گوهر عشق
خود ز خود راندگان خدا دیدند
بعد بیگانه آشنا دیدند
پرده داران خلوت ملکوت
برقی از نور کبریا دیدند
لب ببستند و با اشاره دست
مصلحت در سکوت ما دیدند
تو چه دانی که این نظر بازان
دیده را بسته و ، چها دیدند
نکشیدند از طبیبان ناز
دردها را چو بی دوا دیدند
جوهر فسق را، عزیز و ثمین
گوهر عشق بی بها دیدند
در ستم ها چو خیره تر گشتند
همه جا دشت نینوا دیدند
خلق را دانه دانه گندم و جو
دهر را، سنگ آسیا دیدند
هر چه گفتند، بر هدر گفتند
هر چه دیدند، نا روا دیدند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)