<b> فیزیک و فلسفه philosophy & physic

فیزیک و فلسفه
philosophy & physic
صدرا جدی
فیزیک - مقالات

philosophy physic100

فیزیك علمی است كه روابط ریاضی یك پدیده را كه خاصیت تكرار داشته باشد بصورت یك قانون بیان می كند هر چند ممكن است تعاریف متفاوتی از فیزیك ارائه داد ولی مهم آن است كه علم فیزیك در مورد روابط بین اشیاء مادی بحث می كند.

ابتدای فلسفه فیزیك
فلسفه ، این دانش در پی توضیح اصل پدیده هاست هر چند در تعریف فلسفه بزرگان زیادی اظهار نظر كرده اند می توان این تعریف هگل را ذكر كرد(فلسفه تحقیق اشیاء به اندیشه و دیده خرد است) شاید بتوان گفت فلسفه روشنی بخش راهی است كه دانش در آن طی مسیر می كند و به همین دلیل علم و فلسفه رابطه ای بسیار نزدیك و پیوسته برای درك جهان دارند اگر كل دانش را یك خط فرض كنیم تا جایی كه مربوط به امور ماده و اشیا می شود را علم مادی و از آن به بعد كه در وراء ماده است را ماوراء ماده یا متافیزیك گویند با این مقدمه نظرات فلسفی كه توسط فیزیكدانان مطرح شده است را به طور مختصر مرور می كنیم. بسیاری از دانشمندان اعصار گذشته از فلاسفه زمان خود بودند و تقریباً در تمام علوم زمانه خود احاطه داشتند در تاریخ مردانی از علوم مادی بودند كه در عین حال دلمشغولی فلسفی نیز داشتند و سعی می كردند دیدگاه فلسفی خود را با پیشرفت علوم همزمان سازند خوب برگردیم به زمان خلق فیزیك به صورت كلاسه شده كه از زمان گالیله و اسحاق نیوتن آغاز شد هنگامی كه اسحاق نیوتن اصل جاذبه عمومی و گرانش را بنیان نهاد پرسشهایی در مورد علیت مطرح شد از جمله اگر علت وزن جاذبه است پس علت جاذبه چیست؟ هر چند اسحاق نیوتن در جواب می گفت اگر ما با دیدن چرخ دنده های ساعت به طرز كار آن پی ببریم ولی شناختی از نیرویی كه باعث نوسان آونگ آن می شود نداشته باشیم همین پیشرفت خود گامی به جلو است و سعی می كرد از حیطه ای كه منجر به سئوالات فلسفی می شود دوری كندپس از موفقیت كارهای گالیله و اسحاق نیوتن دیگاه مكانیكی جهان بسیار رونق گرفت ظاهرا با در نظر گرفت هر سیستم به صورت یك دستگاه و بكار بردن قوانین اسحاق نیوتن می توانستند علت حركات و واكنشهای آن را توضیح دهند و این خود سرآغاز پرسشهایی در مورد موجبیت (جبر و اختیار)شد آیا انسان موجودی دارای اراده است و یا موجودی محكوم به قوانین مكانیكی است تصور مكانیكی كه بعد از قرن هفدهم با قوانین اسحاق نیوتن حمایت می شد تصویری كاملا مكانیكی از جهان ترسیم می كرد به طوری كه لاپلاس در جایی می گوید اگر ریاضیدان نابغه ای پیدا شد كه بتواند تحولات تك تك ذرات یك سیستم را محاسبه كند می تواند پیش بینی كند كل سیستم در لحظه بعد به چه صورت خواهد بود البته تفكر ماشینی فهم بسیاری از مسائل طبیعت را فراهم آورد و در قرن هفدهم مكانیك نیوتنی زیر بنای فلسفه مادی به رهبری هابز بود در این طرز تفكر انسان را همانند ماشینی تصور می كردند كه بدنی از ماده دارد حتی احساساتش را ناشی از حركت مكانیكی ذرات بدنش می دانستند و كل جهان مانند ماشین عظیمی شباهت می یافت كه هر كس در جای خود مانند چرخ دنده های ساعت مشغول كار می شد و هیچ اختیاری از خود نداشت و مسئول هیچ یك از اعمال خود نبود چون از خود اراده ای نداشت در این صورت آنچه را كه ما از آن احساس به اراده می كنیم چیست؟

