صفحه 44 از 46 نخستنخست ... 3440414243444546 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 431 تا 440 , از مجموع 451

موضوع: شعرهای بانو سیمین بهبهانی

  1. #431
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    فریاد!

    به آنها که در سختی پیمان شکستند
    گفتند: « شام تیره ی محنت سحر شود،
    خورشید بخت ما ز افق جلوه گر شود.»
    گفتند: « پنجه های لطیف نسیم صبح
    در حجله گاهِ خلوت گل پرده در شود.»
    گفتند :« برگ های سپید شکوفه ها
    با کاروانیان صبا همسفر شود.»
    گفتند:« این شرنگ که دارم به جام خویش
    روزی به کام تشنه، چو شهد و شکر شود.»
    گفتند:« نغمه های روان پرور امید
    زین وادی ی ِ خموش به افلک بر شود.»
    گفتند:«ساقی از می باقی چو در دهد،
    گوش فلک ز نغمه ی مستانه کر شود.»
    گفتند:« هست خضری و او رهنمای ماست؛
    ما را به کوی عشق و وفا راهبر شود.»
    گفتند: «بی گمان بُت چوبین زور و زر
    از شعله های آه کسان شعله ور شود»
    گفتند: «جغد نوحه گَر از بیم جان دهد؛
    قُمری میان بزم چمن نغمه گر شود»
    گفتند و، گفته ها همه رنگ فریب داشت-
    شاخ فریب و حیله کجا بارور شود؟
    آنان که دم ز پکی دامان خود زدند،
    ننگین ز ننگشان همه ی بحر و بر شود.
    نام آوران خالق فریبند و، نامشان
    دشنام کودکان سر رهگذر شود.
    اندوهشان نبود ز خود کامی و عناد
    کاین بی پدر بماند و آن بی پسر شود.
    ای آفتاب عشق و امید! از حجاب ابر
    ترسم به در نیایی و جانم به در شود.
    ای شام قیرگون که سحر از پی تو نیست.
    دانم به سر نیایی و عمرم به سر شود!...
    ای چشم خونفشان، مددی! تا ز همتت
    انشای این چکامه به خون جگر شود.
    سیمین! حکایت غم خود بیش ازین مکن-
    بگذار شرح ماتم ما مختصر شود.
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #432
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    با دردم بساز

    ای امید، ای اختر شب های من!
    نغمه ات افسرد بر لبهای من.
    شمع من آغاز خاموشی گرفت،
    عشق من گرد فراموشی گرفت.
    در نگاهم شعله های شوق مرد،
    در درونم آتش پنهان فسرد.
    غنچه ی شاداب من بی رنگ شد،
    گوهر نایاب من چون سنگ شد.
    روزگاری بود و روزم سر رسید؛
    روزها بگذشت و شامم در رسید.
    کس چه می داند شبم چون می رود،
    از دو چشمم جویی از خون می رود.
    دوستان! فریاد من فریاد نیست؛
    غیر آهی از دل ناشاد نیست.
    تا ز یاران بی وفایی دیده ام،
    جسم و جان را در جدایی دیده ام.
    آشنایان آشنایی شان کجاست؟
    همدمان از هم جدایی شان چراست؟
    عشق را وقف هوس ها ساختند،
    گاه ِ سختی دوستی نشناختند.
    ای امید، ای اختر شب های من!
    نغمه ات افسرد بر لب های من.
    ای امید، از نو شبم را روز کن؛
    روز کن وان روز را پیروز کن!
    راحتی ده این روان خسته را،
    گرم کن این پیکر یخ بسته را.
    همچو مهتاب از دل شامم درآ،
    ورنه می میرم درین ظلمت سرا.
    وه! که دیگر نغمه هایم زنده نیست؛
    از من اینسان نغمه ها زیبنده نیست.
    اندک اندک جلوه کن در نامه ام.
    باز در گوشم نواها ساز کن،
    این چنین با من سخن آغاز کن:
    کان دلت از دشنه های درد، ریش!
    بی محابا می خوری از خون خویش.
    گر دو تن پیمان خود بگسسته اند
    دیگران پیمانه را نشکسته اند
    گر دو تن آلوده دامان زیستند
    دیگران آلوده دامان نیستند.
    باوفا یاران فراوانند باز
    همچو مَه پکیزه دامانند باز
    مهربانان مهربانی می کنند
    گاه ِ سختی سخت جانی می کنند.
    ای امید، ای اختر شام دراز!
    گر نسازم من، تو با دردم بساز.
    ای امید، ای گلشنم را آفتاب؛
    رخ متاب از من- خدا را- رخ متاب!
    ای امید، ای جان من قربان تو،
    بعد ازین دست من و دامان تو...
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #433
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گفت و گو

