همه کسانی که آشنایی نسبی با دین اسلام و دین زرتشتی دارند، کم و بیش متوجه شباهت هایی که در این دو دین دیده می شود شده اند. این شباهت ها در دو بعد اعتقادی و آیینی بسیار به چشم می خورد. در بعد آیینی کمتر اما در بعد اعتقادی به موارد مشابه زیاد بر می خوریم.
شباهت در بعد آیینی
یکی از بارزترین شباهت هایی که در بعد آیینی بین دین اسلام و دین زرتشتی وجود دارد، نماز می باشد.
در آیین زرتشتی نمـاز رسمی ترین راه ارتباط فرد با اهورامزدا و یکی از راههای سپاسگزاری از بخشش های بی کران خداوندی است که در آئین زرتـشتـی عاشقانـه همواره مورد توجه بوده و هر زرتشتـی در اوج پاکی اندیشه روزانـه پنـج بار به نیایش اهورا مزدا می پردازد و ضمن سپـاس و ستـایش اهورا مزدا بر آفریده های نیک خداوندی نیز درود می فرستد و ضمن قدرشناسی خود را به خدا نزدیکتر می گرداند تا از بخشش نیک اندیشی برخوردار گردد و بر نیکی های جهان هستی بیفزاید .
در آیین اسلام هم مسلمانان پنج نوبت در روز به نیایش الله می پردازند و او را ستایش می کنند؛ ارزش نماز به قدری است که نماز ستون دین می باشد و بر طبق اعتقادات مسلمانان در روز قیامت اگر نماز پذیرفته نشود ، سایر اعمال هم پذیرفته نمی شود.
شباهت در بعد اعتقادی
در بعد اعتقادی شباهت های بسیاری وجود دارد که در اینجا به نمونه ای چند اشاره می شود :
اعتقاد به یک نجات دهنده
در دین زرتشتی، زمان به دوره های دوازده هزار ساله تقسیم می گردد. اهورامزدا برای هر دوره هزار ساله یک پیشوای دینی را بر می گزیند و دین بهی را به او سپرده و او را مامور می کند که مردمان را از دست اهریمن نجات دهد و دین بهی را دوباره در زمین بر قرار سازد.
اولین بار اهورامزدا طبق فرگرد دوم وندیداد این دین را در اختیار جمشید می گذارد تا او این دین را در زمین برقرار گرداند، اما جمشید از پذیرفتن این دین امتناع می ورزد و می گوید که آمادگی پذیرفتن این دین را ندارد؛ و در دوران خود فقط به آبادانی می پردازد و برای مردمان بی مرگی را به ارمغان می آورد.
در هزاره مربوط به زرتشت (هزاره دهم)، اهورامزدا دین بهی را در اختیار زرتشت گذاشته و او این دین را با کمک و همراهی گشتاسب شاه در ایرانزمین برقرار می سازد.
اما چون زرتشت عمر جاودانه ندارد از اهورا مزدا می خواهد تا به او انوشگی دهد تا این دین همواره برقرار باشد، اما اهورامزدا به دلیل برهم خوردن معاد جسمانی، خواسته زرتشت را نمی پذیرد (زند وهومن یست) و زرتشت فقط متعلق به هزاره خود می شود.
اما برای هزاره بعدی اوشیدر و برای هزاره بعد از اوشیدر ، اوشیدرماه (از نسل زرتشت) دین بهی را را از اهورامزدا دریافت کرده و در برقراری آن می کوشند، تا اینکه در پایان هزاره آخر، یعنی انتهای دوره دوازده هزار ساله سوشیانش (رهاننده) ظهور خواهد کرد و برای همیشه اهریمن نابود و همه دیوها از بین می روند (بندهش)
در دین اسلام نیز، پس از اینکه پیامبر از دنیا می رود، الله به کمک امامانی که از طریق دختر پیامبر، فاطمه فرزندان او می باشند (به جز امام اول که پسر عموی پیامبر است) تا یازده امام، به گسترش دین اسلام می پردازند. اما پس از کشته شدن امام یازدهم، امام دوازده از نظرها غایب شده ، ودر زمان نامعلومی ظهور کرده و دین اسلام را به طور کامل در دنیا برقرار نموده و دشمنان اسلام را به طور کل از بین می برد.
