكه نحوه اثری را هم كه بر شما داشته است بنویسید . اگر آن خاطره طوری است كه اثر منفی داشته است، بلافاصله آن را طوری دیگر تعبیر كنید؛ هر تعبیری كه به نظرتان می رسد . این كار ممكن است تاحدودی نیازمند ایمان باشد . ممكن است به نگرشی نیاز داشته باشد كه تاكنون نسبت به آن بی توجه بوده اید. فقط به خاطر داشته باشید كه در هر یك از تجارب انسانی، ارزشی نهفته است.
    برا انجام هر كاری، به احساس اطمینان نیاز داریم. سر چشمه این احساس نیرومند
    ( اعتماد به نفس)مرجعهای ماست. اما اگر هیچ تجربه(یا مرجعی) برای انجام كاری نداشته باشیم، چگونه می توانیم با اطمینان به انجام آن بپردازیم؟ باید دانست كه ما محدود به تجارب واقعی خود نیستیم، بلكه قدرت تخیل ما، منبعی پایان ناپذیر برای كمك به ماست.
    به یاد داشته باشید، علت اینكه راجر بانیستر توانست ركورد( یك مایل در چهار دقیقه ) را بدست آورد آن بود كه قبلاٌ بارها آن را در عالم خیال تجربه كرده و با چشم دل، دیده بود. او آنقدر شكستن ركورد را در خیال خود مجسم كرده بود كه مرجعهایی در ذهن او ایجاد شده و سپس ایمانی در او به وجود آمده بود كه توانائیهای جسمی بالقوه اش را فعال كرده بود.
    قدرت تخیل، ده بار نیرومند تر از نیروی اراده است. اگر این نیرو را آزاد سازید،
    چنان حس اعتماد به نفس و تجسم قوی در شما ایجاد می شود كه همه محدودیتهای گذشته رادر می نوردید.
    آندره آغاسی اخیراٌ به من می گفت كه وی در سن ده سالگی، هزاران بار در تورنمنت تنیس ویمبلدون شركت كرده و برنده شده است...البته در عالم خیال. تجسم واضح و مداوم پیروزی، اعتماد به نفس او را زیاد كرد، تا سرانجام در تابستان 1992 توانست به رویای خود جامه عمل بپوشاند.
    با استفاده مداوم از قدرت تخیل، چه رویاهایی را می توانید عملی كنید؟
    یكی از راههای آسان افزایش تجارب مرجع، استفاده از گنجینه های ادبی، داستانها، افسانه ها، اشعار و موسیقی است كه همه جا در اختیار شماست. با مطالعه كتاب، تماشای فیلمها و نوارهای ویدیویی ارزشمند،حضوردر مسابقات، شركت در سمینارها و صحبت با بیگانگان تجارب مرجع خود را افزایش دهید . همه مرجعها توانایی شما را افزون می سازند و هرگز نخواهید دانست كه كدام یك ممكن است زندگی شما را به كلی دگرگون سازد.
    مطالعه كتاب شما را قادر می سازد تابتوانید مانند نویسنده فكر كنید. درآن لحظات جادویی كه در اعماق جنگلهای آردن فرو می روید ویلیام شكسپیر هستید. در آن هنگام كه در جزیره گنج دچار كشتی شكستگی می شوید رابرت لوئیز استیونسون و وقتی در والدن با طبیعت سخن می گویید هنری دیوید تورو هستید. كم كم مانند آنان فكر می كنید . مانند آنان احساس می كنید، و از قدرت خیال خود مانند آنان بهره مند می شوید . مرجعهای آنان مال شما می شوند و تا مدتها پس از مطالعه كتاب در ذهن شما باقی می مانند .
    مطالعه یك كتاب ارزشمند ، تماشای یك نمایش یا گوش كردن به یك قطعه موسیقی چه ماجراهای جالب، تفریحی و پر باری را می تواند برایتان به ارمغان آورد؟
    آیا باور می كنید كه هیچ یك از تجارب ما بد نیستند؟ در هر كاری كه می كنید، چه مشكل باشد و چه آسان، چه رنج آورباشد و چه لذتبخش و خلاصه در هر تجربهای می توانید نكته ارزشمندی پیدا كنید.
