اي سي
ساله جوان بي زن !
پندي
پدرانه بشنو از من
گويم
كه مشو پدر ،پسر باش
يك عمر ،
بدون در و سر باش
يك چند
غنوده اي به خانه
آسوده
ز قُرقُر و بهانه
چون
اهل زمانه سختگيرند
فرمان
خدا نمي پذيرند
هر چند
كه امر و سنت است اين
اجرا چو نشد ،
مصيبت است اين
گر
نيت ازدواج داري
بي بنز
مرو به خواستگاري
نقدينه
و باغ و ملك و خانه
موجودي
بانك ،پشتوانه
آيينه
و شمعدان و سكه
با
رفتن يك سفر به مكه
خرج
هتل و هزار مهمان
از عمر ،
تو را كند پشيمان
يك باب
آپارتمان نوساز
ويلاي
شمال و قصر شيراز
تا فصل
بهار و عيد نوروز
تفريح
كند عيال بد پوز
با
سفره عقد آنچناني
پرواز
شماست آسماني
آن
كفترك به آن قشنگي
ناگاه
شود خروس جنگي
از جام جم،
آنچه را كه آموخت
هر روز
به خانه آتش افروخت
سابق ،
نه كه وضع اين چنين بود
اين كار
ز روي عقل و دين بود
بي خانه
اگر كه بود داماد
گفتند
كه خواهدش خدا، داد
بعدا
هم اگر خدا نمي داد
بودند
به قول و وعده دلشاد
مي شد
متاهل آن مجرد
با يك
صلوات بر محمد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)