اعتقاد به معاد جسمانی
در دین زرتشتی همانگونه که گفته شد، پس از ظهور سوشیانس، احیای مردگان آغاز می شود و با برانگیزه شدن استخوان های کیومرث اولین انسان و سپس مشی و مشیانه و بعد بقیه انسانها معاد جسمانی آغاز می گردد.
در دین اسلام نیز، اعتقاد به معاد جسمانی وجود دارد و معتقدند که در روز قیامت جسم تمامی انسانها از نو ساخته می شود و انسانها به صورت جسمی در برابر الله مورد قضاوت و عذاب گناناهان خود قرار می گیرند.
سرنوشت روح پس از مرگ
در دین زرتشتی آنگونه که در بندهش آمده روح پس از مرگ بعد از اینکه سه روز پیرامون کالبد خود باقی ماند، در روز چهارم، این جهان را ترک می کند؛ ابتدا بادی او را استقبال می کند، اگر پرهیزگار باشد، آن باد بهتر، نیکوتر، خوشبوتر از همه بادها خواهد بود و اگر گناهکار(دروند) باشد، آن باد گند تر و پوسیده تر از همه بادها خواهد بود.
سپس با دوشیزه ای که در حقیقت کنش خود فرد است روبرو می گردد، اگر پرهیزگار باشد آن دوشیزه به صورت زیبا، سپیدجامه و پانزده ساله می باشد؛ و اگر گناهکار باشد، آن دوشیزه بسیار زشت و سهمگین است.
سپس به چینود پل می رسد که به صورتی تیغی می باشد؛ اگر پرهیزکار باشد آن پل برای او گسترده خواهد بود و به کمک روشنایی آذر فرنبغ از آن عبور می کند. اگر گناهکار باشد از آن تیغ نازک نمی تواند عبور کند و پس از گذراندن سه قدم به نشانه پندار، گفتار و کردار بد به دوزخ سقوط می کند.
در دین اسلام هم پس مرگ روح باید شب اول قبر را تجربه کند، اگر پرهیزگار باشد، آن شب به راحتی گذرانده می شود و اگر گناهکار باشد، با چهره زشت نکیر و منکر روبرو شده و شبی سخت و طولانی را پشت سر خواهد گذاشت. همچنین در آیین اسلام هم پلی به نام پل صراط وجود دارد که در روز قیامت مردمان باید از آن عبور کنند؛ اگر فرد آدم با ایمانی بوده باشد پل برای او پهن خواهد بود و او براحتی از آن پل عبور می کند و اگر فرد انسان گناهکار و بی ایمانی بوده باشد آن پل برای او به نازکی یک تار مو شده و فرد مورد نظر نمی تواند از آن عبور کند.
آیا ابراهیم همان زرتشت است ؟
حال که به تشابهات اعتقادی و آیینی این دو دین اشاره شد، سوالی که مطرح می شود اینست که آیا تشابهی بین شخصیت های تاریخی این دو دین نیز وجود دارد یا نه؟
یا اگر بخواهیم واضحتر بیان کنیم، آیا تشابهی بین ابراهیم و زرتشت دو شخصیت ممتاز این دو دین وجود دارد یا نه؟
اهمیت زرتشت در دین زرتشتی بر کسی پوشیده نیست، بنابراین احتیاجی به توضیح در این مورد نیست؛ امادر مورد اهمیت ابراهیم در دین اسلام باید بگوییم که ابراهیم هم در دین اسلام دارای ارزش بالا و ویژه ای می باشد. به طوری که تمامی دین هایی که به نحوی مورد قبول اسلام است و پیامبران آنها اولوالعزم خوانده می شوند، به ادیان ابراهیمی معروف هستند.
