ای خدای بی شریک و بی نظیر

ما گنه کاریم و تو پوزش پذیر

ای که بینایی به احوال درون

هم خبر داری زکردار برون

ذره ای از دید تو مستور نی

قطره از دریای علمت دور نی

از رگ جانی به جان نزدیک تر

ای زعشقت عالمی زیرو زبر

بی رخت ما را بهار و باغ نیست

غیر اشک و سوز و درد و داغ نیست

دردمندی بی دلی درمانده ایم

برکویری خشک کشتی رانده ایم

کم نگردد از تو گر یاری کنی

بی بهایی را خریداری کنی

سکه قلبیم و ما را مشتری

گر تو باشی دیده برهم می خری