صفحه 21 از 27 نخستنخست ... 11171819202122232425 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 265

موضوع: اشعار و زندگی نامه ی استاد دکتر شفیعی کدکنی

  1. #201
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آه شبانه


    دست به دست مدعی شانه به شانه می روی
    آه که با رقیب من جانب خانه می روی !

    بی خبر از کنار من، ای نفس سپیده دم
    گرم تر از شراره آه شبانه می روی

    من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو
    بر سر آتش دلم همچو زبانه می روی

    در نگه نیاز من موج امیدها تویی
    وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی !

    گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
    تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی

    حال که داستان من، بهر تو شد فسانه ای
    باز بگو به خواب خوش با چه فسانه می روی ؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #202
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    پرسش


    گیرم که این درخت تناور
    در قله بلوغ
    آبستن از نسیم گناهی ست ،

    اما
    - ای ابر سوگوار سیه پوش ! -
    این شاخه شکوفه چه کرده ست
    کاین سان کبود مانده و خاموش ؟

    گیرم خدا نخواست که این شاخ
    بیند ز ابر و باد نوازش
    اما

    این شاخه شکوفه که افسرد
    - از سردی بهار
    با گونه کبود -
    آیا چه کرده بود ؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #203
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دیباچه


    بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
    که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
    بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
    به آشیانه خونین دوباره برگردند
    بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
    که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد
    پیام روشن باران
    ز بام نیلی شب
    که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد
    ز خشک سال چه ترسی
    که سد بسی بستند
    نه در برابر آب
    که در برابر نور
    و در برابر آواز
    و در برابر شور
    در این زمانه ی عسرت
    به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
    که از معاشقه ی سرو و قمری و لاله
    سرودها بسرایند ژرف تر از خواب
    زلال تر از آب
    تو خامشی که بخواند ؟
    تو می روی که بماند ؟
    که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟
    از این گریوه به دور
    در آن کرانه ببین
    بهار آمده
    از سیم خاردار
    گذشته
    حریق شعله ی گوگردی بنفشه چه زیباست
    هزار اینه جاری ست
    هزار اینه
    اینک
    به همسرایی قلب تو می تپد با شوق
    زمین تهی دست ز رندان
    همین تویی تنها
    که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
    بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
    حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #204
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    صدای بال ققنوسان


    پس از چندین فراموشی و خاموشی
    صبور پیرم
    ای خنیاگر پایرن و پیرارین
    چه وحشتنک خواهد بود آوازی که از چنگ تو برخیزد
    چه وحشتنک خواهد بود
    آن آواز
    که از حلقوم این صبر هزاران ساله برخیزد
    نمی دانم در این چنگ غبار آگین
    تمام سوکوارانت
    که در تعبید تاریخ اند
    دوباره باز هم آوای غمگین شان
    طنین شوق خواهد داشت ؟
    شنیدی یا نه آن آواز خونین را ؟
    نه آواز پر جبریل
    صدای بال ققنوسان صحراهای شبگیر است
    که بال افشان مرگی دیگر
    اندر آرزوی زادنی دیگر
    حریقی دودنک افروخته
    در این شب تاریک
    در آن سوی بهار و آن سوی پاییز
    نه چندان دور
    همین نزدیک
    بهار عشق سرخ است این و عقل سبز
    بپرس از رهروان آن سوی مهتاب نیمه ی شب
    پس از آنجا کجا
    یارب ؟
    درانجایی که آن ققنوس آتش می زند خود را
    پس از آنجا
    کجا ققنوس بال افشان کند
    در آتشی دیگر ؟
    خوشا مرگی دیگر
    با آرزوی زایشی دیگر
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #205
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نماز خوف