اهمیت ابراهیم به قدری است که الله به او لقب خلیل الله داده و او تنها پیامبری است که خدا مستقیما با او سخن گفته است. خانه کعبه، قبله مسلمین بدست او ساخته شده و از او به عنوان اولین بت شکن یاد می شود.
با کمی دقت در داستان ها و مطالبی که به ابراهیم و زرتشت نسبت داده می شود، می توان شباهت های زیادی بین این دو شخصیت پیدا کرد؛ به طوری که می توان نتیجه گرفت که ابراهیمی که در اسلام از او یاد می شود کسی به جز زرتشت نیست که سرگذشت او متناسب با فرهنگ و شرایط زمان صدر اسلام با تغییراتی در سرگذشتش، با نامی دیگر در قرآن بیان شده است.
در ادامه به دلائلی که بیان کننده یکی بودن دو شخصیت زرتشت و ابراهیم وجود دارد، پرداخته می شود.
***
آزمون آتش
در دین زرتشتی و باور های کهن ایرانیان آتش ابزار آزمون های دشوار و وسیله برای اثبات حقانیت و بی گناهی افراد می باشد. که معروفترین آنها گذشتن سیاوش از آتش برای اثبات بی گناهی خود به کیکاووس، پدرش بود.
در اوستا نیز در جاهای مختلفی به این آزمون سخت اشاره شده است. در یشت 12 شماره 3 ، اهورامزدا فرمان آماده سازی یک وره (آزمون دشوار) را می هد که در آن باید از آتش استفاده شود.
خود زرتشت نیز از این آزمون برای اثبات دین خود استفاده کرده و با تن دادن به آزمون سخت آتش، برتری و حقانیت خود را ثابت نمود (زادسپرم).
بنابراین زرتشت هم در آتش می رود و سالم بیرون می آید و بدینوسیله به مردمان نشان می دهد که راستی و حقیقت را از طرف اهورامزدا برای رستگاری مردمان، با خود به ارمغان آورده است.
یکی از معروفترین داستان هایی هم که در مورد ابراهیم وجود دارد، داستان گلستان شدن آتش برای ابراهیم می باشد. داستان بدین شرح می باشد: هنگامی که ابراهیم بت های بتکده را می شکند، نمرود برای کیفر کار او آتشی برپا کرده و ابراهیم در آن می اندازد، اما پس از مدتی آتش تبدیل به گلستان شده و ابراهیم از آن آتش سربلند بیرون آمده و بدین وسیله حقانیت دین خود را به نمرود و مردمان ثابت می کند. همانگونه که زرتشت از آزمون آتش برای نشان دادن برتری دین خود استفاده نمود.
***
شک در چگونگی از نو زنده شدن اجساد پوسیده و از بین رفته
در بندهش می خوانیم، زرتشت از هرمزد می پرسد که: (( تن را که باد وزانید و آب برانید، از کجا بازگیرند و رستاخیز چگونه بود؟))
هرمزد پاسخ می دهد که بازسازی دشوارتر از ساختن نیست. نوسازی یک باز پس گرفتن است. هرمزد می گوید: (( برنگر که چون آن نبود ، آنگاه من آنان را بساختم؛ آن را که بود، چرا باز نشاید ساختن؟ ))
بنابراین هنگامی که زرتشت برایش سوال پیش می آید که چگونه می توان یک نفر را که مرده، و باد و آب استخوانهای پوسیده را پراکنده کرده، از نو زنده کرد؟؛ هرمزد به او می گوید همانطور که من انسانی را که از آغاز وجود نداشته، می توانم خلق کنم، ساختن دوباره یکنفر نمی تواند کار مشکلی باشد.
