صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13

موضوع: غزل و قصیده

  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    غزل و قصیده

    در اين زمانه ي بي هاي و هوي لال پرست


    خوشا به حال کلاغهاي قيل و قال پرست



    چگونه شرح دهم لحظه لحظه ي خود را


    براي اين همه ناباور خيال پرست


    به شب نشيني خرچنگ هاي مردابي


    چگونه رقص کند ماهي زلال پرست


    رسيده ها چه غريب و نچیده مي افتند


    به پاي هرز علف هاي باغ کال پرست


    رسيده ام به کمالي که جز انا الحق نيست


    کمال دار را براي من کمال پرست


    هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاريست


    به تنگ چشمي نامردم زوال پرست

    محمد علی بهمنی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آیینه بخت

    تو می روی و دیده من مانده به راهت
    ای ماه سفر کرده خدا پشت و پناهت
    ای روشنی دیده سفر کردی و دارم
    از اشک روان اینه ای بر سر راهت
    باز ای که بخشودم اگر چند فزون بود
    در بارگه سلطنت عشق گناهت
    ایینه بخت سیه من شد و دیدم
    اینده ی خود در نگه چشم سیاهت
    آن شبنم افتاده به خاکم که ندارم
    بال و پر پرواز به خورشید نگاهت
    بر خرمن این سوخته ی دشت محبت
    ای برق ! کجا شد نگه گاه به گاهت ؟


    شفیعی کدکنی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم ............... نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
    به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم........شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
    حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد............... دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
    مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی................. که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
    من رمیده دل آن به که در سماع نیایم................. که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
    بیابه صلح من امروز در کنار من امشب............... که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
    مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم.................... که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
    به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت.......... که تندرست ملامت کند چو من بخروشم
    مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن.......... سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
    به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل............... و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

    شیخ سعدی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
    منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

    شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
    آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

    هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
    در خرابات بگویید که هشیار کجاست

    آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
    نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

    هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
    ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

    بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
    کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

    عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
    دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

    ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
    عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

    حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
    فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

    "حافظ"


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد
    بنگر به سوی دردی که ز کس دوا ندارد

    ز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتم
    به درون بحر جز تو دلم آشنا ندارد

    ز صبا همی​رسیدم خبری که می​پزیدم
    ز غمت کنون دل من خبر از صبا ندارد

    به رخان چون زر من به بر چو سیم خامت
    به زر او ربوده شد که چو تو دلربا ندارد

    هله ساقیا سبکتر ز درون ببند آن در
    تو بگو به هر کی آید که سر شما ندارد

    همه عمر این چنین دم نبدست شاد و خرم
    به حق وفای یاری که دلش وفا ندارد

    به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی
    چه غمست عاشقان را که جهان بقا ندارد

    برویم مست امشب به وثاق آن شکرلب
    چه ز جامه کن گریزد چو کسی قبا ندارد

    به چه روز وصل دلبر همه خاک می​شود زر
    اگر آن جمال و منظر فر کیمیا ندارد

    به چه چشم​های کودن شود از نگار روشن
    اگر آن غبار کویش سر توتیا ندارد

    هله من خموش کردم برسان دعا و خدمت
    چه کند کسی که در کف بجز از دعا ندارد

    مولانا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    غزلی از مولانا

    بیا بیا که شدم در غم تو سودایی
    درآ،درآ که به جان آمدم ز تنهایی

    عجب،عجب که برون آمدی به پرسش من
    ببین،ببین که چه بی طاقتم ز شیدایی

    بده،بده که چه آورده ای به تحفه مرا
    بنه،بنه بنشین تا دمی بیاسایی

    مرو،مرو چه سبب زود،زود می بروی؟
    بگو،بگو که چرا دیر،دیر می آیی؟

    نفس نفس زده ام ناله ها ز فرقت تو
    زمان زمان شده ام بی رخ تو سودایی

    مجو،مجو پس از این،زینهار!راه جفا
    مکن،مکن که کشد کار ما به رسوایی

    برو،برو که چه کژ می روی به شیوه گری
    بیا،بیا که چه خوش می چمی به رعنایی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    چرا چنین ؟

