صفحه 9 از 15 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 147

موضوع: طنز های کوتاه

  1. #81
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    مردی در مسابقه ی اطلاعات عمومی شرکت کرده است و سعی در بردن
    جایزه یک میلیون دلاری را دارد .
    سوالات را بخوانید
    ۱ـ جنگ صد ساله چند سال طول کشید؟
    الف) ۱۱۶ سال
    ب ) ۹۹ سال
    ج ) ۱۰۰ سال
    د ) ۱۵۰ سال
    او نمیتواند به این سوال جواب دهد
    ۲ـ کلاه های پاناما در چه کشوری تولید میشود؟
    الف) برزیل
    ب) شیلی
    ج) پاناما
    د)اکوادور
    حالا او با خجالت از دانشجویان تماشاگر درخواست کمک میکند
    ۳ـ روس ها در چه ماهی انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟
    الف) ژانویه
    ب) سپتامبر
    ج) اکتبر
    د) نوامبر
    این بار هم شرکت کننده درمانده تقاضای فرصت میکند
    ۴ـ اسم شاه جرج سوم چه بود؟
    الف) ادر
    ب) آلبرت
    ج) جرج
    د) مانوئل
    خوب بقیه حضار باید به دادش برسند
    ۵ـ نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده؟
    الف) قناری
    ب) کانگارو
    ج) توله سگ
    د) موش
    در اینجاست که شرکت کننده ی بخت برگشته از ادامه ی مسابقه انصراف میده
    اگر خیلی خودتان را گرفته اید که همه ی جوابها را میدانید و به این بنده ی خدا هم کلی
    خندیدید بهتره اول جوابها را بخوانید
    جوابها
    ۱ـ جنگ صد ساله در واقع ۱۱۶ سال طول کشید (۱۳۳۷ـ۱۴۵۳)
    ۲ـ کلاه پاناما در اکوادور تولید میشه
    ۳ـ انقلاب اکتبر در ماه نوامبر جشن گرفته میشه
    ۴ـ اسم شاه جرج .آلبرت بوده که بعد از به سلطنت رسیدن به جرج تغیر یافت
    ۵ـ توله سگ .اسم لاتین آن
    insularia canaria یعنی جزایر توله سگ
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #82
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
    آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
    وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
    یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
    بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
    یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
    مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”
    زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #83
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آینده‌اش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چیزى از زندگى می‌خواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت.
    یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد.
    به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد:
    یک کتاب مقدس،
    یک سکه طلا
    و یک بطرى مشروب .

    کشیش پیش خود گفت :
    « من پشت در پنهان می‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بیاید. آنگاه خواهم دید کدامیک از این سه چیز را از روى میز بر می‌دارد. اگر کتاب مقدس را بردارد معنیش این است که مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى عالیست. اگر سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد نیست. امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائم‌الخمر و به درد نخوری خواهد شد که جاى شرمسارى دارد.»
    مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت. در خانه را باز کرد و در حالى که سوت می‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد. کیفش را روى تخت انداخت و در حالى که می‌خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشیاء روى میز افتاد. با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آن‌ها را از نظر گذراند.

    کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زیر بغل زد. سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد . . .
    کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت:

    « خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد ! »
    « خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد ! »
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #84
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    شرلوک هلمز، کارآگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند.
    نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست.
    بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: “نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟”
    واتسون گفت:”میلیون ها ستاره می بینم”
    هلمز گفت: “چه نتیجه ای می گیری؟”
    واتسون گفت: “از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری ست، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد “

    شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت: “واتسون! تو احمقی بیش نیستی! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند”
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  5. #85
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    این هم یک لطیفه سیاسی ضدآمریکائی !

    چندی پیش جوكی به زبان انگلیسی در دنیای نت زاده شد ! كه نكات ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های آمریكایی در بر داشت .ترجمه فارسی جك به شكل زیر است :

    مردی دارد در پارك مركزی شهر نیویورك قدم میزند كه ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله كرده است.
    مرد به طرف آنها می دود و با سگ درگیر می شود .
    سرانجام سگ را می كشد و زندگی دختربچه را نجات می دهد.
    پلیسی كه صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و می گوید:

    « تو یك قهرمانی »

    فردا در روزنامه ها می نویسند :

    ” یك نیویوركی شجاع ، جان دختر بچه ای را نجات داد “

    آن مرد میگوید :

    « اما من نیویوركی نیستم »

    پس روزنامه های صبح مینویسند :

    ” آمریكایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد “

    آن مرد دوباره میگوید :