هنگامی که ابراهیم هم در مورد اینکه چگونه می توان یک جسد پوسیده و از بین رفته را دوباره زنده کرد، در خود دچار سوال و شک می شود، از الله در مورد این موضوع پرسش می کند. الله نیز برای اینکه پیامبر خود را از این آشفتگی فکر درآورد، و به او ثابت نماید، می گوید که: همانگونه که یک انسان و یا یک موجود زنده را که از ابتدا وجود نداشته الله توانسته او را از هیچ بیافریند؛ بنابراین ساختن از نو یک موجود زنده که از قبل وجود داشته، برایش کاری سختر از ساختن از هیچ نیست؛ از او می خواهد چهار مرغ بگیرد، آنها را بکشد، سپس اجساد آنان را خرد و تکه تکه نماید، به طوری که باز ساختن آنها غیر ممکن نماید. سپس این خرده های جسد مرغان را به چهار قسمت نماید و هر قسمت را بر سر کوهی جدا قرار دهد. پس از اینکار از ابراهیم می خواهد مرغان را فرا بخواند. ابراهیم با کمال تعجب مشاهده می کند که چهار مرغ سالم و زنده به سوی او می آیند.
((وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی كَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلكِن لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَل مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِیَنَّكَ سَعْیاً وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَكِیمٌ));(30) به خاطر بیاور هنگامى را كه ابراهیم گفت: خدایا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى كنى. فرمود: مگر (به معاد) ایمان ندارى؟ گفت: آرى، ولى مى خواهم اطمینان قلب و شهود پیدا كنم. فرمود: پس چهار نوع مرغ را بگیر و آنها را قطعه قطعه كن; سپس بر هر كوهى قسمتى از آن را قرار ده; آن گاه آنها را بخوان كه به سوى تو با سرعت مى آیند; و بدان كه خداوند عزیز و حكیم است.
((أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ));(53) آیا انسان مى پندارد كه ما استخوان هاى او را جمع نخواهیم كرد؟ آرى، ما بر استوارى سر انگشتان او تواناییم.
***
وسوسه شیطان یا اهریمن و ماجرای سنگ زدن به او برای رهایی
وسوسه زرتشت؛ وندیداد فرگرد نوزده: ((اهریمن پرمرگ، دیو دیوها از منطقه شمال بحمله پرداخت و چنین گفت: ای دروج، تو باید زردشت مقدس را مورد حمله قرار دهی و وی را به هلاکت رسانی.
دیو دروج بحمله پرداخت، دیوی که بنام بویتی و دیو نامرئی و خیانتکار ویرانی نیز نامیده می شود.))
اهریمن از زرتشت دعوت می کند تا از دین نیک اهورامزدا رو برگرداند. سلاح دفاعی زرتشت، سنگ هایی است که اهورامزدا به او ارزانی داشته، کلمات مقدس و افزارهای قربانی کردن است.
((زردشت برخاست و پیش رفت بی آنکه تحت تاثیر اکم منو و دستورهای زشت وی قرار گیرد و سنگ هایی که به بزرگی یک خانه از اهورامزدا دریافت نموده بود بدست گرفت.
اهریمن چنین گفت: این سنگ ها را که بدست گرفتی در این زمین پهن و مدور از کجاست؟ از کرانه های دوردست به کجا می خواهی پرتاب نمایی؟ ...
زردشت به اهریمن پاسخ داد و گفت: ای اهریمن بد کنشت. من می خواهم آفرینش دیوها را به هلاکت برسانم، دیو ناسو را به هلاکت برسانم ...
اهریمن سرور مخلوقات زشت چنین پاسخ داد: ای زردشت مقدس، آفریده های مرا تباه مساز. تو پسر پوروشسب هستی و من از مادر تو خوانده شدم آیین مزدا را انکار بکن تا از من نعمت و پاداش دریافت نمایی و همچنانکه وزغن {نام دیگر آژی دهاک یا ضحاک} رئیس کشورها دریافت نمود.
زردشت مقدس پاسخ داد و گفت: نه من هرگز آئین نیک مزدا را انکار نخواهم نمود، نه برای جسم خودم و نه برای حیات خودم ولو اینکه نفس مرا قطع نماید.))
همانگونه که می بینید اهریمن در تلاش است با هر روشی شده، چه کشتن زرتشت و چه وسوسه زرتشت، او را از پذیرش و گسترش آیین نیک مزدا منصرف سازد، اما زرتشت، تحت تاثیر او قرار نمی گیرد و با سلاح سنگ به مقابله با او می پردازد.