    نیرویی كه زندگی شما را شكل می دهد ناشی از معنایی است كه به هر تجربه می دهید. به یكی از ( بدترین) تجارب زندگی خود فكر كنید. آیا راهی به نظرتان می رسد كه آن تجربه را دارای اثر مثبتی در نظر آورید؟ ممكن است دچار سوختگی و یا حوادث رانندگی شده باشید و یا جیبتان را خالی كرده باشند اما بر اساس همین تجارب سرانجام به تصمیمی نو یا آگاهی تازه و یا حساسیت جدیدی نسبت به دیگران دست پیدا كرده اید كه باعث شده است به عنوان یك انسان رشد كنید و توانایی خود را برای كمك به دیگران افزایش دهید.
    تجارب محدود، زندگی محدودی را به وجود می آورد. اگر جویای رشد و زندگی پر باری هستید بایدبا تغییر نظرات و تجاربی كه اگر آگاهانه به دنبال آنها نروید جزو زندگی شما نمی شوند،مرجعهای خود را افزایش دهید. به ندرت یك فكر بكر ممكن است خود به خود به ذهنتان خطور كند. باید فعالانه در جستجوی آن باشید.
    آیا كاری بوده است كه هرگز فكر انجام آن را نمی كرده اید و پس از انجام آن ، درهای دنیای تازه ای به رویتان گشوده شده باشد؟
    به دنبال كارهای برویدكه تاكنون هرگز نكرده اید:به غواصی و كشف دنیای زیر آب بپردازید و ببینید كه زندگی در محیطی كاملاٌ تازه چگونه است ... یك شب برای شنیدن سمفونی و یا كنسرت موسیقی تند( هر كدام كه طبق عادت از رفتن به آن خودداری می كنید)بروید...به بیمارستان اطفال بروید واز بیماران عیادت كنید ...در فرهنگی متفاوت خود را غرق كنید و جهان را از دیدگاه دیگران ببینید.
    به خاطر داشته باشید هر محدودیتی كه در زندگی خود دارید احتمالاٌ فقط ناشی از محدودیت تجارب مرجع است. مرجعهای خود راتوسعه دهید تا زندگیتان به سرعت توسعه پیدا كند.
    تجارب تازه ای را كه باید پیدا كنید، كدامند. سؤال شایسته ای كه می توانید از خود بكنید این است ( برای رسیدن به چیز هایی كه واقعاٌ می خواهم، چه مرجعهایی مورد نیاز است؟)
    چه تفریحاتی را می خواهید تجربه كنید. به چه چیز هایی فكر كنید كهبرای سرگرمی و احساس حال خوش مایل به انجام آنها هستید.
    پس از آنكه فهرستی از مرجعهای تازه تهیه كردید، برای هر یك، مهلتی زمانی قائل شوید. تصمیم بگیرید كه در چه زمانی می خواهید هر یك از آن كارها را انجام دهید.
    كی می خواهید سخن گفتن به زان اسپانیایی، یونانی یا ژاپنی را بیاموزید؟ چه موقع می خواهید به بالونی كه با هوای گرم كار می كند سوار شوید؟ كی می خواهید از خانه سالمندان بازدید كنید؟ چه موقع می خواهید به كاری تازه و غیر عادی دست بزنید.
    یكی از قویترین تجارب مرجع من، مربوط به زمانی است كه در روز عید شكر گزاری به همراه پسرم برای توزیع بسته های غذا بین مستمندان رفته بودیم. من پسرم را كه در آن زمان چهار ساله بود، تشویق كردم كه یك سبد غذا رابه مرد ولگردی كه در درگاه یك دستشویی عمومی خوابیده بود ، بدهد. با تعجب، پسرم جیرك را دیدم كه دستی به شانه آن مرد زد و با صدای بلند گفت ( روز شكر گزاری مبارك!). ناگهان مرد ولگرد از جا پرید، قد خود را راست كرد و به طرف او یورش برد . قلب من از جا كنده شود چیزی نمانده بود كه به طرف او خیز بردارم كه دیدم مرد، دست پسرم را به نرمی گرفت، آن را بوسید و گفت( از لطفتان ممنونم...)گمان نمی كنم كه در روز عید شكر گزاری ، بتوان هدیه ای بهتر از این به كودكی چهار ساله داد.
    چه تجارب ثمر بخشی را می توانید با همراهی عزیزانتان كسب كنید.