فلسفه فیزیك از دیدگاه فیلسوفان

دكارت می گفت :محقق است كه خدا قبلا همه چیز را مقدر كرده است و قدرت اراده فقط ناشی از اینست كه ما به قسمی عمل می كنیم كه از نیروی خارجی كه به سبب آن مجبور به عمل خاصی هستیم آگاه نمی باشیم. دنیای جدیدی كه گالیله و نیوتن.. ساخته بودند حتی عامه مردم را درگیر خود كرده بود هرچند مردم بصورت فطری از آن سر باز می زدند و آن را قبول نداشتند آنها اراده می كردند و به مقصود می رسیدند در واقع فیزیك كلاسیك از طرز تفكر موجبیت (دترمی سیسم ) دفاع می كرد و پایه استدلالات آن بر پایه منطق ریاضی بود و ظاهرا چاره ای جز قبول موجبیت در طبیعت نبود امانوئل كانت برای رفع این مشكل در مورد آزادی اراده می گوید اگر عالم فقط همین است (كه می بینیم) در این صورت بدیهی است كه اراده نمیتواند آزاد باشد یعنی كه چیزی را كه می بینیم شاید چیزی نباشد كه در واقع هست همان مثال مشهور غار افلاطون كه كسانی كه در زنجیر شده اند سایه ها را واقعیت می شمارند و نمی دانستند كه سایه ها فقط سایه ای از واقعیت هستند! كانت بدین صورت عقیده خود را بیان می كند كه پدیده ها فقط نشانه ها و نمایشهایی از حقیقت مطلق هستند نه خود حقیقت و استدلال می كند كه منشاء اصلی آنها باید در جایی غیر از این عالم پدیده ها باشد بطوری كه هر چند یك پدیده با پدیده دیگر رابطه علت و معلول داشته باشد ضرورتی برای قبول علیت بین تولید كنندگان آن پدیده نباشداگر، توجه خود را به پدیده ها معطوف كنیم ظاهرا قوانین ماشینی و جبر درست هستند و اگر بتوانیم با حقیقتی كه اساس و اصل پدیده ها ست تماس حاصل كنیم شاید ببینیم كه چنین قانونی وجود ندارد كانت در ادامه می گوید هدفش اثبات آزادی اراده نبود بلكه فقط می خواست این مسئله را حل كند كه حداقل طبیعت و آزادی متضاد هم نیستند البته آنان سعی می كردند آزادی اراده را به اثبات برسانند هر چند بطور كامل موفق نشدند مكانیك نیوتنی توسط فرمولهای ریاضی پایه ریزی شده بود و ظاهرا شكست ناپذیر بنظر میرسید اما پس از مدتی مشخص شد آنگونه كه در ابتدا فكر می كردند نمی توانند تمام پدیده ها را توجیه كنند از جمله خواص نور كه خاصیت دوگانه ای از خود نشان می داد هم عصر نیوتن، هویگنس از لحاظ هندسی ثابت كرد كه نور دارای خاصیت موجی است هر چند بعضی از پدیده ها با در نظر گرفتن خاصیت ذره ای نور قابل توجیه بوده با این حال در پدیده ها یی مانند تداخل و پراش نظریه ذره ای دچار مشكل می شد و در عوض نظریه موجی به طور كامل آنها را توجیه می كرد.

