بگذشت و نگه نکرد با من در پای کشان، ز کبر دامن دو نرگس مست نیم خوابش در پیش و به حسرت از قفا من ای قبلهی دوستان مشتاق گر با همه آن کنی که با من بسیار کسان که جان شیرین در پای تو ریزد اولا من گفتم که شکایتی بخوانم از دست تو پیش پادشا من کاین سخت دلی و سست مهری جرم از طرف تو بود یا من؟ دیدم که نه شرط مهربانیست گر بانگ برآرم از جفا من گر سر برود فدای پایت دست از تو نمیکنم رها من جز وصل توام حرام بادا حاجت که بخواهم از خدا من گویندم ازو نظر بپرهیز پرهیز ندانم از قضا من هرگز نشنیدهای که یاری بییار صبور بود تا من بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهی کار خویش گیرم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)