    برای كسب تجربه و افزایش مرجعها، لازم نیست به سفرهای دور و دراز بروید. می توانید در همان جامعه ای كه هستید، در سر یك چهار راه ، به فردی كمك كنید. فقط با اضافه شدن یك مرجع،دریچه جهانهای تازه ای به روی شما گشوده می شود. این مرجع كارساز، می تواند چیز تازه ای باشد كه می بینید یا می شنوید، یك گفتگو، یك فیلم و یا یك سمینار، یا نكته ای كه در صفحه بعد همین كتاب یا كتاب دیگری به آن بر می خورید. هرگز نخواهید دانست كه چه موقع برایتان پیش می آید.
    از جابرخیزید و وارد معركه زندگی شوید! بگذارید تخیل شما همراه با امكان آنچه كه قابل كشف و تجربه است پرواز كند.و این كار راهم اكنون آغاز كنید.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #19
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بخش دهم(قسمت دوم)
    كلید های توسعه
    هویت و مرجع

    امروز به دنبال كدام تجربه می توانید بروید كه زندگیتان را گسترده تر سازد؟بر اثر این تجربه به چه انسانی مبدل خواهید شد؟
    نیرویی است كه زندگی شما را شكل می دهد . این نیرو است كه تعیین می كند چه كارهایی از نظر شما ممكن، یا غیر ممكن است، از چه چیزهایی اجتناب كنید، چگونه فكر كنید و چه واكنشهایی نشان دهید. این نیرو، عقیده ای است كه درباره هویت خود دارید.
    همه ما، ولو بطور نیمه آگاه، تعریفی از خویشتن خویش داریم، و این تعریف است كه بر همه جنبه های زندگی اثرمی گذارد. مثلاٌ اگر خود را فردی محافظه كار ببینید، حركات و حتی سخنانتان یك نوع است و اگر خود را فردی بی باك و متجاوز در نظر آورید، نوع دیگر. هر تغییری كه در این تعریف بدهید،بلافاصله در استعداد هایی كه بكار می گیرید، رفتاری كه نشان می دهید و آرزوهایی كه در سر می پرورید تغییری ایجاد می كند. همه تجارب زندگی خود را با كمك این اعتقاد ، تفسیر می كنید و همه تصمیمهای شما از این صافی می گذرد.
    آیا هرگز گفته اید ( این كار از من ساخته نیست ! من چنین آدمی نیستم!) اگر چنین عبارتی را گفته باشید، به مرز تعریفی كه در گذشته از خود داشته اید، و كیفیت زندگی امروزیتان تا حدی ناشی از آن است نزدیك شده اید. از خود بپرسید( این عقیده را كه من چگونه شخصی هستم از كجا آورده ام و چه مدت است كه در من پیدا شده است؟) شاید تاكنون زمان آن رسیده باشد كه هویت خود را به روز در آورید. آیا این عقیده را آگاهانه انتخاب كرده اید و یا بر آیندی از مجموعه نظرات دیگران و وقایع مهم زندگانی و عوامل دیگری است كه ناخواسته و ناآگاهانه وارد ذهنتان شده است؟
    اگر می خواستید خود را به گونه ای دیگر معرفی كنید تا تصویری نیرومند تر و دقیق از آنچه امروز هستید، به دست دهد، چگونه بیان می كردید كه چه كسی شده اید.
    همه ما باید دیدگاه خود رانسبت به هویت و قابلیتهایی كه داریم، وسیعتر كنیم. باید اطمینان حاصل كنیم بر چسبهایی كه به خود می زنیم، ما را محدود نمی كنند،بلكه به ما وسعت می بخشند و به نیكیهایی كه در درون خود داریم. می افزایند اما مراقب باشید: اگر مرتباٌ بگویید( من چنین هستم...)چنان هم خواهید شد.مثلاٌ بعضیها می گویند(من آدم تنبلی هستم) در حالی كه این افراد تنبل نیستند، بلكه هدفهای انگیزنده ای ندارند.
    آیا خود را به گونه ای تعریف می كنید كه تولید محدودیت كند؟ آیا این محدودیت، در زمینه پیش بینی عملكرد و قابلیتتان است؟ اگر چنین است، آن را عوض كنید.
    هنگامی كه تغییری در زندگی خود ایجاد می كنیم، كسانی كه در محیط اطرافمان هستند،گاه به كمكمان می آیند و گاه موانعی بر سر راه پیشرفتمان ایجاد می كنند. این اشخاص، اگر به همان چشم گذشته به ما نگاه كنند، چون اطمینان( باور ) دارندكه، چه كسی هستیم، لذاعملاٌ در حكم لنگر یا عاملی منفی هستند و گاهی ما را به سوی عواطف و عقاید گذشته، كه زمانی بخشی از هویتمان بوده اند، بر می گردانند.