    بغضهای کال من ، چرا چنین ؟

    گریه های لال من ، چرا چنین ؟
    جزر و مد یال آبی ام چه شد ؟
    اهتزاز بال من ، چرا چنین ؟
    رنگ بالهای خواب من پرید
    خامی خیال من ، چرا چنین ؟
    آبگینه تاب حیرتم نداشت
    حیرت زلال من ، چرا چنین ؟
    دل مجال پایمال درد بود
    تنگ شد مجال من ، چرا چنین ؟
    خشک و خالی و پریده لب دلم
    کاسه ی سفال من ، چرا چنین ؟
    داغ تازه ی تو ، داغ کاغذی
    داغ دیر سال من ، چرا چنین ؟
    هر چه و همه ، تمام مال تو
    هیچ و هیچ مال من ، چرا چنین ؟
    سال و ماه و روز تو چرا چنان ؟
    روز و ماه و سال من ، چرا چنین ؟
    در گذشته ، سرگذشتم این نبود
    حال، شرح حال من ، چرا چنین ؟
    ای چرا و ای چگونه ی عزیز !
    چرأت سوال من ، چرا چنین ؟

    قیصر امین پور


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    از شرم گنه فگنده‌ام سر در پيش
    دارم گنهان ز قطره باران بيش

    تو در خور خود کني و ما در خور خويش
    آواز آيد که سهل باشد درويش

    وز بار گنه فگنده بودم سر پيش
    در خانه خود نشسته بودم دلريش

    تو در خور خود کني و ما در خور خويش
    بانگي آمد که غم مخور اي درويش

    رفت از نظرم سر و قد رعنايش
    شوخي که به ديده بود دايم جايش

    چندان که زاشک آبله شد بر پايش
    گشت از پي او قطره ز نان مردم چشم

    چون خود زده‌ام چه نالم از دشمن خويش
    آتش بدو دست خويش بر خرمن خويش

    اي واي من و دست من و دامن خويش
    کس دشمن من نيست منم دشمن خويش

    حقا که همين بود و همينست غرض
    پيوسته مرا ز خالق جسم و عرض

    فارغ بينم هميشه ز آسيب مرض
    کان جسم لطيف را به خلوتگه ناز

    پندار دويي دليل بعدست بخط
    اي بر سر حرف اين و آن نازده خط

    يک عين فحسب دان و يک ذات فقط
    در جمله‌ي کاينات بي سهو و غلط

    شد قصد مقاصدت ز مقصد مانع
    گشتي به وقوف بر مواقف قانع

    ابوسعید ابوالخیر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    ادامه شعر قبل

    انوار حقيقت از مطالع طالع
    هرگز نشود تا نکني کشف حجب

    تابان گشته جمال وجه مطلق
    کي باشد و کي لباس هستي شده شق

    جان در غلبات شوق او مستغرق
    دل در سطوات نور او مستهلک

    جز دوست نديد هيچ رو در خور عشق
    دل کرد بسي نگاه در دفتر عشق

    شوريده دلم عشق نهد بر سر عشق
    چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن

    زان زمزمه‌ام ز پاي تا سر همه عشق
    بر عود دلم نواخت يک زمزمه عشق

    از عهده‌ي حق گزاري يک دمه عشق
    حقا که به عهدها نيايم بيرون

    بستر همه محنتست و بالين همه عشق
    ما را شده‌است دين و آيين همه عشق

    انالله دلي و چندين همه عشق
    سبحان الله رخي و چندين همه حسن

    هستند پي قطره‌ي آبي غمناک
    خلقان همه بر درگهت اي خالق پاک

    تا آب زند بر سر اين مشتي خاک
    سقاي سحاب را بفرما از لطف

    زآلودگي نياز با مشتي خاک
    دامان غناي عشق پاک آمد پاک

    گر ما و تو در ميان نباشيم چه باک
    چون جلوه گر و نظارگي جمله خود اوست

    ور عدل کني شوم به يک باره هلاک
    گر فضل کني ندارم از عالم باک

    مشتي خاکم چه آيد از مشتي خاک
    روزي صدبار گويم اي صانع پاک


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    شبگرد

    بر آستان تو دل پایمال صد دردست
    ببین که دست غمت بر سرم چه آوردست
    هوای باغ گل سرخ داشتیم و دریغ
    که بلبلان همه زارند و برگ ها زردست
    شب است و اینه خواب سپیده می بیند
    بیا که روز خوش ما خیال پروردست
    دهان غنچه فروبسته ماند در شب باغ
    که صبح خنده گشا روی ازو نهان کردست
    چه ها که بر سر ما رفت و کس نزد آهی
    به مردمی که جهان سخت ناجوانمردست
    به سوز دل نفسی آتشین بر آرای عشق
    که سینه ها سیه از روزگار دم سردست
    غم تو با دل من پنجه درفکند و رواست
    که این دلیر به بازوی آن هماوردست
    دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق
    که آسمان و زمین با من و تو همدردست
    ز خواب زلف سیاهت چه دم زنم که هنوز
    خیال سایه پریشان ز فکر شبگردست


    سایه


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/