این مقاله شامل اسپویل داستان بازی و انتهای آن است . به کسانی که بازی را تمام نکرده اند پیشنهاد می شود آن را مطالعه نکنند ... !
اولین سکانس بعد از وارد شدن به قسمت Camping نمایی از فاصله دور از سیاره Reach است و با زوم تدریجی دوربین نمایی از سطح سیاره را خواهیم دید که بخوبی نشان دهنده سیاره ای جنگ زده است . در ادامه دشتی وسیع و آکنده از دود و مه ، علفهایی سوخته و آسمانی ابری در غروب یک روز پاییزی را خواهیم دید ، در واقع این اولین صحنه از بازی است که در آن با سطح سیاره Reach مواجه میشوید . در ادامه همین صحنه یک کلاه MJOLNIR ( لباس مخصوصی که اسپارتانها به تن دارند) با قابی شکسته در جوی نسبتآً مشابه به نمایش درآمده و بلافاصله همان کلاه را خواهیم دید که از نمای اول شخص نشان داده میشود . این کلاه از آن Lone Wolf است و قرار است او را در نبردهایی که در پیش دارد محافظت کند .
در ادامه Lone Wolf به مقر نوبل تیم رفته و اولین برخورد با اعضای دیگر تیم را تجربه خواهد کرد . کارتر در حال صحبت کردن با کلنل Holland است و موضوع بحث خارج شدن پایگاه رادیویی Visegrad از دسترس است و کلنل مانند سایر مقام های ارشد UNSC گمان میکرد این اتفاق در اثر یک شورش در سطح منطقه رخ داده است . در واقع اتفاقی مشابه چند وقت پیش برای Harmony ( یک سیاره دیگر ) رخ داده بود و برای عملی کردن شورش آنها ارتباط رادیویی آن منطقه را قطع کرده بودند. قبل از نوبل تیم یک تیم دیگر از سربازهای خبره ولی معمولی به منطقه اعزام شده بودند ولی موفق نبودند . کلنل Holland تأکید میکند که Reach برای انسانها بسیار استراتژیک است و نیاز است که نوبل تیم هر چه سریع تر وارد عمل شود . نوبل تیم به منطقه اعزام می شود تا مشکل را کشف و رفع کند .
کارتر در اولین مکالمات خود با Lone Wolf به او خوش آمد میگوید و از اینکه یک عضو جدید و متخصص به تیمش اضافه شده اظهار خرسندی می کند و از او می خواهد که به فکر نبردهای انفرادی نبوده و در راستای تحقق اهداف تیم قدم بر دارد ( از اینجا به بعد Lone Wolf را با نام Nobel 6 خواهیم شناخت ) . در حین راه کت متوجه میشود که ارتباط آنها با پایگاه اصلی قطع شده است و کانال جایگزینی هم برای برقراری مجدد بین آنها یافت نمی شود . کارتر نیز به اعضای تیم هشدار میدهد و میگوید که این مأموریت بسیار خطرناک به نظر میرسد و در عین حال پشتیبانیی هم در کار نیست . بعد از رسیدن آنها به منطقه و صحبت هایی که با مردم بومی آنجا می کنند ( جورج وظیفه مکالمه و ترجمه گفته های بومی ها را بر عهده دارد ، محل تولد جورج سیاره ریچ است ) متوجه شدند که ساکنین آن منطقه در واقع کشاورز بوده اند و به طور اتفاقی شاهد زد و خورد هایی در زمین های زراعی خود بوده اند و درباره مهاجمین نیز اطلاعات کاملی در اختیار نداشتند . در ادامه تیم برای بررسی های بیشتر در منطقه پیش روی میکنند و برای اولین بار در حین بررسی منطقه با کاوننت ها در سطح سیاره ریچ مواجه میشوند .
بعد از چندین درگیری و مواجهه با کاوننت ها اعضای نوبل تیم که برای کمک رسانی به بومی های منطقه و سر در آوردن از راز از کار افتادن پایگاه Visegrad از یکدیگر جدا شده بودند ( Jun در قسمتهایی از مسیر که در فالکون بود به کارتر اطلاعاتی در خصوص وضعیت پیش روی تیم میداد ) به هم می پیوندند و به سوی پایگاه میروند . بعد از یک درگیری شدید بین کاوننت ها و نوبل تیم ، آنها به داخل پایگاه رفته و به درگیری با کاوننت ها خاتمه میدهند . پس از آن آنها با جسد مردی سالخورده مواجه می شوند و کت از Nobel 6 می خواهد که جسد را بازرسی کند و حاصل این کار یک مموری است که Nobel 6 آن را یافته و کت آن را از وی میگیرد و میگوید این در حیطه ی تو نیست ! در پایگاه افراد دیگری نیز بودند ، از جمله یک دختر جوان که جورج قصد داشت در باره وقایع اتفاق افتاده در پایگاه با او صحبت کند . دختر از حرف زدن امتناع می کرد که ناگهان یک گروه از Elite ها با زره های ویژه قرمز رنگ به پایگاه وارد شدند و زد و خوردی بین آنها و نوبل تیم بوجود آمد و اسپارتانها موفق شدند آنها را فراری دهند ، البته آنها یک نفر را نیز گروگان گرفته بودند و به راحتی گریختند ( که البته پس از خارج شدن از اتاق گروگان را کشتند ) . جورج و نوبل 6 مأموریت پیدا میکنند که آنها را دنبال کرده و از بین ببرند . بعد از انجام موفقیت آمیز این مأموریت جورج موفق می شود دیالوگی با آن دختر بر قرار کرده و متوجه میشود مرد سالخورده ( مقتول) پدر دختر بوده است . جورج بر خلاف هیکل تنومند و دلاوری هایی که در زمان جنگ نشان میداد در مواجهه با بومیان سیاره دلسوز ، مهربان و مسئولیت پذیر به نظر میرسید و همین تضاد هم باعث شد امیل متلکی به وی بیاندازد . نزدیک بود جنگ لفظیی بین امیل و جورج بوجود بیاید که کارتر خیلی سریع و صریح از آنها میخواهد که به بحثشان خاتمه دهند و آن دو نیز اطاعت میکنند .
