فرهاد یکّه تاز!
در سوختن دليرم، در نغمه يکّه تازم
چنگم که مي خروشم، شمعم که مي گدازم
*
با بال نغمه هر صبح، بر آسمان شوقم
با چنگ زهره هر شب در عرش اهتزازم
*
پروانه مي گريزد از آتش درونم
شمعست و اشک حسرت هنگام سوز و سازم
*
خوش دولتيست آن دم، کز عشق و شور و مستي
در حالت دعايم، در خلوت نيازم
*
کِي ميرود زيادم، آن جذبه ها که گاهي
با نُدبه در سکوتم، با گريه در نمازم؟
*
تاري ز زلف ياري يکشب به چنگم آمد
گفتم که چيستي؟ گفت: من قصّه يي درازم!
*
چشمان او به مستي گفتا که: دلفريبم
نازِ نگاه گرمش گفتا که: دلنوازم
*
من نغمه ام، سرودم، نايم، نواي عودم
با ناله در عراقم، با مويه در حجازم
*
سلطان وقت خويشم در زير قصر گردون
با يار همزبانم، وز خواجه بي نيازم
*
ديوانه ي زمانم، در عشق جانفشانم
مجنون کوچه گردم، فرهاد يکّه تازم!
مهرماه 1365
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)