    میان مشرق و مغرب ندای محتضری ست
    که گاه می گوید
    من از ستاره ی دنباله دار می ترسم
    که از کرانه ی مشرق ظهور خواهد کرد
    به رنگ دود در ایینه ها نمودار است
    و در رواق مساجد شکاف افتاده ست
    و در کیسه ی گل های ساده ی مریم
    کجال شوق و نیایش
    نمی دهد ما را
    طلوع صبحدمان خروج دجال است
    که آب را گل و لاله راه می بندد
    و روشنی را
    در جعبه های ماهوتی
    به روی شاخه ی گردوی پیر شانه سری
    نماز می خواند
    نماز خوف
    مگر چیست ؟
    غبار و دود مسلسل بر آسمان سحر
    کسوف لبریزی ست
    تو نیز همره دجال می روی هشدار
    به رودخانه بیندیش
    که آسمان را در خویش می برد سیال
    تو پک جانی اما
    هوای شهر پلید است
    اگر یکی ز شهیدان لاله
    کشته ی تیر
    ز خک برخیزد
    به ابر خواهد گفت
    به باد خواهد گفت
    که این فضا چه پلید است و آسمان کوتاه
    و زهر تدریجی
    عروق گل ها را از خون سالم سیال
    چگونه خالی کرده ست
    من و تو لحظه به لحظه
    کنار پنجره مان
    بدین سیاهی ملموس
    خوی گر شده ایم
    کسی چه می داند بیرون چه می رود در باد
    تمام روزنه ها بسته ست
    من و تو هیچ ندانستیم
    درین غبار
    که شب در کجاست روز کجا
    و رنگ اصلی خورشید و
    آب و گل ها چیست
    درخت ها را پیوند می زنند
    چنانک
    به روی شاخه ی بادام سیب می بینی
    به روی بوته ی بابونه
    لاله های کبود
    چه مهربانی هایی
    اگر به آب ببخشی
    حباب خواهد شد
    من و تو هیچندانستیم
    که آن درخت تنومند روشنایی را
    کجا به خک سپردند
    یا کجا بردند ؟
    بلور شسته ی هر واژه آنچنان آلود
    که از رسالت گل
    خار و خس رواج گرف
    میان مشرق و مغرب ندای محتضری ست
    که گاه می گوید
    من از ستاره ی دنباله دار می ترسم
    عذاب خشم الاهی ست
    نماز خوف بخوانیم
    نماز خوف
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #206
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    جوانی


    این گل سرخ
    این گل سرخ صد برگ شاداب
    این گل سرخ تاج خدایان
    که به هر روز برگی از آن را
    می کنی با سرانگشت نفرت
    - تا نبینی که پژمردگی هاش
    می شود در نظرها نمایان -
    چند روز دگر برگ هایش
    می رسد اندک اندک ، به پایان .
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #207
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    مناجات



    می شناسمت
    چشم های تو
    میزبان افتاب صبح سبز باغ هاست .

    می شناسمت
    واژه های تو ،
    کلید قفل های ماست.

    می شناسمت
    آفریدگار و یار روشنی
    دست های تو
    پلی به رویت خداست .
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #208
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    مناجات


    خدایا
    خدایا !
    تو با آن بزرگی
    -در آن آسمان ها -
    چنین آرزویی
    بدین کوچکی را
    توانی برآورد
    آیا ؟

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #209
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آبی

    لحظه ی خوب
    لحظه ی ناب
    لحظه ی آبی صبح اسفند
    لحظه ی ابرهای شناور
    لحظه ای روشن و ژرف و جاری
    حاصل معنی جمله ی آب
    لحظه ای که در آن خنده هایت
    جذبه را تا صنوبر رسانید
    لحظه ی آبی باغ بیدار
    لحظه ی روشن و نغز دیدار
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #210
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    تردید

    گفتم : بهار آمده
    گفتی : اما درخت ها را
    اندیشه ی بلند شکفتن نیست
    گویا درخت ها
    باور نمی کنند که این ابر این نسیم
    پیغام آن حقیقت سبز است
    آری بهار جامه ی سبزی نیست
    تا هر کسی
    هر لحظه ای که خواست
    به دوشش بیفکند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 21 از 27 نخستنخست ... 11171819202122232425 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/