    تازگی چه خبرها ؟
    کهنه هم خبری نیست
    جز گرفتن و بستن
    کار تازه تری نیست
    شور و شوق و تحرک ؟
    طرفه یی که ندیدیم
    هر چه بود ، همان هست
    تحفه ی دگری نیست
    پیش بینی ی فردا ؟
    تلخ کامی ی دیروز
    در مجال تصور
    شهدی وشکری نیست
    کو کرامت و عصمت
    دم مزن که درین شهر
    غیر ناخن و دامن
    هیچ خشک و تری نیست
    عصمتی به دو تا نان ؟
    گر گرسنه بمانی
    در معامله دانی
    آنچنان ضرری نیست
    شهر نکبت و خواری
    بی مجامله آری
    جز عفونت ازین گند
    سودی و ثمری نیست
    شب به روز رسد باز ؟
    روز ؟ هرگز و هرگز
    در تلاطم ظلمت
    ساحل سحری نیست
    ساز کن قوقولی قو
    کو تسلط و تاجم ؟
    من کلاغم و با من
    این چنین هنری نیست
    ای کلاغ بدآواز
    با شمایل ناساز
    گرچه ایه ی یأسی
    در منت اثری نیست
    باش تا نفس صبح
    درفساد بگیرد
    بیشه زار خشونت
    خالی از شرری نیست
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #434
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    از عشق وسوسه می سازی

    از عشق سوسه می سازی
    تا پیش پام بیندازی
    یعنی : بزن !‌ و نمی دانی
    کز یاد رفته مرا بازی
    در این چمن به گل افشانی
    بس دیده ای که چه می کردم
    خشکم کنون و نمی دانم
    کز چوب خشک چه می سازی
    زین اعتراف نپرهیزم
    کاین دل هنوز نفس دارد
    اما نه این که تو بتوانی
    بازش به کار بیندازی
    می بایدم دگری جز تو
    پر شور و پر شرری جز تو
    افسوس ، رانده مرا از دل
    آن طرفه مرشد شیرازی
    با یاد او چه کبوترها
    پر می گشود ازین دفتر
    من خیره مانده و در حیرت
    زین گونه شعبده پردازی
    آن شعر و نامه نوشتن ها
    نقش بهار به دل می زد
    اندیشه جفت صبا می شد
    در باغ گل به سبکتازی
    کنون تو شور منت در سر
    بازیچه می فکنی در پا
    بس کودکانه هوس داری
    تا ناشیانه بیاغازی
    بر بام خانه مبند آذین
    من با تو عشق نمی بازم
    گر صد چراغ برافروزی
    گر صد درفش برافرازی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #435
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    که چی ؟

