تجلیهای زندگی فکری کافکا: دربارهی «پندهای سورائو»
پیکر فرانتس کافکا در یازدهم ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان یهودیان پراگ برای همیشه زیر خاک قرار گرفت اما از آن تاریخ تاکنون دنیای ادبیات نتوانسته است آثار او را به فراموشی بسپرد؛ روز به روز و سال به سال نه تنها از ارزش و اعتبار او کاسته نمیشود که بهواسطهی تفسیرها و تحقیقات گوناگون و مفصل در مرتبهی والاتری از اهمیت قرار میگیرد و بهعنوان یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم ستایشگران افزونتری مییابد. هنوز که هنوز است پژوهشگران فراوانی روی آثار کافکا کار میکنند. بهعنوان مثال، اخیراً عدهای پیدا شدهاند که ویرایشی را که «ماکس برود» از برخی نوشتههای کافکا ارائه کرد دارای اشکالاتی دانستهاند و درصدد اعمال ویرایشی جدید و علمیتر بر این آثارند. نمونهی دیگر از تلاش برای ارائهی نسخهای منقح از نوشتههای کافکا کتابی است که «روبرتو کالاسو»، نویسنده و ناشر ایتالیایی، در سال ۲۰۰۴ باعنوان «پندهای سورائو» منتشر کرد، و اکنون چند روزی است که با ترجمهی «گیتا گرکانی» و بههمت انتشارات کاروان در اختیار دوستداران ایرانی این نویسندهی چکتبار نیز قرار گرفته است.
در چهارم سپتامبر ۱۹۱۷ پزشکان بیماری سل کافکا را تشخیص دادند و چندی بعد او با دریافت مرخصی از شرکت بیمهی سوانح کارگری، که از ۱۹۰۷ تا زمان بازنشستگی در ۱۹۲۲ کارمند آن بود، به خانهی خواهرش «اوتلا» در روستای «سوارئو» (یا به تلفظ صحیحتر: تسورائو) رفت و تا آوریل ۱۹۱۸ را در آنجا به استراحت گذراند. دوری از فلیسه بائر (که مسائل نامزدی با او سالها کافکا را رنج داده بود)، خانواده و محدودیتهای آن و نیز الزامات شغلی فضای ذهنی آسودهای برای کافکا رقم زد و باعث شد این هشت ماهی که در سورائو گذشت یکی از خوشترین ایام برای نویسندهی تنرنجور باشد.
طبیعت زیبا و هوای پاکیزهی آنجا حتا اجازه نداد که نشانههای بیماری مزمن کافکا نمود بارزی داشته باشد و وضع سلامت او در آن مدت تقریباً رو به راه بود. کافکا طی این مدت دست به تجربهای تازه زد و آن نوشتن قطعات بسیار کوتاه فلسفی و تمثیلی بود. این نوشتههای کوتاه، یا بهقولی خدنگاندازیها، در ورقهای نازک به ابعاد ۱۴/۵ در ۱۱/۵ سانتیمتر نوشته شده است و هر قطعه شمارهای بر پیشانی دارد. این شمارهها ترتیب نوشته شدن هر یک از پندها را مشخص میکند. سالها پیش ماکس برود در روند انتشار آثار برجای مانده از دوستاش این پندها را نیز منتشر کرد اما چون کافکا نامی برای آنها نگذاشته بود مجبور شد خود نامی برای آنها برگزیند.
این نام «تاملاتی بر گناه، رنج، امید و راه راستین» بود که اشارهای به مضامین اصلی یادداشتهای سورائو داشت. نکتهی مهمتر این است که ماکس برود این پندها را نه بهطور مجزا که بهصورت متوالی انتشار داد.
باری، روبرتو کالاسو روزی بهطور اتفاقی در کتابخانهی «نیو بودلیان» آکسفورد به نسخههای اصلی این یادداشتها دست یافت و به دلایلی که در مقدمه و موخرهی کتاب شرح داده است تصمیم گرفت این نوشتهها را مجدداً و البته با همان شکل ظاهری متن دستنویس منتشر کند: «اگر این قطعات پشت سر هم چاپ شود، کمابیش بیست صفحه را اشغال میکنند و تقریباً دچار اختناق میشوند – زیرا هر قطعه یک جملهی حکیمانه، بهمفهوم ******کهگاردی، است، یعنی موجودی مجزا که برای اینکه نفس بکشد باید فضای پیراموناش خالی باشد... این نوشتهها را که مثل تکههای شهابسنگ در زمینی بایر افتادهاند باید دقیقاً به همان شکلی خواند که کافکا به آنها داده».
