نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: کودکربایی عجیب در نیمهشب بهاری

  1. #1
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض کودکربایی عجیب در نیمهشب بهاری

    دختربچه ۳ ساله که در خودروی پدرش خوابیده بود در نیمه شب بهاری ربوده شد.مادر این کودک، همسرش را در بیمارستان بستری کرد و وقتی به خودرویش برگشت اثری از دخترش ندید.
    ساعت ۲۳ شب ۳۱ اردیبهشتماه سال جاری ۳ افسر پلیس از پایگاه ۹ پلیس آگاهی تهران پس از انتقال مجرمی به بیمارستان در شهرری در حال بازگشت به مقر بودند که زنی هراسان و گریان را جلوی در بیمارستان دیدند.این زن که رفتارهای دیوانهواری داشت با دیدن ماموران به سمت آنان دوید و التماسکنان خواست تا دختر ۳ سالهاش به نام «مبینا» را پیدا کنند.
    مادر کودک با صدایی لرزان گفت: شوهرم مریض است. او را به بیمارستان رساندم. دخترم داخل خودرو خوابیده بود. وقتی برگشتم دیدم در ماشین باز است و مبینا نیست، مطمئن هستم دزدیده شده است.ماموران آگاهی وقتی شنیدند دختربچه طلا به همراه داشته است خیلی سریع پلیس ۱۱۰ را در جریان قرار دارند و با سرعت به سمت مقر حرکت کردند تا با تحویل متهم همراهشان به بازداشتگاه، به جستوجوی کودکربا بپردازند.۳ افسر پلیس در حال حرکت بودند که جستوجوگرانه خیابانها را تحت نظر گرفتند و نزدیکی پلیس آگاهی مردی را دیدند که دختربچهای را در آغوش گرفته و در حال دویدن است.
    سر تیم پلیس بلافاصله مرد فراری را بازداشت کرد و وی خیلی خونسردانه ادعا کرد «حمید» نام دارد، دختربچه سمیرا نام داشته و در حال رفتن به خانهشان بودهاند.مامور که میدانست مرد جوان با ظاهر آشفته دروغ میگوید، برای اینکه اشتباهی رخ نداده باشد دختربچه را از خواب بیدار کردند و مبینا با دیدن خود در آغوش مرد ناشناس به گریه افتاد.گریههای دختربچه نشان داد که مبینا در خواب ربوده شده و تا لحظه بیدار شدن نمیدانست در آغوش مجرمی است که قصد دزدیدن طلاهای وی را دارد.
    حمید ۳۷ ساله تحت بازجویی قرار گرفت و گفت: «من اعتیاد دارم و بارها به خاطر سرقت به زندان افتادهام. چند ساعت پیش وقتی برای سرقت از داخل خودرو و جلوی بیمارستان در آن را باز کردم، دختربچهای را دیدم که داخل خودرو خوابیده بود، در دستانش چند حلقه النگوی طلا بود، وسوسه شدم و برای اینکه فرصت کافیای برای سرقت طلاها نداشتم، دختربچه را ربودم و قصد داشتم در محل خلوتی النگوها را از دستش خارج کرده و دختربچه را رها کنم».
    بنا به گزارش خبرنگار جنایی «وطنامروز»، مبینا کوچولو دقایقی بعد در آغوش مادرش قرار گرفت و این زن که تصور نمیکرد سهلانگاریاش در تنها گذاشتن بچه در داخل خودرو، چنین دردسری را برایش به وجود آورد، گریهکنان دخترک را بوسید.


    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  2. کاربر مقابل از tina عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/