صفحه 45 از 46 نخستنخست ... 35414243444546 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 441 تا 450 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #441
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    فرمان پذیر آتش باش

    هی قرص ،‌ هی دوا ، ول کن
    این زندگی ست؟ آری ؟
    نه
    بهبود جسم ویران را
    هیچ انتظاری داری ؟
    نه
    فردا چگونه خواهد بود ؟
    دنیا درست خواهد شد ؟
    خورشید رقص خواهد کرد
    از بعد سوگواری ؟
    نه
    مهتاب در سرابستان
    هر شب حریر خواهد بافت ؟
    صبح از ستیغ خواهد تافت
    با شال نقره کاری ؟
    نه
    فقر و فساد و فحشا را
    از این خرابه خواهی راند
    تا عیش و امن و تقوا را
    سوی سرا بیاری ؟
    نه
    مقتوله های مسکین را
    کز بغض خویش نان خوردند
    بر گور اگر گذر کردی
    نان دگر گذاری ؟
    نه
    هی قرص ، هی دوا ، بس کن
    این شرق شرق شلاق است
    هر ضربه را یقین دارم
    با نبض می شماری ، نه ؟
    بالا بلند پویا را
    ننگ است ضعف و بیماری
    گر آخرین دوا خواهی
    مرگ است و شرمساری ، نه
    برخیزد و چهره رنگین کن
    تا باز نوجوان باشی
    پیش عدوی بدخواهت
    خواری مباد و زاری نه
    در آخرین نبرد ای زن
    فرمان پذیز آتش باش
    دست به خود گشودن هست
    گر پای پایداری نه
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #442
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    به کاسه ی این خالی

    به کاسه ی این خالی
    چه بوده ، که دیگر نیست؟
    تفکر و هشیاری
    که نیست ، سرم سر نیست
    تفکر و هشیاری ؟
    چه بیهوده می گویی
    که دشمن آسایش
    ازین دو فراتر نیست
    خوشا که چنین مستم
    ز خویش برون هستم
    به کو به مفرسا در
    که کس پس این در نیست
    که خفته چنین با من
    تو پیرهنی یا تن
    که با تو مرا خفتن
    پذیره ی باور نیست
    ز باور وناباور
    به یاوه سخن گفتم
    مراد من از معنا
    به لفظ میسر نیست
    تمامی ی تن حسم
    و در تب آغوشت
    به منطقم از عصیان
    خلاص مقدر نیست
    به کاسه ی این خالی
    کنون ز جنون سرشار
    تجاسر کودک هست
    تعقل مادر نیست
    سزد که تو از یاری حریم نگه داری
    نیاز عطشنک
    به خون کبوتر نیست
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #443
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    با قهر چه می کشی مرا

    با قهر چه می کشی مرا
    با قخر چه می کشی مرا
    من کشته ی مهربانیتم
    یک خنده و یک نگاه بس
    تا کشته ی خود بدانیم
    ای آمده از سراب ها
    با خواب و خیال آب ها
    دارد ز تو بازتاب ها
    ایینه ی زندگانیم
    گر نیست به شانه ام سرت
    یا از دگری ست بسترت
    غم نیست که با خیال تو
    همبستر شادمانیم
    شادا !‌ تن بی نصیب من
    افسون زده ی فریب من
    مست است و ملنگ و بی خبر
    از دست و دل خزانیم
    انگار درون جان من
    سازی ست همیشه نغمه زن
    گوید به ترانه صد سخن
    از تاب و تب جوانیم
    افتاده چنین به بند تو
    می خواست مرا کمند تو
    گفتی که رهات می کنم
    دیدم که نمی رهانیم
    ای یار ، تبم ز عشق تو
    شورم ، طلبم ز عشق تو
    اما ز پیت نمی دوم
    بیهوده چه می کشانیم
    فریاد ، که جمله آتشم
    تا عرش لهیب می کشم
    با این همه نیست خواهشم
    تا شعله فرو نشانیم
    نزدیک ترین من ! همان
    در فاصله از برم بمان
    تا پک ترین بمانمت
    تا دوست ترین بمانیم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #444
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    صدای تو