    که چی ؟ که بمانم دویست سال
    به ظلم و تباهی نظر کنم
    که هی همه روزم به شب رسد
    که هی همه شب را سحر کنم
    که هی سحر از پشت شیشه ها
    دهن کجی ی آفتاب را
    ببینم و با نفرتی غلیظ
    نگاه به روزی دگر کنم
    نبرده به لب چای تلخ را
    دوباره کلنجار پیچ و موج
    که قصه ی دیوان بلخ را
    دوباره مرور از خبر کنم
    قفس ، همه دنیا قفس ، قفس
    هوای گریزم به سر زند
    دوباره قبا را به تن کشم
    دوباره لچک را به سر کنم
    کجا ؟ به خیابان نکجا
    میان فساد و جمود و دود
    که در غم هر بود یا نبود
    ز دست ستم شکوه سر کنم
    اگر چه مرا خوانده اید باز
    ولی همه یاران به محنتند
    گذارمشان در بلای سخت
    که چی ؟ که نشاطی دگر کنم
    که چی ؟ که پزشکان خوبتان
    دوباره مرا چاره یی کنند
    خطر کنم و جامه دان به دست
    دوباره هوای سفر کنم
    بیایم و این قلب نو شود
    بیایم و این چشم بی غبار
    بیایم و در جمعتان ز شعر
    دوباره به پا شور و شرکنم
    ولی نه چنان در غبار برف
    فرو شده ام تا برون شوم
    گمان نکنم زین بلای ژرف
    سری به سلامت به در کنم
    رفیق قدیمم ، عزیز من
    به خواب زمستان رهام کن
    مگر به مدارای غفلتی
    روان و تن آسوده تر کنم
    اگر به عصب های خشک من
    نسیم بهاری گذر کند
    به رویش سبز جوانه ها
    بود که تنی بارور کنم
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #436
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سبز و بنفش و نارنجی

    سبز و بنفش و نارنجی
    زرد و کبود و گلناری
    آویز لاله ها لرزان
    جو بار رنگ ها جاری
    رقص هزار پروانه
    بر سبزه های پر شبنم
    نقش هزار نیلوفر
    بر موج های زنگاری
    با پلک نیمه باز امشب
    خیل سیاه مژگانم
    نخ ها کشیده در سوزن
    از جنس خواب و بیداری
    از نور پیکری دارم
    با پای نرم چابک پو
    سرگرم سرسرک بازی
    در پهنه ی سبکباری
    ای عشق ، نوجوان بودم
    هفده بهار گل با من
    هفده بهار یغما شد
    در ترکتاز تاتاری
    مردی ز راه دور آمد
    پوزار قرن ها با او
    هفده بهار با او شد
    هفتاد سال بیزاری
    من چند ساله ام امشب
    می دانم و نمی دانم
    با این شراب می باید
    دفع بلای هشیاری
    ای عشق جای رویا کن
    این پلک نیمه بازم را
    تا ماه و تیله هایش را
    از آسمان فرود آری
    ای تلیه باز سرگردان
    من بکر خانه پروردم
    مینای سر به مهرم را
    سر ناگشوده نگذاری
    ای عشق در سرم امشب
    گرداب نور می چرخد
    سبز و بنفش و نارنجی
    زرد و کبود و گلناری
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #437
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ای عشق ، دیر آمدی

    هنگام ناشناس دلی
    دارم بگو ، بگو چه کنم ؟
    پرهیز عاشقی نکند
    پروای آبرو چه کنم ؟
    این ساز پر شکایت من
    یک لحظه بی زبان نشود
    ای خفتگان ، درین دل شب ، با ناله های او چه کنم ؟
    گوید که وقت دیدن او دست تو باد و دامن او
    گویم که می کشد ز کفم
    با آن ستیزه جو چه کنم ؟
    گرید چنین خموش ممان
    از عمق جان برآر فغان
    گویم که گوش کرده گران
    بیهوده های و هو چه کنم ؟
    جوشیده و گذشته ز سر
    صهبای این سبو ، چه کنم ؟
    معشوق کور باطن من
    پروای رنجشم نکند
    من نرم تر ز برگ گلم
    با این درشت خو چه کنم ؟
    ای عشق ، دیر آمده ای
    از فقر خویشتن خجلم
    در خانه نیست ما حضری
    بیهوده جست و جو چه کنم ؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #438
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    جامه دران

