غربت آوا
قحط عشق آمد خدايا ، قحط زيبايي چرا
شوخ شيرين غمزه را ، پوشيده سيمايي چرا
بانگ ذوق ما گرفتم تا ابد غمگين بناي
از طرب افتاده آهنگ چليپايي چرا
جوشش طبع جوان بايد كه ساغر بشكند
پير مست عشق را ، بشكسته مينايي چرا
خيمه جهل وستم گر شد نصيب آدمي
اجر ناداني حديثي ، زجر دانايي چرا
ناي بلبل بند را گو ناز جغدان را مكش
ذوق سوزي جاي خود بي ذوق افزايي چرا
شوق مستي گر نداري ، بحث هستي را ببند
باده پيمايي چو نتوان ، باد پيايي چرا
برسرم اي ابر ظلمت هر چه مي باري ببار
من سحر بسيار ديدم ناشكيبايي چرا
مي زمن ، ساغر زمن ، مستي زمن ، خلوت زمن
اي زمان بستي رهم بر شهر شيدايي چرا
گر بكرمانشه نخنديدم بهنگام شباب
در سر پيري بتهران غربت آوايي چرا
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)