عمريست مرا تيره و كاريست نه راست
محنت همه افزوده راحت كم و كاست
شكر ايزد را كه انچه اسباب بلاست
ما را زكس دگر نميبايد خواست
عمريست مرا تيره و كاريست نه راست
محنت همه افزوده راحت كم و كاست
شكر ايزد را كه انچه اسباب بلاست
ما را زكس دگر نميبايد خواست
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچکسی نيز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
افسوس كه رفت عمر بر بيهوده
هم لقمه حرام و هم نفس آلوده
فرمودة ناكرده سيه رويم كرد
فرياد ز كرده هاي نا فرموده
هر دل كه اسير محبت اوست
خوشست
هر سر كه غبار سر آن كوست،
خوشست
از دوست به ناوك غم آزرده مشو
خوش باش كه هر چه آيد از دوست
خوشست
چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ
پیمانه چو پر شود چه شيرين و چه تلخ
خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی
از سـلخ بـغره آیــد از غـره بـسلخ
رو بر سر افلاك و جهان خاك انداز
مي ميخور و دل به ماهرويان ميباز
چه جاي عتاب آمد و چه جاي نياز
كز جمله رفتگان يكي نيامد باز
آنرا كه وقوف است بر اسرار جهان
شادي و غم و رنج برو شد يكسان
چون نيك و بد جهان به سر خواهد شد
خواهي همه درد باش و خواهي درمان
اين غافله عمر عجب مي گذرد
نيكوست كه با طرب مي گذرد
ساقي غم فرداي قيامت چه خوري
در ده قدح باده كه شب مي گذرد
سرمست به ميخانه گذر كردم دوش
پيري ديدم مست سبويي بر دوش
گفتم كه: چرا نداري از يزدان شرم
گفتا كه: كريم است خدا باده بنوش
ياري كه دلم از بهر او زار شدست
او جاي دگر به غم گرفتار شدست
من در طلب داروي خود چون كوشم؟
چون او كه پزشك ماست خود بيمار شدست
ابر آمد و باز بر سر سبزه گريست
بي باده ي ارغوان نمي بايد زيست
اين سبزه كه امروز تماشاگه ماست
تا سبزه ي خاك ما تماشاگه كيست
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صوریم کاندر او حیرانیم
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
ای دیده اگر کور نئی گور ببین
وین عالم پر فتنه و پر شور ببین
شاهان و سران و سروران زیر گلند
روهای چو مه در دهن مور ببین
برخيز و بيا بـتا براي دل ما
حل کن به جمال خويشتن مشکل ما
يک کوزه شراب تا بهم نوش کـنيم
زان پيش که کوزهها کنند از گـل ما
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)