    یک رودخانه تحرک
    یک بامداد جوانی
    یک آفتاب درخشش
    یک ماه نقره فشانی
    دل : با هزار کبوتر
    در جنبش و تپش و شور
    تن : با هزار تمنا
    در التهاب نهانی
    یک اتفاق : که هرگز از خاطرم نگریزد
    یک اعتماد :‌ وزان پس
    آنی که افتد و دانی
    لب : با هزار شراره
    شب : با هزار ستاره
    بر گیسوان من و شب
    از بوسه مانده نشانی
    عریان دو روح که بودیم
    در هم تنیده دو اندام
    چو نان دو لپه ی بادام
    تفسیر این دو همانی
    ای ذهن خسته ، مدد کن
    گویی به عالم خوابم
    از روی اینه برگیر
    گردی ، اگر بتوانی
    امشب کجای جهانم ؟
    نی بر زمین و نه بر ابر
    ای عشق گمشده ی من
    امشب کجای جهانی ؟
    ای چتر پیچک پر گل
    با عطر زرد و سپیدت
    کو راه چاره که ما را
    در سایه ات بنشانی؟
    مطرب ! به سیم جنونت
    آهنگ جامه دران کن
    کامشب ز حسرت عشقی
    ماییم و جامه درانی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #439
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    برای انسان این قرن

    برای انسان این قرن
    چه آرزو می توان کرد
    که در نخستین فراگشت
    خراب و خون ارمغان کرد
    ببین که در مغز پوکش
    چه فتنه یی شعله انگیخت
    ببین که در دست شومش
    چه کوهی آتشفشان کرد
    ببین که با خون و وحشت
    عجین به چرک و عفونت
    به هر کلان شهر عالم
    چگونه سیلی روان کرد
    تنوره ی آتشینش
    شراره ها بر زمین ریخت
    خراش در عرش افکند
    خروش در آسمان کرد
    گرسنه ی نیمه جان را
    گلوله ها در شکم ریخت
    گروه لب تشنگان را
    گدازه ها در دهان کرد
    نه ساقی و جام عدلی
    نه غیرتی با گدایی
    یکی ستم از جهان برد
    یکی ستم بر جهان کرد
    هجوم رایانه ها را
    به فال فرخ نگیرم
    که در پساپشت هر یک
    نحوستی آشیان کرد
    به فتح نیروی ذرات
    چگونه خرسند باشم
    بسا که معموره ها را
    خرابه و خکدان کرد
    خدای من ! این چه قرنی ست
    که بخش دیباچه اش را
    به خون و زرداب زد مهر
    به ننگ و نفرت نشان کرد
    به عرصه ی جنگ و وحشت
    فکنده سجاده بر خون
    برای انسان این قرن
    چه آرزو می توان کرد ؟
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #440
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ارهاب

    گوشهی چشمم ستاره یی ست
    دیده ای آن را ؟
    ندیده ام
    حبه ی انگور از آسمان
    دست فرا برده ، چیده ام
    حبه ی انگور از آسمان ؟
    پس تو زمین را ندیده ای
    بستر خون است و آتش است
    این که در او آرمیده ام
    گوشه ی چشم مرا ببین
    خنجر بهرام سرخ ازوست
    روی زمین از چکیده هایش
    نقشه ی دریا کشیده ام
    گریه ی خونبار توست ؟
    نه
    بحر گدازان دوزخ است
    من همه شب در گدازه هاش
    همچو حبابی تپیده ام
    دود جسد ها ز روی خک
    تا دل افلک می دود
    رقص کنان در فضای آن
    سایه ی ابلیس دیده ام
    پیش نگاهم تمام شب
    چشم ز وحشت دریده یی ست
    از دل آوار هر سحر
    جیغ جنون زا شنیده ام
    دست تو انگور چیده است
    از دل من خون چکیده است
    گر تو بهشت آفریده ای
    من به جهنم رسیده ام
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 44 از 46 نخستنخست ... 3440414243444546 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/