در آیین اسلام هم، الله از ابراهیم می خواهد تا فرزند خود اسماعیل را برای او قربانی نماید. شیطان سعی می کند تا او را وسوسه کرده و با کمک مهر پدری، او را وادار به نافرمانی کند، اما ابراهیم همانند زرتشت با زدن سنگ به شیطان او را از خود دور می گرداند.
بعد از آن كه ابراهيم براى ديدار فرزند خود اسماعيل به مكه آمد فرزندش به شكار رفته بود. هنگام مراجعت، چشم پدر به جمال دل آراى او افتاد، ناخود آگاه مهر پدرى بيش از پيش مشغولش كرد. به همان اندازه كه محبت فرزند در دلش جاى گرفت از محبت به الله كه ابراهيم به آن اعتراف داشت كم شد.
به گفته قرآن: ((نبايد در يك سينه بيش از يك قلب و در يك قلب بيشتر از يك محبت باشد)).(497) آن هم محبت به خدا و هر چه غير از آن است بايد بيرون رود؛ حتى محبت فرزندش اسماعيل نيز بايد جاى خود را به خدا بدهد و قلب پدر مالامال از عشق او باشد.
شب در عالم خواب به ابراهيم گفته مى شود: فرزندت را قربانى كن!!! اين خواب را در يك شب چند مرتبه (يا در چند شب پياپى ) ديد. يقين كرد كه خواب شيطانى نيست بلكه پیامی از الله است!
صبح پيش هاجر مادر اسماعيل آمد و گفت: در اين نزديكى ها دوستى صميمى دارم ، مى خواهم فرزندم را پيش او ببرم .
اى هاجر! سر و صورت او را شست و شو ده ، موهايش را شانه كن ، عطر و عنبر به زلفانش بزن ، خوش بويش نما، لباس هاى زيبا بر اندام دل آراى او بپوشان، بر چشم هاى جذاب و درشت او سرمه بكش و آماده ميهمانى كن. در ضمن، كارد و طنابى مهيا نما؛ زيرا ممكن است دوست و صاحب خانه بخواهد قربانى كند و جلوى پاى ما خون بريزد، كارد و طناب نداشته باشد؟!
هاجر هم طبق گفته شوهر خود عمل كرد و دست اسماعيل را در دست پدر نهاد و مقدارى هم نان به آنان داد.
در اين هنگام، شيطان دست به کار شد و با خود گفت: شگفتا! چه قدر مطيع فرمان؟ چه اندازه تسليم؟ بعد از يك عمر در آرزوى فرزند بودن و الان دل از او بريدن! بايد چاره اى كرده و نگذاشت اين دستور عملى شود، بايد فكرش را منصرف كنم ، وسوسه اش نمايم.
پيش ابراهيم آمد و گفت: اى ابراهيم! جوانى زيبا و خوش اندام پشت سر تو مى آيد، او كيست؟ ابراهيم گفت: او فرزندم اسماعيل است.
گفت: او را به كجا مى برى؟ ابراهیم گفت: به منا مى برم تا قربانى كنم. شيطان با تعجب گفت: قربانى براى چه؟! گناه او چيست؟ يك عمر آرزوى فرزند داشتى تا خداوند در سن پيرى فرزندى چنين زيبا و خوش اندام به تو عنايت كرد. اينك كه او به حد رشد و كمال رسيده و چشم تو به او روشن شده مى خواهى او را بكشى، آيا دلت راضى مى شود او را به دست خود سر ببرى و خونش را بر زمين بريزى؟
ابراهيم فرمود: خداوند در خواب به من وحى فرمود: او را ذبح كنم ، اين دستور او است و من هم فرمان او را مى برم .
گفت: اى ابراهيم! خواب اثر ندارد، نبايد به آن اعتنا نمود. اين خواب، خواب شيطانى بوده، بى جهت فرزند خود را نكش، اگر چنين كنى در ميان مردم رواج پيدا مى كند و همه تا روز قيامت فرزندان خود را مى كشند.