«پندهای سورائو» شامل صد و نه یادداشت است که هیچ یک بیش از چند سطر نیستند. این یادداشتها پیش و بیش از آنکه شبیه جملات قصار معمولی باشند نوشتههایی سرتاسر ابهام و پیچیدگیاند و میتوان آنها را نه یک پیام و پند عمومی که جستارهای کوتاه شخصی دانست. البته این موضوع به هیچ عنوان از ارزش فلسفی و ادبی این یادداشتها نمیکاهد. اصولاً کافکا نویسندهای است که بیش از مخاطب بیرونی با دغدغههای درونی خودش درگیر بوده و به آنها اهمیت میداده است. فکری، طرحی، پرسشی ذهن حساس او را درگیر خود میکرده و او برای اینکه از شر غوغای درون خلاصی یابد آن را بر روی کاغذ میآورده است.
کافکا اصراری بر این نداشته که جوری بنویسد که دیگران بهراحتی بتوانند به عمق نوشتههایاش راه یابند زیرا، همانطور که گفته شد، بیشتر یادداشتهای او، دستکم در مرحلهی اول، خصوصی است. اکراه کافکا از چاپ کتابهایاش در زمان حیات و نیز وصیتاش برای سوزاندهشدن همه نوشتههایاش پس از مرگ او حجت قاطعی است براین ادعا. دیریاب بودن بسیاری از نوشتههای کتاب «پندهای سورائو» درست به همین علت است.
به تعبیر خود کافکا این یادداشتها درحقیقت «تجلیهای زندگی فکری» اوست (پند شمارهی ۳۱ کتاب حاضر). اینگونه است که برای راهیابی به جهان پنهانشده در پشت این یادداشتهای کوتاه باید حوصله و تامل داشت و با هر یادداشت به مثابهی یک متن مستقل برخورد کرد. «پندهای سورائو»، بهرغم حجم اندکاش، از آن کتابهایی نیست که آن را دست بگیریم و در یک نشست بخوانیم. باید در هر بار مراجعه چند یادداشت را از نظر گذراند و سپس در آنها تعمق کرد تا بالاخره روزنهای به جهان بیکران معناهای نهفته یافت. درک این یادداشتها به تبیین بهتر جهان داستانی کافکا میانجامد و مخاطبی که بتواند با «پندهای سورائو» ارتباط برقرار کند احتمالاً به ادراک و شناخت بهتری از داستانهای کوتاه و رمانهای کافکا، نظیر «مسخ» و «محاکمه»، خواهد رسید.
نکتهی مهم دیگر در برخورد با این یادداشتها، و اصولاً نوشتههای کافکا، این است که آنها، همچون ماهی که از میان انگشتان دست میلغزد، از تفسیر میگریزند و این پارادوکسی است که ضلع دیگر آن را تفسیرپذیری بیپایان نوشتههای کافکا شکل میدهد. میتوان اینگونه به ماجرا نگاه کرد که هر یک از پندهای سورائو برای هر مخاطبی پیام ویژهای دارد که ممکن است با پیام مخاطب دیگر متفاوت، متناقض یا متشابه باشد.
هرگونه تلاش برای ارائهی تفسیر واحد از این گزینگویههای کافکا ارزش آنها را پایین میآورد زیرا: «موضوعی واحد را میتوان از زاویههای مختلفی دید، مثلاً، سیب: از نگاه پسربچهای که گردن کشیده تا به سیب روی میز نگاهی بیاندازد، و از نگاه صاحبخانه که سیب را برمیدارد و به دست مهمان میدهد» (پند ۱۱/ ۱۲ کتاب). «پندهای سورائو» همچنین فرصت مغتمنی است برای شناخت روحیات و اعتقادات مذهبی کافکا، زیرا کافکا، که معمولاً به ندرت عقاید مذهبیاش را بروز داده، در این یادداشتها بهکرات از دغدغههایی نظیر عرفان، خدا، گناه، بهشت و ... سخن میگوید. مطالعهی «پندهای سورائو» پیشنهاد مناسبی است برای همهی دوستداران کافکا.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)