صفحه 43 از 44 نخستنخست ... 33394041424344 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 421 تا 430 , از مجموع 438

موضوع: دیوان حافظ(غزلیات)

  1. #421
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نوش کن جام شراب يک منی
    تا بدان بيخ غم از دل برکنی
    دل گشاده دار چون جام شراب
    سر گرفته چند چون خم دنی
    چون ز جام بيخودی رطلی کشی
    کم زنی از خويشتن لاف منی
    سنگسان شو در قدم نی همچو آب
    جمله رنگ آميزی و تردامنی
    دل به می دربند تا مردانه وار
    گردن سالوس و تقوا بشکنی
    خيز و جهدی کن چو حافظ تا مگر
    خويشتن در پای معشوق افکنی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #422
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    صبح است و ژاله می‌چکد از ابر بهمنی
    برگ صبوح ساز و بده جام يک منی
    در بحر مايی و منی افتاده‌ام بيار
    می تا خلاص بخشدم از مايی و منی
    خون پياله خور که حلال است خون او
    در کار يار باش که کاريست کردنی
    ساقی به دست باش که غم در کمين ماست
    مطرب نگاه دار همين ره که می‌زنی
    می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
    خوش بگذران و بشنو از اين پير منحنی
    ساقی به بی‌نيازی رندان که می بده
    تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #423
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ای که در کشتن ما هيچ مدارا نکنی
    سود و سرمايه بسوزی و محابا نکنی
    دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
    قصد اين قوم خطا باشد هان تا نکنی
    رنج ما را که توان برد به يک گوشه چشم
    شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
    ديده ما چو به اميد تو درياست چرا
    به تفرج گذری بر لب دريا نکنی
    نقل هر جور که از خلق کريمت کردند
    قول صاحب غرضان است تو آن‌ها نکنی
    بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
    از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
    حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
    که دعايی ز سر صدق جز آن جا نکنی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #424
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    بشنو اين نکته که خود را ز غم آزاده کنی
    خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
    آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
    حاليا فکر سبو کن که پر از باده کنی
    گر از آن آدميانی که بهشتت هوس است
    عيش با آدمی ای چند پری زاده کنی
    تکيه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
    مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
    اجرها باشدت ای خسرو شيرين دهنان
    گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
    خاطرت کی رقم فيض پذيرد هيهات
    مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
    کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
    ای بسا عيش که با بخت خداداده کنی
    ای صبا بندگی خواجه جلال الدين کن
    که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #425
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی
    اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی
    چوگان حکم در کف و گويی نمی‌زنی
    باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی
    اين خون که موج می‌زند اندر جگر تو را
    در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی
    مشکين از آن نشد دم خلقت که چون صبا
    بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی
    ترسم کز اين چمن نبری آستين گل
    کز گلشنش تحمل خاری نمی‌کنی
    در آستين جان تو صد نافه مدرج است
    وان را فدای طره ياری نمی‌کنی
    ساغر لطيف و دلکش و می افکنی به خاک
    و انديشه از بلای خماری نمی‌کنی
    حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
    گر جمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #426
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سحرگه ره روی در سرزمينی
    همی‌گفت اين معما با قرينی
    که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
    که در شيشه برآرد اربعينی
    خدا زان خرقه بيزار است صد بار
    که صد بت باشدش در آستينی
    مروت گر چه نامی بی‌نشان است
    نيازی عرضه کن بر نازنينی
    ثوابت باشد ای دارای خرمن
    اگر رحمی کنی بر خوشه چينی
    نمی‌بينم نشاط عيش در کس
