ما کارو دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر رو غزل و دو بیتی اموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم
رباعیات مولانا
ما کارو دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر رو غزل و دو بیتی اموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم
رباعیات مولانا
در ساغر ما گل شرابی نشکفت
در این شب تیره ماهتابی نشکفت
گفتم به ستاره خانه صبح کجاست
افسوس که بر لبش جوابی نشکفت
فریدون مشیری
ایام وصال یار گویی که نبود
وان دولت بی شمار گویی که نبود
از یار به جز فراق بر جای نماند
رفت آن همه روزگار گویی که نبود
مولانا
گه در غزلم سخن کشد جانب راز
گاهي به قصيده ميشود دور و دراز
نازم به رباعي، سخن کوتاه کن!
تا باز شوم به حرف، لب بندد باز
اي ياد تو راحت دل درويشان
فريادرسان مشکل درويشان
طور و شجر است و جلوهي روي نگار
ياران اين است حاصل درويشان
طاعت نتوان کرد گناهي بکنيم
از مدرسه رو به خانقاهي بکنيم
فرياد اناالحق، ره منصور بُود
يا رب مددي که فکر راهي بکنيم
فرهادم و سوز عشق شيرين دارم
اميد لقاء يار ديرين دارم
طاقت ز کفم رفت و ندانم چه کنم
يادش همه شب در دل غمگين دارم
دل محفل دوستان به جز ياد تو نيست
آزاده نباشد آنکه آزاد تو نيست
شيرينلب و شيرينخط و شيرينگفتار
آن کيست که با اين همه فرهاد تو نيست؟!
طوطيصفتي و لاف عرفان بزني
اي مور! دم از تخت سليمان بزني
فرهاد نديدهاي و شيرين گشتي
ياسر نشدي و دم ز سلمان بزني!
من بنده عاصیم رضایی تو کجاست
تاریک دلم نور ضیایی تو کجاست
ما را تو بهشت اگربطاعت بخشی
این مزد بود لطف عطایی تو کجاست
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)