فیزیك كلاسیك از دیدگاه فلسفه

فیزیك كلاسیك با این تناقضات وارد مرحله جدیدی می شد اوایل قرن بیستم مصادف شد با چند انقلاب فكری در محدوده ها ی مختلف فیزیك از ذرات زیر اتمی تا كهكشانها دستخوش تحولات جدی گشت نظریه كلاسیك در مورد اثر گذاری دو جسم متحرك از راه دور فرض می كرد كه در تمام فضا ماده ای به نام اتر وجود دارد و سرعت نور را نیز بی نهایت فرض می كرد اثبات عدم و جود اتر و آزمایشهایی كه برای آشكارسازی اتر صورت گرفت دانشمندان را متقاعد كرد كه اتر اصلا و جود خارجی ندارد و با عث شد دیدگاهی كامل تر از نظریه كلاسیك شكل گیرد، نظریه جدید نسبیت انیشتن كه با فرض و اثبات متناهی بودن سرعت نور توانست بسیاری از تناقضات را حل كند.
یكی از مسائلی كه مكانیك كلاسیك نمی توانست آن را توضیح دهد پدیده تشعشع بود كه پاسخ به آن منجر به پیدایش حوزه جدیدی در دنیای اتمی شد این انقلاب جدید انقلاب مكانیك كوانتومی بود نام ماكس پلانك خود را در این تحولات نشان می دهد كه تابش را نیز چیزی مادی فرض كرد كه از اتمها تشكیل شده بودند او پدیده تشعشع را همانند رگباری از انرژی تصور كرد و آنرا منقطع دانست كه این مقادیر جدای انرژی تابش را كوانتوم نامید.
تئوری او چند سال بعد توسط انیشتین فرمول بندی شد و به طور عملی در آزمایش فوتو الكتریك به اثبات رسید و از این رهگذر مفهوم فوتون وارد فیزیك شد. بعد از شكل گیری مكانیك كوانتومی كه افرادی مانند هایزنبرگ و بور در آن نقش اساسی داشتند و تحولات فیزیك جدید باعث نگرشهای جدیدی شد تصویری كه ما از طبیعت داریم تنها جزئی از حقیقت است كه بصورت قابل فهم می توانیم تصور كنیم در فیزیك جدید دو تصویر جزئی از طبیعت وجود دارد تصویر جزئی و تصویر موجی كه هر كدام برای خود اهمیت دارند مثلا برای فهم پدیده فوتوالكتریك از تصویر ذره ای استفاده می كنیم یا برای فهم پدیده تداخل از خاصیت موجی استفاده می كنیم آیا طبیعت با این دوگانگی قابل فهم است؟ در اینجا می خواهم مثال تاریخی در مورد دوگانگیهای قوانین ساخته شده بدست بشر را یادآور شوم حركات اجرام آسمانی همواره جالب بوده است و بطلمیوس در دوران زمین مركزی توانست با فرض اینكه زمین مركز جهان است با دقت خوبی مدارات سیارات و زمان طلوع و غروب آنها را محاسبه كند.
قرنها بعد كوپرنیك ادعا كرد كه زمین مركز جهان نیست و مانند ذره ای كوچك همانند سیارات دیگر گرد خورشید می گردد این نظریه نیز توانست با دقت حركت اجرام سماوی را پیشگویی كند پس دو سیستم كه هر دو نتایج تقریبا یكسانی دارند در دست داشتند ولی كدام یك حقیقت را پیش بینی می كرد؟ اگر هر دو به یك صورت زمان بر آمدن سیاره ای را پیشگویی می كنند كدامیك بر دیگری ترجیح دارد؟

اگر هدف علم فقط پیشگویی وقایع آینده بصورت یك قانون باشد در آن صورت نمی توان یك قانون را واقعیت بیرونی اشیاء دانست شاید گفته انیشتین در مورد قوانین فیزیك جالب باشد كه می گفت :قوانین فیزیك باید ساده باشند .پس اگر دو نظریه كه نتایج معادلی داشته باشند در دست داشته باشیم آنكه ساده تر است قابل قبول تر است این نشان می دهد كه دانش هیچگاه نمی تواند ادعا كند آنچه را كه بیان می كند حقیقت مطلق است.

</b>