شانه


راهی به پیش دارم و مستانه می روم
دیوانه ام به دیدن دیوانه میروم

یک شعله آتشم،بگریزید از برم
آسیمه سر به خلوت جانانه می روم

هستی که از آن گریخته بودم به دام خویش
افکندم آنچنان که پی دانه می روم

عشق مرا ببین که به بوی شکوفه ای
هر گوشه با شتاب چو پروانه می روم

لاف وفا نمی زنم،اما به راه عشق
چون عارفان دلشده،رندانه می روم

وقتی که زنده ام ز من ای دوست رو مپوش
وقت دگر چو آید از این خانه می روم

تنها بیا و حال من محتضر بپرس
تا بنگری چگونه غریبانه می روم

درویشم و به کوی تو چادر زدم ز شوق
یا از درم به خشم بران،یا نمی روم

یا بشکن این قرار محبت میان ما
یا لا به لای زلف تو چون شانه می روم