    صدای تو گرم است و مهربان
    چه سحر غریبی درین صداست
    صدای دل مرد عاشق است
    که این همه با گوشم آشناست
    صدای تو همچون شراب سرخ
    به گونه ی زردم دوانده خون
    چنین که مرا مست می کنی
    نشانی ی میخانه ات کجاست ؟
    به قطره ی شبنم نگاه کن
    نشسته به گلبرگ مخملی
    به مخمل آن نیمتخت سرخ
    اگر بنشانی مرا به جاست
    صدای تپش های قلب من
    به گوش تو می گوید این سخن
    که عاشقم و درد عاشقی
    چگونه ندانی که بی دواست ؟
    ز جک جک گنجشک های باغ
    تداعی صد بوسه می کنم
    بیا و ببین در خیال من
    چه شور و چه هنگامه یی به پاست
    چه بی دل و بی دست و پا منم
    چنین که شد از دست دامنم
    چرا به کناری نیفکنم
    ز چهره حجابی که از حیاست
    دلم همه شد آب آب آب
    که سر بگذارم به شانه ات
    مگر بنوازی و دل دهی
    که فاش کنم آنچه ماجراست
    به زمزمه گوید زمان عمر
    که پای منه در زمین عشق
    به غیر هوای تو در سرم
    زمین و زمان پای در هواست
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #445
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گو آفتاب براید

    ایات مصحف عشقم
    کس خواندنم نتواند
    وان کس که مدعیم شد
    غیر از دروغ نخواند
    چونان سیاوش پکم
    از دود و شعله چه بکم
    آتش به رخت سفیدم
    خکستری نفشاند
    دل ا برابر یاران
    چون گل به هدیه نهادم
    دیوانه آن که به تهمت
    خون از گلم بچکاند
    آن شبنمم که سراپا
    در انتظار طلوعم
    گو آفتاب براید
    وز من نشانه نماند
    جان را به هیچ شمردم
    این است رمز حضورم
    دشمن بداند و دردا
    کاین نکته دوست نداند
    رویای باغ بهشتم
    در نقش پرده ی خوابت
    شیطان به کینه مبادا
    این پرده را بدراند
    چون صبح ،‌ ایت حقم
    تصویر طلعت حقم
    عاقل طلیعه ی حق را
    در گل چگونه کشاند ؟
    جز آفتاب و به جز من
    ظلمت زدا و صلا زن
    پیغام نور و صدا را
    سوی شما که رساند ؟
    گفتی چرا نکشندم
    زیرا هر آن که به کشتن
    جسم مرا بتواند
    شعر مرا نتواند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #446
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آنان که خاک را

    تمام دلم دوست داردت
    تمام تنم خواستار توست
    بیا و به چشم قدم گذار
    که این همه در انتظار توست
    چه خوب و چه خوبی ، چه نازنین
    تو خوب ترینی ، تو بهترین
    چه بخت بلندی ست یار او
    کسی که شبی در کنار توست
    نظر نه به سود و زیان کنم
    هر آنچه بگویی همان کنم
    بگو که بمان ، یا بگو بمیر
    اراده ی من اختیار توست
    به گوشه ی چشمی نگاه کن
    ببین چه به پایت فکنده ام
    مگر به نظر کیمیا شود
    دلی که چنین خکسار توست
    خموشی ی شب های سرد من
    چرا نشود پر ز شور عش
    که لغزش آن دست های گرم
    به سینه ی من یادگار توست
    ز میوه ی ممنوع حیف و حیف
    که ماند و به غفلت تباه شد
    وگرنه تو را م یفریفتم
    که سابقه یی در تبار توست
    چنین که ملنگم ، چنین که مست
    که برده حواس مرا ز دست ؟
    بدین همه جلدی و چابکی
    غلط نکنم ،‌ کار کار توست
    به دار و ندارم نگاه کن
    که هیچ به جز عاشقی نماند
    تمام وجودم همین دل است
    تمام دلم بی قرار توست
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #447
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    وقتی زمانه جوان است

    وقتی زمانه جوان است
    حس می کنم که جوانم
    آبم که روشن و لغزان
    در رودخانه روانم
    حس می کنم که سرا پا
    شور و شتاب و تلاشم
    موجم که در دل دریا
    جانی پر از هیجانم
    فواره ام که به صورت
    همتای بید بلورم
    رقصان و شاد و غزلخوان
    پیوسته در فورانم
    دارم هوای دویدن
    همپای باد سبک پو
    بر آن سرم که برایم
    از آزمون توانم
    صد بوسه دارم و یک لب
    کو آن غنچه بچیند
    مات از بلوغ بهاری در برگ ریز خزانم
    سیاره یی که زمین است
    خواهم که سعد بچرخد
    وز نحس دور بماند
    این جرم و آن دگرانم
    چشمم به راه که پیکی
    با صلحنامه دراید
    جنگ یهود و مسلمان
    آتش فکنده به جانم
    من جز یگانه ندیدم
    پروردگار جهان را
    هم جز یگانه نیامد
    در دیده خلق جهانم
    ای هر که نام و به هر جا
    پیشانی از تو لب از من
    بگذار از دل تنگت
    شیطان و کینه برانم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #448
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    در طول راه

