اکو و نارسیس
اکو الهه ی زیبارویی که شیفته ی صدای دلنشین خود بود دل در گرو نارسیس می نهد اما این جوان مغـرور توجهی به او ندارد.یک روز که نارسیس برای شکار گوزن عـازم جنگـــل می شود اکو او را مخفیانه دنبال می کند.اکــو می خــواهد نام نارسیس را فـــریاد بزند امـا قادر به این کـــار نمی شود تا اینکه نارسیس متوجه صـــدای پایی شده و فریاد می زند: “چه کسی آنجاست؟” اکو در جواب فریاد او را تکرار می کند: “چه کسی آنجاست؟” و این ادامه می یابـد تا سرانجام اکـو خود را به نارسیس نمایانده و به سمت او می شتابد اما نارسیس خود را کنار کشیده و از اکو می خواهـد تا او را به حال خود رها نماید. اکو تا پایان عــمر دلشکسته و اندوهگین از عشـــق ناکام خود ذره ذره تحلیل می رود تا اینکه از او چیزی جـــز صدایش باقی نمی ماند.
نارسیس تشنه می شــود و برای نوشـــیدن آب به کنار رود می رود. تصــویر خــود را در آب می بیند و از ترس اینکه مبادا خدشه ای به صورت انعکاس یافته ی او در آب ایجاد شود دست خود را درون آب نمی برد و سرانجام همانگونه که شیفته وار به تصویر خود می نگرد به تدریج از شدت تشنگی جان می سپرد و از محل مرگ او گل نرگس سر بر می اورد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)