اول قدم از عشق سر انداختن است
جان باختن است ویا بلا ساختن است
اول اینست وآخرش دانی چیست
خود را از خودی خود بپر داختن است
عراقی
اول قدم از عشق سر انداختن است
جان باختن است ویا بلا ساختن است
اول اینست وآخرش دانی چیست
خود را از خودی خود بپر داختن است
عراقی
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
"حافظ"
زدست عشق هر شو حالم این بی
سریرم خشت و بالینم زمین بی
خوشم این بی که موته دوست دیرم
هر آن ته دوست داره حالش این بی
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی طی شد
حالی که ورا نام جوانی گفتند
معلوم نشد که او کی آمد کی شد
حکیم خیام
شکست عهد من و گفت:هر چه بود گذشت
به گریه گفتمش:آری ولی چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت...
ایرج دهقان
جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین می زندش
حکیم خیام
بسر غیر ته سودائی ندیدم
بدل جز ته تمنائی ندیدم
خداوندا که در بازار عشقت
بجز خون هیچ کالائی ندیدم
باباطاهر
اي دوست! بيا تا غم فردا نخوريم
وين يک دم عمر را غنيمت شمريم
فردا که از اين دير کهن در گذريم
با هفت هزارسالگان سر بهسريم
خيام
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)