    باید بدانیم كه قدرت نهایی برای تعریف هویت، در اختیار خود ماست. گذشته ما، مشخص كننده حال یا آینده ما نیست. دست به عمل بزنید و هویت تازه و نیرومند خود را از همین امروز بپذیرید.
    اگر در زندگی خود بارها سعی كرده اید كه تغییری مثبت به وجود آورید، اما موفق نشده اید، به احتمال زیاد علتش این بوده است كه سعی كرده اید كه اعمال و رفتار تازه ای پیش بگیرید كه با عقایدی كه درباره هویت خود داشته اید، سازگار نبوده است. برای اینكه بهبود سریع و پایداری در كیفیت زندگیتان ایجاد شود، باید هویت خود را عوض كنید، یا آن را تغییر دهید و یا گسترده تر سازید.
    مثلاٌ به جای اینكه سعی در ترك عادت مضری( مثلاٌ صرف مشروب الكلی ) كنید، خود را به چشم فرد سالم و شادابی ببینید كه برای بهبود عملكرد خود تلاش می كند. حاصل طبیعی چنان تصمیمی آن است كه به عنوان یك فرد سالم، هرگز حتی به فكر نوشیدن مشروب نیفتید.
    بحران هویت چیست؟ این حالت هنگامی اتفاق می افتدكه بخواهیم بر خلاف عقیده ای كه درباره هویت خود داریم، عمل كنیم. نتیجه این می شود كه در درستی همه چیز ، تردید كنیم. اما آیا هیچیك از ما هست كه واقعاٌ خود را بشناسد و بداند كه چه شخصی است؟ من گمان نمی كنم.
    خصوصاٌ هویتی كه به سن یا ظاهر شخص بستگی داشته باشد، بطور قطع موجب دردسرو بحرانهای آتی خواهد شد. بعلاوه این امور، دستخوش تغییرند. اما اگر در مورد شخصیت خود، دیدی وسیعتر داشته باشیم و یا حتی تعریفی را كه از خود داریم، به امور معنوی مرتبط سازیم، هرگز هویتمان مورد تهدید قرار نمی گیرد.
    آنچه مسلم است، ما چیزی بیش از جسم ظاهری خود هستیم.پس ببینید چه عاملی است كه شما را منحصر به فرد كرده است.
    اكنون زمانی وقت صرف كنید و به معرفی خود بپردازید . هنگام پاسخ دادن به این پرسش كه ( من كی هستم؟) كنجكاو و سر زنده باشید.
    آیا خود را با توجه به كارهایی كه در گذشته كرده، یا فعلاٌ می كنید، یا در آینده خواهیدكرد؟ یا باتوجه به شغل؟ در آمد؟ نقشی كه در زندگی دارید؟ اعتقادات معنوی؟ خصوصیات جسمانی؟ یا چیزی كه بالاتر از همه اینها باشد تعریف می كنید؟
    اگر نام شما را در فرهنگ لغات یا دایرةالمعارف می نوشتند، دلتان می خواست در برابر اسمتان چه تعریفی را ذكر كنند؟ آیا فقط چند كلمه كافی است یا اینكه شرح و تعریف هویت شما ، صفحات متعدد و یا حتی یك جلد كامل رادر بر می گیرد؟
    هم اكنون، تعریفی را كه ممكن است در فرهنگ لغات، در برابر نام شما بنویسند، روی كاغذ بیاورید.
    اگر قرار بود كارت شناسایی، یا شناسنامه ای برای خود تهیه كنید كه نشان دهد واقعاٌ چه كسی هستید، بر روی آن چه می نوشتند؟ |آیا عكس و مشخصات جسمی خود را به آن می افزودید؟ یا اینكه به این مشخصات اهمیت نمی دادید؟ آیا اعداد و ارقام مهم را در آن ذكر می كردید؟ چه چیز های دیگری در آن می نوشتید؟ موفقیت ها؟ ارزشها؟ عواطف؟ عقاید؟ آرزوها؟ شعارها؟
    هم اكنون دقایقی از وقت خود را صرف كنید و كارت شناسایی خود را كه معرف هویت واقعیتتان باشد بنویسید.