وقتى شيطان سخن را بدين جا رسانيد، ابراهيم گفت: اى ملعون! تو شيطانى، كسى هستى كه باعث بيرون شدن آدم از بهشت شدى، تو مردم را از راه حق منحرف مى كنى، تمام فتنه و فساد عالم زير سر تو است، تو دشمن اولاد آدم و مردان نيك سيرت بشريت هستى، قسم ياد كردى تمام فرزندان آدم را به انحراف بكشانى، مگر افراد مخلص و پاك را، و من يكى از آنها مى باشم كه به حرف تو اعتماد ندارم.
اى ملعون! اين را بدان كه دست پليد تو به دامن پاك انبيا نمى رسد، مكر تو دام اوليا نمى شود. آنان تو را شناخته و به سخنت گوش نمى دهند، سخنانت هر چند جذاب و دل فريب و ناصحانه باشد در آنان اثر نمى كند.
ابراهيم او را دور كرد، و هفت سنگ به آن پليد زد و او پنهان شد.
***
ندای نجات دهنده های نهایی
زرتشتیان معتقند، پس از اینکه گشتاسب شاه دین را پذیرفت، ((.. زراتشت برخاست که به ایران ویج شود، در مدت سه ماه با زن خویش سه باز نزدیکی کرد، هر بار که آن زن برخاستی و برفتی، و چشمه آب هست از آن سوی قهستان و آن را کانفسه خوانند و در آن آب نشستی و سرو تن بشستی و منی در آن آب بگمیختی. دادار اورمزد نه بیور و نه هزار و نهصد و نود و نه فروهر اشوان بر آن منی موکل کرده تا آن منی نگاه می دارند.
و چون هزاره زراتشت اسفنتمان بر سر آید جائی و کوهی است که آن جای کوه خدا خوانند و قومی بسیار از جمله بهدینان آن جایگاه نشسته اند و هر سال روز نوروز و چون مهرجان ]مهرگان[ آید آن مردمان دختران خانه بفرستند در آن آب نشینند، چه زراتشت اسفنتمان آن حال با ایشان گفته است که اوشیدر و اوشیدرماه و سیاوشان ]سوشیانس[ از دختران شما پدیدار خواهد آمدن ...)) (روایات داراب هرمزدیار)
بنابراین نجات دهنده نهایی بشر از نسل زرتشت خواهد بود.
دو شخصیتی که بنابه اعتقادات مسلمانان در آخرزمان ظهور کرده و دنیا را نجات خواهند داد، مهدی و عیسی بن مریم می باشند؛ مسلمانان معتقند مسیح کشته نشده و به آسمان رفته و هنگامی که مهدی ظهور می کند، مسیح کمک و همراه او خواهد بود.
گفته می شود، مهدی از نسل ابراهیم است، ((و جعلها کلمة ًباقیة ًفی عقبه لعلهم یرجعون))(زخرف/28) یعنی ((و آن را کلامیباقی در نسل ابراهیم قرار داده باشد که [مردمان به سوی خدا] باز گردند)).
همچنین در انجیل (متی و لوقا، باب اول) می بینیم که(( مسیح از دوشیزه ای زاده می شود و باید از تخمه داود و ابراهیم باشد)).
بنابراین در آیین اسلام هم نجات دهنده های نهایی از نسل ابراهیم می باشند.
***
موارد جزئی دیگر هم وجود دارد که می تواند ما را به این سمت سوق دهد، از جمله اینکه: کوهی که در سیستان وجود دارد و زرتشتیان معتقدند مردمان آن کوه، دختران خود را به دریاچه کانفسه می فرستند، تا از نطفه زرتشت آبستن شود و اوشیدر به دنیا آید؛ نام این کوه اوشی بام و یا اوشی دام به معنای سرای سپیده دم است. نام کنونی این کوه، کوه خواجه می باشد. نکته جالب اینست که مردم سیستان این کوه را تحت عنوان سرای ابراهیم گرامی می دارند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)