    نه درمان دلی نه درد دينی
    درون‌ها تيره شد باشد که از غيب
    چراغی برکند خلوت نشينی
    گر انگشت سليمانی نباشد
    چه خاصيت دهد نقش نگينی
    اگر چه رسم خوبان تندخوييست
    چه باشد گر بسازد با غمينی
    ره ميخانه بنما تا بپرسم
    مال خويش را از پيش بينی
    نه حافظ را حضور درس خلوت
    نه دانشمند را علم اليقينی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #427
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    تو مگر بر لب آبی به هوس بنشينی
    ور نه هر فتنه که بينی همه از خود بينی
    به خدايی که تويی بنده بگزيده او
    که بر اين چاکر ديرينه کسی نگزينی
    گر امانت به سلامت ببرم باکی نيست
    بی دلی سهل بود گر نبود بی‌دينی
    ادب و شرم تو را خسرو مه رويان کرد
    آفرين بر تو که شايسته صد چندينی
    عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
    ظاهرا مصلحت وقت در آن می‌بينی
    صبر بر جور رقيبت چه کنم گر نکنم
    عاشقان را نبود چاره بجز مسکينی
    باد صبحی به هوايت ز گلستان برخاست
    که تو خوشتر ز گل و تازه‌تر از نسرينی
    شيشه بازی سرشکم نگری از چپ و راست
    گر بر اين منظر بينش نفسی بنشينی
    سخنی بی‌غرض از بنده مخلص بشنو
    ای که منظور بزرگان حقيقت بينی
    نازنينی چو تو پاکيزه دل و پاک نهاد
    بهتر آن است که با مردم بد ننشينی
    سيل اين اشک روان صبر و دل حافظ برد
    بلغ الطاقه يا مقله عينی بينی
    تو بدين نازکی و سرکشی ای شمع چگل
    لايق بندگی خواجه جلال الدينی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #428
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ساقيا سايه ابر است و بهار و لب جوی
    من نگويم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
    بوی يک رنگی از اين نقش نمی‌آيد خيز
    دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
    سفله طبع است جهان بر کرمش تکيه مکن
    ای جهان ديده ثبات قدم از سفله مجوی
    دو نصيحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
    از در عيش درآ و به ره عيب مپوی
    شکر آن را که دگربار رسيدی به بهار
    بيخ نيکی بنشان و ره تحقيق بجوی
    روی جانان طلبی آينه را قابل ساز
    ور نه هرگز گل و نسرين ندمد ز آهن و روی
    گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گويد
    خواجه تقصير مفرما گل توفيق ببوی
    گفتی از حافظ ما بوی ريا می‌آيد
    آفرين بر نفست باد که خوش بردی بوی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #429
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
    می‌خواند دوش درس مقامات معنوی
    يعنی بيا که آتش موسی نمود گل
    تا از درخت نکته توحيد بشنوی
    مرغان باغ قافيه سن*** و بذله گوی
    تا خواجه می خورد به غزل‌های پهلوی
    جمشيد جز حکايت جام از جهان نبرد
    زنهار دل مبند بر اسباب دنيوی
    اين قصه عجب شنو از بخت واژگون
    ما را بکشت يار به انفاس عيسوی
    خوش وقت بوريا و گدايی و خواب امن
    کاين عيش نيست درخور اورنگ خسروی
    چشمت به غمزه خانه مردم خراب کرد
    مخموريت مباد که خوش مست می‌روی
    دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
    کای نور چشم من بجز از کشته ندروی
    ساقی مگر وظيفه حافظ زياده داد
    کشفته گشت طره دستار مولوی
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #430
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سحرم هاتف ميخانه به دولتخواهی
    گفت بازآی که ديرينه اين درگاهی
    همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان
    پرتو جام جهان بين دهدت آگاهی
    بر در ميکده رندان قلندر باشند
    که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
    خشت زير سر و بر تارک هفت اختر پای
    دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
    سر ما و در ميخانه که طرف بامش
    به فلک بر شد و ديوار بدين کوتاهی
    قطع اين مرحله بی همرهی خضر مکن
    ظلمات است بترس از خطر گمراهی
    اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
    کمترين ملک تو از ماه بود تا ماهی
    تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
    مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی
    حافظ خام طمع شرمی از اين قصه بدار
    عملت چيست که فردوس برين می‌خواهی

    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 43 از 44 نخستنخست ... 33394041424344 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/