صفحه 12 از 15 نخستنخست ... 289101112131415 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 147

موضوع: طنز های کوتاه

  1. #111
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    داستان زیر را آرت بو خوالد طنز نویس پر آوازه آمریکایی در تایید اینکه نباید اخبار ناگوار را به یکباره به شنونده گفت تعریف می کند:

    مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:
    -جرج از خانه چه خبر؟
    -خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.
    -سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟
    -پرخوری قربان!
    -پرخوری؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
    -گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.
    -این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
    -همه اسب های پدرتان مردند قربان!
    -چه گفتی؟ همه آنها مردند؟
    - بله قربان. همه آنها از کار زیادی مردند.
    -برای چه این قدر کار کردند؟
    -برای اینکه آب بیاورند قربان!
    -گفتی آب آب برای چه؟
    -برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!
    -کدام آتش را؟
    -آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.
    -پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزی چه بود؟
    -فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!
    -گفتی شمع؟ کدام شمع؟
    -شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
    -مادرم هم مرد؟
    -بله قربان. زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سزش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.!
    -کدام حادثه؟
    -حادثه مرگ پدرتان قربان!
    -پدرم هم مرد؟
    -بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.
    -کدام خبر را؟
    -خبر های بدی قربان. بانک شما ورشکست شد.
    اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید.
    من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #112
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد. و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.
    خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد…
    ******************************************
    خدا سگ را آفرید و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد. تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد. تو یک سگ خواهی بود.
    سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است. کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را برآورد…
    ******************************************
    خدا میمون را آفرید و به او گفت: و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی بود.
    میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم. و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.
    ******************************************
    و سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت: تو انسان هستی. تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین. تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر خواهی کرد.
    انسان گفت: سرورم! گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است. آن سی سالی که خر نخواست ، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده.
    و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد
    و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند…!!!
    و پس از آن،ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد…!!!
    و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد…!!!
    و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند…!!!
    و این بود همان زندگی که انسان از خدا خواست !!!
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #113
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    فرانسه
    در این کشور درها معمولا قفل نیستند، بنابراین دستگیره در را می چرخانند و در را باز می کنند. بعداً ماموران یک کلید یدکی درست می کنند یا قفل را عوض می کنند.

    آمریکا
    بلافاصله f.b.i تعداد 194 نفر از مظنونین القاعده را دستگیر و تعدادی از ایرانیان را اخراح می کند و در بازوجویی اعضای القاعده تعدادی بمب و موشک و نارنجک و تانک نفربر و موشک ضد موشک در خانه های آنها پیدا می کنند، اما کلیدی پیدا نمی شود.

    آلمان
    حتما یک کلید یدکی در جیب هلموت کهل است، آن را از او می گیرند.

    بلژیک
    ابتدا مسئول مربوطه به ماموران نامه می نویسد و این خبر را می دهد، بعد موضوع طی نامهای به وزارت کشور و وزارت امور خارجه خبر داده می شود، بعد نامه هایی برای پارلمان اروپا نوشته می شود. بعد از نه ماه نامه نگاری کلید خودش پیدا می شود.

    انگلستان
    در انگلستان هیچ وقت هیچ کلیدی گم نمی شود، مگر اینکه از دهها سال قبل در مورد آن تصمیم گرفته شده باشد.

    کلمبیا
    رئیس جمهور از قاچاقچیان می خواهد کلید را پس بدهند، آنها هم از او می خواهند قول بدهد دیگر درها را قفل نکنند.

    واتیکان
    پاپ از خداوند می خواهد جای کلید را نشان بدهد، بعد هم یک کلید ساز می آورند و در را باز می کنند.

    ایتالیا
    گم شدن در این کشور طبیعی است، بنابراین در را می شکنند و خسارت آنرا به برلوسکونی می دهند.

    عراق
    چند ساعت منتظر می مانند تا عملیات استشهادی انجام شود، در جریان عملیات در هم باز می شود و می بینند صدام آنجا نیست.

    سوئیس
    برای انتخاب بین باز کردن در یا باز نکردن آن رفراندوم برگزار می کنند.


    روسیه
    یکی از دزدهایی که وزیر شده است، با یک سنجاق در را باز می کند
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #114
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    طلب بخشش به سبک بچه زرنگ ها !

    کودکی به مامانش گفت،
    من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد.

    مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟
    بابی گفت: آره.
    مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
    نامه شماره یک
    سلام خدای عزیز
    اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
    دوستدار تو
    بابی
    بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.
    نامه شماره دو
    سلام خدا
    اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
    بابی

    اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پاره اش کرد.
    نامه شماره سه
    سلام خدا
    اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
    بابی
    بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پاره اش کرد.
    تو فکر فرو رفت. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا.
    مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.بابی رفت کلیسا.
    یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزديد و از کلیسا فرار کرد.
    بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
    نامه شماره چهار
    سلام خدا
    مامانت پیش منه! اگه می خواهیش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
    بابی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  6. #115
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    طنز / مواظب باشید، ایدز میگیرید

    شهرام شکیبا


    خبرگزاری فارس یک گفت وگوی جذاب، آموزنده و هیجان انگیز با شهرام خرازیها، مدیر گروه سلامت روانی دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام داده که انصافاً برای سلامت روانی بسیار مفید فایده است. ایشان در بخشی از گفت وگویشان توصیه کرده اند که: «در فیلمهای غیراخلاقی اعمال و رفتاری به نمایش درآمده و به تصویر کشیده میشوند که جزو روشهای انتقال اچ. آی. وی محسوب میشوند و مردم به ویژه پسران و دختران نوجوان و جوان باید به هوش باشند که اگر بخواهند عیناً آنچه را در این فیلمها میبینند به اجرا درآورند، احتمال ورود ویروس ایدز به بدن را افزایش خواهند داد. ایدز نه واکسن دارد، نه درمان قطعی.»


    ۱- ببخشید اگر «عیناً» اجرا نشود چه حکمی دارد؟
    ۲- یعنی اگر «عیناً» اجرا نکنند، ویروس به بدنشان وارد نمیشود؟
    ۳- خب اگر واکسن یا درمان قطعی داشت، مشکلی برای تقلید «عیناً» و اجرای طابق النعل بالنعل مسئله خاصی ایجاد نمیکند؟
    ۴- اگر ممکن است یکبار دقیق و به طور کلی روشهای انتقال اچ. آی. وی را توضیح بدهید که مقلدان بدانند کجاها را نباید عیناً اجرا کنند.
    ۵- واقعاً که حق با مولاناست:
    خلق را تقلیدشان برباد داد
    ای دو صد نفرین بر این تقلید باد
    فقط اگر در روزگار ما بود، حتماً یکطوری «عیناً» و «اچ. آی. وی» را هم به بیت مذکور میافزود.


    هرجا بمیرم، یار گله داره
    بشیر نازپرور، مدیرکل پزشکی قانونی استان تهران گفته است: «پزشکی قانونی در حال حاضر با کمبود نیرو و آمبولانس مواجه است و در این راستا شهرداری «بهشت زهرا» میتواند به دلیل دارا بودن امکانات مناسب تعامل بیشتری با پزشکی قانونی در راستای حمل اجساد برقرار کند.» (فارس)

    از طرفی غلامرضا معصومی، رئیس اورژانس کشور هم گفته است: «براساس ابلاغ رئیس جمهوری حمل اجساد در جاده ها به عهده وزارت بهداشت است اما این کار به حداقل ۲۰ میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد که تأمین نشده. بنابراین حمل اجساد در جاده ها همچنان بر زمین مانده و بلاتکلیف است.» (فارس)

    ۱- بالاخره اجساد بلاتکلیف شده اند یا «حمل اجساد»؟
    ۲- آدم زنده تکلیفش روشن نیست در این اوضاع و احوال، پس وای به حال آدم مرده که خطر گندیدن و بو گرفتن هم دارد.
    ۳- یعنی براساس ابلاغ کاملاً کارشناسی رئیس جمهور چون اعتبار موجود نیست تا اطلاع ثانوی چون مرده ها روی زمین می مانند، مردن ممنوع است؟
    ۴- مردم قهرمان ایران، تا زمان تأمین اعتبار لازم، لطفاً از مردن به ای نحو کان اکیداً خودداری فرمایید. قبلاً از همکاری و همدلی شما که مشت محکمی بر دهان دشمنان ملت است کمال تشکر را داریم.
    (دفتر ریاست جمهوری)
    ۵- پس تا اطلاع ثانوی یا نمیرید یا اگر چاره ای نیست و اجلتان فرا رسیده در اسرع وقت خودتان را به بهشت زهرا برسانید و دم در غسالخانه با حضرت عزرائیل روبوسی کنید.
    ۶- خواهشمندیم رئیس جمهور زودتر تکلیف را روشن کند فعلاً مرده و زنده بلاتکلیفند.


    منبع : خبر آنلاین


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #116
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    فرشته و هیزم شکن !

