صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 7891011
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 109 , از مجموع 109

موضوع: مهدي سهيلي

  1. #101
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    میهمان گل!


    در فصل گل چو بلبل مستم، به جان گل
    لبخند ميزنم چو بيابم نشان گل
    *
    در جشن باغ، خنده ي گل را عزيزدار
    شادي گزين که دير نپايد زمان گل
    *
    در بستري ز عطر بخوابانَدَت به ناز
    يک شب اگر به باغ شوي ميهمان گل
    *
    گل را مچين ز شاخه که گريان شود بهار
    با گل وفا کنيد شما را به جان گل!
    *
    آغوش خويش بستر بلبل کند ز مهر
    اي جان من فداي دل مهربان گل
    *
    وقتي تگرگ مي شکند جام لاله را
    از داغ او به گريه فتد باغبان گل
    *
    گويد که: عمر ميگذرد با شتابِ باد
    بشنو حديث رفتن خود از زبان گل
    *
    گويند که: عمر ميگذرد با شتابِ باد
    بشنو حديث رفتن خود از زبان گل
    *
    گر عاشقي بيا و ببين لطف عشق را
    شبنم چه نرم بوسه زند بر دهان گل!
    *
    الماسِ دانه دانه ي شبنم به گل نگر
    بس ديدنيست چهره ي گوهر نشان گل
    *
    دست بهار، گوهر باران صبح را
    همچون نگين نشانده چه زيبا ميان گل!
    *
    به به چه دلرباست که ماهي در آفتاب
    زلف بلند خويش کند سايبان گل!
    *
    کو شهرزاد غنچه لبم در شب بهار؟
    تا بشنوم به بوسه از او داستان گل!


    13 فروردین 1366



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #102
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نقش بی نگار!

    به بستان ها نسيم نوبهارم
    به جنگل ها سرود آبشارم
    *
    به هر صحرا پيام فرودينم
    به هر گلشن نواي جويبارم
    *
    به چشم مهوشان الماس اشکم
    به گوش نازنينان، گوشوارم
    *
    ز عهد کودکي درس محبّت
    چه خوش تعليم داد آموزگارم
    *
    منم نقاش و با اشکي چوشنگرف
    زنم بر چهره، نقشي بي نگارم!
    *
    گلنداما! به گيسوي تو سوگند
    که بي چشمان مستت در خمارم
    *
    اگر يارم شوي، منّت پذيرم
    وگر خوارم کني، خدمتگزارم
    *
    اگر جان بردم از چنگ غم تو
    به چشمانت که از جان شرمسارم
    *
    من آن يعقوب غمگينم که عمريست
    ز هجران دويوسف! اشکبارم
    *
    زمانه، ديدن من برنتابد
    که چون خاري به چشم روزگارم
    *
    بدر بردم ز ميدان گوي معني
    که در دشت بلاغت تکسوارم
    *
    به جمع دوستان صفرم ز تسليم
    وگر دشمن برآيد صد هزارم!
    *
    غلام آن حريفانم که دانند
    به مُلک لفظ و معني شهريارم
    *
    رسد روزي که دشمن هم زخجلت
    گلِ اشکي فشاند بر مزارم!

    دی ماه 1365


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #103
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    پروانه باز!

    تو از عشق حقيقي بي نيازي
    دورنگي، کهنه کاري، صحنه سازي
    تو يار ما نيي، عاشق تراشي!
    تو شمع ما نيي (پروانه بازي!)



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #104
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    فرهاد یکّه تاز!

    در سوختن دليرم، در نغمه يکّه تازم
    چنگم که مي خروشم، شمعم که مي گدازم
    *
    با بال نغمه هر صبح، بر آسمان شوقم
    با چنگ زهره هر شب در عرش اهتزازم
    *
    پروانه مي گريزد از آتش درونم
    شمعست و اشک حسرت هنگام سوز و سازم
    *
    خوش دولتيست آن دم، کز عشق و شور و مستي
    در حالت دعايم، در خلوت نيازم
    *
    کِي ميرود زيادم، آن جذبه ها که گاهي
    با نُدبه در سکوتم، با گريه در نمازم؟
    *
    تاري ز زلف ياري يکشب به چنگم آمد
    گفتم که چيستي؟ گفت: من قصّه يي درازم!
    *
    چشمان او به مستي گفتا که: دلفريبم
    نازِ نگاه گرمش گفتا که: دلنوازم
    *
    من نغمه ام، سرودم، نايم، نواي عودم
    با ناله در عراقم، با مويه در حجازم
    *
    سلطان وقت خويشم در زير قصر گردون
    با يار همزبانم، وز خواجه بي نيازم
    *
    ديوانه ي زمانم، در عشق جانفشانم
    مجنون کوچه گردم، فرهاد يکّه تازم!