    پیر ماه و سال هستم
    پیر یار بی وفا ، نه
    عمر می رود به تلخی
    پیر می شوم ،‌ چرا نه ؟
    پیر می شوی ؟ چه بهتر
    زود می رسی به مقصد
    غیر از این به ماحصل هیچ
    بیش ازین به ماجرا ، نه
    هان ،‌ چگونه مقصد است این ؟
    مرگ ؟
    پس تولدم چیست ؟
    آمدیم تا بمیریم ؟
    این حماقت است ، یا نه ؟
    زاد و مرگ ما دو نقطه ست
    در دو سوی طول یک خط
    هر چه هست ، طول خط است
    ابدا و انتها نه
    در میان این دو نقطه
    می زنی قدم به اجبار
    در چنین عبور ناچار
    اختیار و اقتضا نه
    نه ،‌ قول خاطرم نیست
    می توان شکست خط را
    می توان مخالفت کرد
    با همین کلام : با نه
    زاد ما به جبر اگر بود
    مرگ ما به اختیار است
    زهر ، برق رگ زدن ، دار
    هست در توان ما، نه؟
    نه ، به طول خط نظر کن
    راه سنگلاخ سختی ست
    صاف می شود ، ولیکن
    جز به ضرب گام ها ، نه
    گر به راه پا گذاری
    از تو بس نشانه ماند
    کاهلان و بی غمان را
    مرگ می برد تو را ، نه
    گر ز راه بازمانی
    هر که پرسد از نشانت
    عابر پس از تو گوید
    هیچ ، هیچ ، کو ؟ کجا ؟ نه
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #449
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    لعنت

    خواب و خیالی پوچ و خالی
    این زندگانی بود و بگذشت
    دوران به ترتیب و توالی
    سالی به سال افزود و بگذشت
    هر اتفاقی چشمه یی بود
    از هر کناری چشم بگشود
    راهی شد و صد جوی و جر شد
    صد جوی و جر ، شد رود و بگذشت
    در انتظار عشق بودم
    اوهام رنگینم شتابان
    گردونه شد بر گل گذر کرد
    دامان من آلود و بگذشت
    عمری سرودم یا نوشتم
    این ظلم و این ظلمت نفرسود
    بر هر ورق راندم قلم را
    گامی عبث فرسود و بگذشت
    اندیشه ام افروخت شمعی
    در معبر بادی غضبنک
    وان شعله ی رقصان چالک
    زد حلقه یی در دود و بگذشت
    کردم به راهش گلفشانی
    وان شهسوار آرمانی
    چین بر جبین ، خشمی ، عتابی
    بر بندگان فرمود و بگذشت
    با عمر خود گفتم که دیری
    جان کنده ای ، کنون چه داری
    پیش نگاهم مشت خالی
    چون لعنتی بگشوده و بگذشت
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #450
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    با کوله ی هفتاد و هشتاد

    تا زنده هستم زنده هستم
    تا زنده بر انصار بیداد
    با اسبی از توفان و تندر
    با نیزه یی از شعر و فریاد
    هر چند در میدان نبودم
    با دیو و دد جنگ آزمودم
    بس قصه کز میدان سرودم
    زانجا که باروت است و پولاد
    پیرم ولی از دل جوانم
    خوش می رود با کودکانم
    من مامک پر مهرشانم
    گیرم که دیگر مامشان زاد
    ای عمر احمدزاده پربار
    ای بخت روشن با جهاندار
    وان خیل دلبندان هشیار
    پیروز مندی یارشان باد
    جمعی که این سان مهربان بود
    یک روزه ما را میزبان بود
    فصل نشاط اصفهان بود
    در اعتدال ماه خرداد
    رفتیم و مأمن بی امان شد
    پر شور و شر نیم جهان شد
    از فتنه ی انصار بیداد
    ای اصفهان ، ای اصفهان ، داد
    در گیر و دار ترکتازی
    آموخت ما را سرفرازی
    سروی که در آشوب توفان
    سر خم نکرد از پا نیفتاد
    من کاج پیر استوارم
    از روزگاران یادگارم
    حیران نظر دارد به کارم
    بیدی که می لرزد ز هر بار
    بنیان کن کوان دیوم
    در شعر می توفد غریوم
    از هفتخوان خواهم گذشتن
    با کوله ی هفتاد و هشتاد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 45 از 46 نخستنخست ... 35414243444546 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/