    تبر و هیزم



    روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه
    وقتي در حال گريه كردن بود يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟
    هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت. " آيا اين تبر توست؟" هيزم شكن جواب داد: " نه

    فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه

    فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبر توست؟
    جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هيزم شكن خوشحال روانه خونه شد

    يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب. (هههههههه)
    هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟
    اوه فرشته، زنم افتاده توي آب فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟

    هيزم شكن فرياد زد " آره "
    فرشته عصباني شد. " تو تقلب كردي، اين نامرديه

    هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. ميدووني، اگه به جنيفر لوپز " نه" ميگفتم تو ميرفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به كاترين زتاجونز "نه" ميگفتم تو ميرفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم ميگفتم آره . اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #117
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    شمع دردسرساز

    شمع دردسر ساز

    روزی زن و شوهری که مدتها در آرزوی فرزند بودند به پیش کشیشی رفتند و از او خواستند تا شمعی روشن کند و برای بچه دار شدن آن دو زوج دعا کند.
    کشیش آن شب شمعی روشن کرد و دعا هایش را خواند.
    روز بعد زن و شوهر از آن شهر رفتند. سالها از آن ماجرا گذشت. اما کشیش همیشه این خاطره را در ذهن خود نگاه داشته بود. روزی از روزها کشیش به جستجو بدنبال آن زن و شوهر بود که بالاخره پیدایشان کرد. به جلوی ذر خانه ی آنها رفت و دید که صدای بچه های زیادی از آن خانه به گوش می رسد خوشحال شد و در زد!
    زن در را باز کرد.
    کشیش گفت: دخترم من همان کشیشی هستم که چند سال پیش به خاطر بچه دار نشدن شما شمعی روشن روشن کردم.
    زن گفت: آری یادم آمد
    کشیش گفت: میتوانم با شوهرتان صحبت کنم؟ او هم اینک کجاست؟
    زن گفت: رفته است تا آن شمعی که تو روشن کرده ای را خاموش کند!


    sham2002


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  10. #118
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیشرفت و کش شلوار !

    يارو نشسته بوده پشت بنز آخرين سيستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان ميرفته، يهو ميبينه يك موتور گازي ازش جلو زد!
    خيلي شاكي ميشه، پا رو ميگذاره رو گاز، با سرعت دويست از بغل موتوره رد ميشه.
    يك مدت واسه خودش خوش و خرم ميره، يهو ميبينه متور گازيه غيييييژ ازش جلو زد!
    ديگه پاك قاط ميزنه، پا رو تا ته ميگذاره رو گاز، با دويست و چهل تا از موتوره جلو ميزنه.
    همينجور داشته با آخرين سرعت ميرفته، يهو ميبينه، موتور گازيه مثل تير از بغلش رد شد!!
    طرف كم مياره، راهنما ميزنه كنار به موتوريه هم علامت ميده بزنه كنار.
    خلاصه دوتايي واميستن كنار اتوبان، يارو پياده ميشه، ميره جلو موتوريه، ميگه: آقا تو خدايي! من مخلصتم، فقط بگو چطور با اين موتور گازي كل مارو خوابوندي؟!
    موتوريه با رنگ پريده، نفس زنان ميگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بيامرزه که واستادي... آخه ... كش شلوارم گير كرده به آينه بغلت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  11. 3 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


  12. #119
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    حواستان به منبع سوال باشد !

    حواستان به منبع سوال باشد!


    کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست.

    مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید:

    پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟


    کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت: روماتیسم حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است!

    مردک با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد...

    بعد کشیش از او پرسید: تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟

    مردک گفت: من روماتیسم ندارم! اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است!



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  13. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  14. #120
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    طنز رها سازی بیمار در هشت پرده (+ آخر ماجرا)

    طنز رها سازی بیمار در هشت پرده (+ آخر ماجرا)
    وی همچنین از جمع آوری امضا در مجلس شورای اسلامی خبر داد که بر اساس آن ، نمایندگان مجلس از وزیر بهداشت و درمان قدردانی خواهند کرد. به گفته وی این نامه 216 امضا خواهد داشت!

    عصرایران ؛ جعفر محمدی

    پرده اول

    سایت های خبری ، از رها کردن دو بیمار در جاده های اطراف تهران خبر می دهند. عصرایران ، نام بیمارستانی که این دو بیمار از آن اخراج شده اند را افشا می کند. عالم و آدم خبردار می شوند.

    پرده دوم

    بیمارستان مذکور ، در اولین واکنش ، ماجرا را انکار می کند: کار ما نبوده ! ما از اون آمبولانس ها نداریم . این دو بیمار را هم در عمرمان ندیده ایم اما یکی شان تا جایی که یادمان می آید اختلال حواس داشت.
    در پی این موضع گیری ، یک منبع آگاه به دوستان بیمارستان مذکور می گوید: خودتان که بیشتر اختلال حواس دارید،یعنی چی که این ها رو نمی شناسیم ولی یکی شان اختلال حواس داره؟
    جواب دندان شکن: این همه مسوولان سوتی می دهند ، ما هم یکیش ، کنتور که نمی اندازه!