    اگر بعضی از جنبه های هویت شما برایتان دردناك است، چرا آن را تغییر نمی دهید؟ اینها چیز هایی هستند كه خودتان تصمیم گرفته و تاكنون به هویت خود افزوده اید. حالتی شبیه كودكان را در خود به وجود آورید كه با تخیلات شگفت انگیز قلب و روح خود را پر می كنند . یك روز در نقش زورو قهرمان نیكوكار فرو می روند، و روز دیگر در قالب هر كول ، نیرومندترین مرد جهان می روند، و روز سوم نقش پدر بزرگ را بازی می كنند كه سرانجام نقش واقعی خودشان است . ایجاد تغییر در هویت، می تواند از شادترین، جادویی ترین، و رهایی بخش ترین تجارب زندگی باشد. در لحظه ای، می توانیم تعریفی به كلی متفاوت، از خویشتن بدست دهیم و یا آگاهانه اجازه دهیم كه خویشتن واقعیمان بدرخشد و از هویت عظیم ما پرده برداشته شود كه فراتر از رفتارمان، گذشته مان، و همه بر چسبهایی است كه تاكنون به خود زده ایم.
    اگر بتوانید همان كسی باشید كه خودتان می خواهید، در آن صورت هویت شما شامل چه مشخصاتی خواهد بود. همین امروز، فهرستی تهیه كنید و همه عوامل مورد نظر را در آن بنویسید . آیا كسی هستكه مشخصات دلخواه شما را داشته باشد؟ آیا می توانید این اشخاص را الگوی خود قرار دهید؟ در عالم خیال، در قالب شخصیت تازه فرو بروید.مجسم كنید كه چگونه نفس می كشید؟ چگونه راه می روید؟ چگونه سخن می گویید؟ چگونه فكر می كنید؟ چگونه احساس می كنید؟
    از قدرتی كه برای تغییر هر جزء از هویت خود فقط با كمك یك تصمیم دارید، احساس شادمانی كنید.
    اگر حقیقتاٌ می خواهید هویت خود، و در نتیجه زندگی خود را توسعه دهید، آگاهانه تصمیم بگیرید كه چه كسی می خواهید باشید. بار دیگر مانندكودكان شوید، به شور و شعف آیید و دقیقاٌ مشخص كنید كه امروز، چه كسی می خواهید باشید.
    هم اكنون فهرست كاملی از خصوصیاتی را كه می خواهید داشته باشید به روی كاغذ بیاورید، و هیچ محدودیتی برای خود قائل نشوید.
    اشخاصی كه وقت خود را با ما می گذرانند، تاثیر نیرومندی بر تصور ما از هویتمان دارند. هنگامی كه برای تقویت هویت تازه، اعمال و رفتارتان را برنامه ریزی می كنید، توجه خاصی به اشخاصی كه در اطرافتان هستند، داشته باشید.
    آیا دوستان ، خویشان، و همكارانتان هویت تازه ای را كه برای خود ساخته اید، تقویت می كنند یا تضعیف؟
    به هویتی كه برای خود ایجاد كرده ایدپابند باشید و آن را به اطرافیان، اعلام كنید. اما از همه مهمتر آن است كه این هویت را به خودتان اعلام كنید. هر روز، با بر چسب تازه ای كه به خود زده اید، خصوصیات خود را برای خود بازگو كنیدتا در شما بصورت شرطی در آیند.
    درست در همین لحظه می توانید براساس هویت تازه خود زندگی كنید. از خودبپرسید:
    ( دیگر چه می توانم باشم؟ دیگر چه باید باشم؟ اكنون دارم به چه شخصی مبدل می شوم؟)
    عهد كنید كه علی رغم شرایط، همیشه به عنوان كسی كه قبلاٌ به هدفهای خود رسیده است عمل كنید. مانند چنین شخصی تنفس كنید. حركات و واكنشهای شما در قبال دیگران، مانند این شخص باشد. با مردم با همان شخصیت، احترام، دلسوزی، و محبتی رفتار كنید كه آن شخص ممكن است رفتار كند.
    اگر تصمیم بگیرید كه مانند شخص دلخواه خود فكر، احساس، و عمل كنید آیا می توانید بصورت آن شخص درآیید؟
    اكنون بر سر دو راهی قرار گرفته اید. گذشته رافراموش كنید. اكنون چه كسی هستید. به این كه چه كسی بوده اید فكر نكنید. اكنون تصمیم دارید چه كسی بشوید؟
    این تصمیم را آگاهانه بگیرید. با دقت تصمیم بگیرید . با قدرت تصمیم بگیرید. آنگاه بر اساس آن عمل كنید


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/