    مهرماه 1365



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #105
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    همه جا پائيز است
    من درختي بودم
    پاي تا سر همه سبز
    همه سر سبز اميد
    همه سرمست بهار
    كه به9 هر شاخه ي من نغمه ي فروردين بود
    و به امداد سبكپويه نسيمي ناگاه ـــ
    برگ برگم همه را مشگر صحرا بودند
    بزم ما رنگين بود
    ***
    در شبان مهتاب
    در دل حجله ي دشت ـــ
    بوسه ميزد بلبم دختر ماه
    مست ميكرد مرا نغمه ي رود
    موج ميزد بدلم شوق گناه
    ***
    دختر پاك نسيم
    پاي تا سر همه لطف
    با تني عطر آگين ـــ
    بود هنگام سحر گرم هماغوشي من
    ميشد از لذت آن كام، سرا پاي وجودم فرياد
    بند بندم همه شوق ـــ
    برگ برگم همه شاد.
    ***
    واي،اندوه اندوه
    آن درختم امروز
    كه بصحراي وجود
    دست يغماگر طوفان زمان
    جامه ي سبز مرا غارت كرد
    وآنچه مانده است براي تن من عريانيست
    منم و تف زده دشتي كه كوير است كوير
    نه در آن نغمه روديست نه آبادانيست
    ***
    آن درختم،اما ــ
    نيستم مست بهار
    يا كه سر سبز اميد
    ديگر اي دامن دشت
    برگ برگ تن من،قاصد فروردين نيست
    بزم مارنگين نيست
    ***
    ديرگاهيست كه روشن نكند دختر ماه ــ
    دشت تاريك مرا
    همه جا خاموشي است
    واي تاريكي و تنهائي،دردانگيز است
    چه شد آن شور بهار؟
    چه شد آن گرمي عشق؟
    همه جا پائيز است
    كوه تا كوه به گرد سر من اندوه است
    دشت تا دشت به پيش نگهم نوميديست
    سينه ام از غم بي عشقي و ي همنفسي لبريز است.
    ***
    دختر پاك نسيمي كه هما غوشم بود
    در دل دشت گريخت
    برگهائي كه مرا برگ اميدي بودند ــ
    دانه دانه همه ريخت
    ***
    اينك اينك منم ودامن دشتي خاموش
    اينك اينك منم و هيزم خشكي بي سود
    شاخه هايم همه چون دست دعا سوي خداست
    كاي خدا آتش سوزنده و ويرانگر تو
    در همه دشت،كجاست؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  11. #106
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ارزو

    خواه که تو ای پاره ی دل ! زنده بمانی
    چون ماه جهانتاب، در خشنده بمانی
    تا بنده سهیل منی و شمع سرایم
    خواهم ز خدا ، روشن و تابنده بمانی
    امید من آن است که در گلشن هستی ـــ
    چون غنچه گل با لب پر خنده بمانی
    چون زهره به پیشانی عالم بدرخشی
    تاجی شوی بر سر آینده بمانی
    خواهم که پس از من چو یکی نخل برومند ـــ
    تا زنده کنی نام پدر زنده بمانی
    نام تو « سهیل » است و فروغ دل مائی
    خوام که همه عمر ، فروزنده بمانی
    ای نور دلم ! بندگی خلق روا نیست
    خواهم که به درگاه خدا، بنده بمانی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  12. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  13. #107
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بر درِ خانه ی دشمن!


    من چو آئينه ز دنياي صفا مي آيم
    پيش جور تو به تسليم و رضا مي آيم
    *
    ساز نازکدلم و تار من از موي خيال
    که ز آهنگ نسيمي به نوا مي آيم
    *
    ناله يي گر که برآري ز سرِ صدق و نياز
    با دل خسته به دنبال صدا مي آيم
    *
    رهرو کعبه ي مهرم من و با گردِ سفر
    تا دِر مروه ي دل ها ز صفا مي آيم
    *
    کينه ي کس به دلم راه ندارد هرگز
    بر در خانه ي دشمن به دعا مي آيم
    *
    دشمنا! در به رخم گر که ببندي، همه شب
    چون نسيم سحر از پنجره ها مي آيم
    *
    اي غريبان! همه شب با دل درد آلوده
    همره اشک، به بالين شما مي آيم
    *
    خواجه ي زرطلب از کعبه چو مي آمد گفت:
    از مِنا بار دگر سوي مُنا مي آيم
    *
    آسمانا! ز شب تيره به پرواز خيال
    گريه آلود به ديدار سُها مي آيم


    اسفند 1365


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  14. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  15. #108
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    سفر مکن

    هر چه کنی بکن ولی
    از بر من سفر مکن

    یا که چو می روی مرا
    وقت سفر خبر مکن

    گر چه به غم ستاده ام
    نیست توان دیدنم
    شعله مزن بر آتشم از بر من گذر مکن

    روز جدایی ات مرا یک نگه تو میکشد
    وقت وداع کردنت
    بر رخ من نظر مکن

    دیده به در نهاده ام
    تا شنوم صدای تو
    حلقه به در بزن مرا
    عاشق در به در مکن

    من که ز پا نشسته ام
    مرغک پر شکسته ام
    زود بیا که خسته ام
    زین همه خسته تر مکن

    گر چه به دور زندگی
    تن به قضا نهاده ام
    آتشم این قدر مزن
    رنجه ام این قدر مکن

    یوسف عمر من بیا
    تنگدلم برای تو
    رنج فراق می کشد
    خون به دل پدر مکن

    هر چه که ناله می کنم
    گوش به من نمیکنی
    یا که مرا ز دل ببر
    یا ز برم سفر مکن


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  16. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  17. #109
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    خواه كه تو اي پاره ي دل ! زنده بماني

    چون ماه جهانتاب، در خشنده بماني



    تا بنده سهيل مني و شمع سرايم

    خواهم ز خدا ، روشن و تابنده بماني

    ا

    اميد من آن است كه در گلشن هستي ـــ

    چون غنچه گل با لب پر خنده بماني



    چون زهره به پيشاني عالم بدرخشي

    تاجي شوي بر سر آينده بماني



    خواهم كه پس از من چو يكي نخل برومند ـــ

    تا زنده كني نام پدر زنده بماني



    نام تو « سهيل » است و فروغ دل مائي

    خوام كه همه عمر ، فروزنده بماني

    اي نور دلم ! بندگي خلق روا نيست

    خواهم كه به درگاه خدا، بنده بماني


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 7891011

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/