    پرده سوم

    وی به خبرنگار ما گفت: این عکس ها رو خوب ببینید! دوستان ما حتی برای آن دو بیمار بیسکویت هم گذاشته اند ؛لیوان یک بار مصرف هم برای رعایت بهداشت گذاشته اند ؛ آن وقت شما ما را متهم می کنید که آدم نیستیم؟! حتی عصایش را هم برنداشته ایم، می دانید مظنه عصا در بازار چنده؟ تازه مگه جای بدی رهایشان کرده ایم؟ اگر ما ریگی به کفشمان بود همان اطراف تونل توحید قِلشان می دادیم می رفتند پی کارشان ، اما این همه بنزین 700 تومانی سوزاندیم و کوبیدیم رفتیم تا مزارع جنوب تهران ، در یک محیط مصفا رهایشان کردیم ، برای خودشان حال کنند. این است جواب محبت های ما؟ بد کردیم دو بیمار فقیر را با هزینه خودمان فرستادیم پیک نیک؟ نه! بد کردیم؟!



    پرده چهارم

    یک مقام مسوول در این باره ضمن مشکوک خواندن این ماجرا گفت: بچه های بالا در حال بررسی موضوع هستند. من به شخصه دست های بیگانه رو در این ماجرا می بینم که خواسته اند در آستانه انتخابات - ببخشید انتخابات نه ! هنوز خیلی مونده - ... که خواسته اند در شرایط حساس کنونی ، علیه دولت خدمتگزار و طرح هدفمندی یارانه ها و مسکن مهر جوسازی کنند.
    وی در تبیین ابعاد بین المللی ماجرا نیز گفت: غرب که در ماجرای قیام های مردمی در کشورهای عربی قافیه را باخته ، می کوشد با ایجاد چنین صحنه هایی ، افکار عمومی جهانیان را از لیبی و یمن و مصر و جاهای دیگر به حاشیه جاده های اطراف تهران منحرف کند.

    این مقام مسوول در پایان پرسید: مگر می شود در کشور ما چنین اتفاقاتی بیفتد؟ مگر اینجا بلاد کفر است؟

    پرده پنجم

    سایت چی چی نیوز ، نزدیک به جریان انحرافی نفوذی اصولگرایان در خبری فوری نوشت: اعترافات تکان دهنده دو بیمار نمای جنجالی: از موساد پول گرفته بودیم
    ر.ب ، یکی از این دو بیمار گفت: از مدت ها پیش با سرویس های اطلاعاتی اسرائیل در تماس بودم و حتی برای طی دوره عالی بیمارنمایی سه ماه را در کمپی نزدیک تل آویو سپری کردم.
    ک.ج نیز با ابراز ندامت از خیانت خود در تشریح ماجرای آن روز گفت: تفنگ رو گذاشتم پشت گردن راننده و به او گفتم باید بروی نزدیک کهریزک ما رو مثل حیوون از ماشین بندازی بیرون.
    سایت چی چی نیوز وعده داد که شرح تفصیلی اعترافات این دو ، به زودی منتشر می شود.

    پرده ششم

    یک منبع مطلع دیگر ضمن اعلام این که هنوز جاسوس بودن این دو نفر تایید نشده است گفت: در هر حال ، خدمه اورژانس و راننده ، متهمان اصلی این ماجرا هستند که باید به اشد مجازات برسند.
    وی از تلاش های شبانه روزی رئیس بیمارستان برای شناسایی عوامل خطاکار این ماجرا قدردانی کرد و گفت: بلافاصله بعد از مجازات شدید راننده و خدمه ، طی مراسمی از رئیس بیمارستان و معاونان او قدردانی خواهد شد.

    وی همچنین از جمع آوری امضا در مجلس شورای اسلامی خبر داد که بر اساس آن ، نمایندگان مجلس از وزیر بهداشت و درمان قدردانی خواهند کرد. به گفته وی این نامه 216 امضا خواهد داشت!

    پرده هفتم

    کمیته تحقیقات رهاسازی بیماران در گزارش نهایی خود اعلام کرد: چنین اتفاقی اساساً رخ نداده و عکس هایش هم فتوشاپ بوده است.

    پرده هشتم

    بیمارستان مذکور از عصرایران و چند سایت دیگر به اتهام اشاعه اکاذیب ، تشویش اذهان عمومی ، توهین ، افترا ، اقدام علیه امنیت ملی ، سیاه نمایی ، فحاشی ، مزاحمت برای نوامیس ، اختلاس ، آدم ربایی ، قتل و محاربه شکایت کرد.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  15. 2 کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


صفحه 12 از 15 نخستنخست ... 289101112131415 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/