    « اما من آمریكایی نیستم »



    « خوب ، پس تو اهل كجا هستی ؟ »



    « من ایرانی هستم ! »


    فردای آنروز روزنامه ها اینگونه می نویسند :


    « یك تندروی مسلمان ، سگ بی گناه آمریكایی را كشت ! »
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. #86
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    یه روزی یه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو می خوند
    كه زنش یهو ماهی تابه رو می كوبه سرش.
    مرده میگه: برا چی این كارو كردی؟

    زنش جواب میده: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه تیكه كاغذ پیدا كردم
    كه توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود …

    مرده میگه : وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم
    اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش جنی بود.
    زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.
    سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می كرد كه زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر كوبید
    رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.
    وقتی به خودش اومد پرسید این بار برا چی منو زدی زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  7. #87
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    یک نفر عتیقه فروش به منزل روستایی ساده ای وارد شد. دید تغار قدیمی نفیسی دارد و در آن گوشه افتاده است و گربه ای در آن آب می خورد.
    ترسید اگر قیمت تغار را بپرسد روستایی ملتفت مطلب شود و قیمت گزافی طلب کند.
    پس گفت : عمو جان چه گربه ی قشنگی داری ! آیا حاضری آن را به من بفروشی ؟
    روستایی گفت : چند می خری؟
    گفت : هزار تومان.
    روستایی گربه را در بغل عتیقه فروش گذاشت و گفت : خیرش را ببینی.

    عتیقه فروش پیش از آنکه از خانه روستایی می خواست بیرون برود ، با بی اعتنایی ساختگی گفت :
    عمو جان این گربه ممکن است در راه تشنه شود ، خوب است من این تغار را هم با خود ببرم. قیمتش را هم حاضرم بپردازم.
    روستایی لبخندی زد و گفت : تغار را بگذارید باشد ؛ چون که بدین وسیله تا به حال 5 گربه را فروخته ام!!
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  8. #88
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
    آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
    وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
    یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
    بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
    یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
    مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”
    زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  9. #89
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    «پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»
    «مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»
    «اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد»
    «خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»
    «اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»
    «چی می خوای بپرسی پسرم؟»
    «به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  10. #90
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    پسرها با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک
    کارت رو داخل دستگاه ميذارن
    کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستی رو وارد ميکنن
    پول و کارت رو ميگيرن و ميرن

    اما دخترها

    با ماشين ميرن دم بانک
    در آينه آرايششون رو چک ميکنن
    به خودشون عطر ميزنن
    احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن
    در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن
    در پارک کردن ماشين خيلی مشکل پيدا ميکنن
    بلاخره ماشين رو پارک ميکنن
    توی کيفشون دنبال کارتشون ميگردن
    کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه
    کارت تلفن رو ميندازن توی کيفشون
    دنبال کارت عابربانکشون ميگردن
    کارت رو وارد دستگاه ميکنن
    توی کيفشون دنبال تيکه کاغذی که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن
    کد رمز رو وارد ميکنن
    ۲دقيقه قسمت راهنمای دستگاه رو ميخونن
    کنسل ميکنن
    دوباره کد رمز رو ميزنن
    کنسل ميکنن
    دوست پسرشون رو صدا ميزنن که کد صحيح رو براشون وارد کنه
    مبلغ درخواستی رو ميزنن
    دستگاه ارور (خطا) ميده
    مبلغ بيشتری رو درخواست ميکنن
    دستگاه ارور (خطا) ميده
    بيشترين مبلغ ممکن در خواست ميکنن
    انگشتاشون رو برای شانس رو هم ميذارن
    پول رو ميگيرن
    برميگردن به ماشين
    آرايششون رو توی آينه عقب چک ميکنن
    توی کيفشون دنبال سويچ ماشين ميگردن
    استارت ميزنن
    پنجاه متر ميرن جلو
    ماشين رو نگه ميدارن
    دوباره برميگردن جلوی بانک
    از ماشين پياده ميشن
    کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر ميدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم
    سوار ماشين ميشن
    کارت رو پرت ميکنن روی صندلی کنار راننده
    آرايششون رو توی آينه چک ميکنن
    احتمالاً يه نگاهی هم به موهاشون ميندازن
    مندازن توی خيابون اشتباه
    برميگردن
    ميندازن توی خيابون درست
    پنج کيلومتر ميرن جلو
    ترمز دستی رو آزاد ميکنن. (ميگم چرا انقدر يواش ميره
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




صفحه 9 از 15 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/