بعد از امکان بر قراری ارتباط از پایگاه با کلونل Holland کارتر وضعیت را ویژه اعلام میکند ( با لفظ Winter Contingency ) و از این به بعد آنها در گیر یک مأموریت بسیار مهم ، حیاتی و ویژه خواهند بود . در واقع Winter Contingency طبق تعاریف UNSC زمانی رخ میدهد که نیروهای کاوننت یکی از سیارات یا کلونی های انسانها را پیدا میکنند .
وضعیت قرمز... !!
Carter: "Colonel, this is Noble One. There are no rebels. The Covenant are on Reach. Acknowledge?"
Holland: "Come again, Noble One? Did you say Covenant?"
Carter: "Affirmative. It's the Winter Contingency."
Holland: "Then may God help us all."
در ادامه ONI یا Office of Naval Intelligence ( بخش اطلاعاتی یا نظامی UNSC ) از نوبل تیم می خواهد که برای حفظ امنیت پایگاه Sword Base به منطقه بروند و آنها رو کمک کنند . تیم دوباره به دو قسمت تقسیم میشود و از دو جهت شروع به پاکسازی منطقه می کنند . بعد از نبردهایی پی در پی در مناطق مختلف و راه اندازیی یکی از سلاح حهای ضد هوایی UNSC توسط کت و نوبل 6 آنها به پایگاه برگشته و شروع به پاکسازی داخل ساختمان میکنند و در آخرین طبقه بعد از یک نبرد جانانه با الیت ها دست بکار شده و چندین Banshee و یک Phantom را منهدم میکنند . سفینه Corvette کاوننت ها که میبیند اوضاع چندان بر وفق مراد نیست سعی بر ترک کردن منطقه میکند و در همین حین دو سفینه Longsword ( سفینه های جنگی UNSC ) نیز در صدد تعقیب آن بر می آیند و درست در همین لحظه یکی از ادوات دفاعی فضایی UNSC واقع در مدار سیاره ریچ موسوم به MAC با شلیک یک بیم لیزری سفینه کاوننت ها را متلاشی کرده و از بین میبرد . جورج که شاهد این وقایع بود از دیدن صحنه آخر خوشحال می شود و از نوبل 6 میپرسد آیا این صحنه زیبا نبود ؟ باید از این صحنه عکس گرفت . صحنه ای که در آن نیروهای وحشت زده کاوننت در حال عقب نشینی هستند و با کشته شدنشان امید را در دل سربازان UNSC زنده میکنند . جورج هنوز امیدوار است .
در همین حین کارتر از نوبل 6 و جورج می خواهد که به تیم ملحق شوند ، آن هم برای پاسخگویی به سوالات دکتر هالزی . فرمانده به آنها گفته بود باید برای پرسش و پاسخ به دیدن وی بروند و در اختیار وی باشند . جورج هم به شوخی می گوید : نیازی به گفتن فرمانده نیست ، او ( دکتر هالزی ) نیمی از عمر من در اختیار وی بوده ( جورج در طرح اسپارتانهای II و از کودکی با دکتر هالزی سر و کار داشته ) . دکتر هالزی برای نوبل تیم شرح میدهد که یکی از زبده ترین دانشمندانش ( پروفسور Laszlo Sorvad ) در پایگاه Visegrad مشغول بکار بوده و از نوبل تیم می خواهد که هر آنچه که به مرگ وی مربوط میشود برایش شرح دهند ، بلکه علت مرگ را بفهمد . کارتر پس از دادن مشخصات مقتول ( شخصی که نوبل 6 جسدش را بازرسی کرد ) از هویت مقتول مطمعن می شود . همچنین برای دکتر هالزی شرح میدهند که پای نیرو های Elite در کار بوده آنهم از نوع Zealots ( در واقع کلاس کاری این نوع از الیت ها در حد Master Chief است ) . دکتر هالزی از اینکه کارتر اجازه داده الیت ها فرار کنند بسیار ناراحت است چرا که آنها در پی اطلاعاتی که ONI در پایگاه Visegrad جمع آوری کرده بود به آنجا حمله کرده و آن اطلاعات را بدست آوردند و توانسته اند بگریزند . این اطلاعات در باره یک ارتیفکت بوده ( وسیله ای مصنوعی ، ساخته شده توسط موجودات باهوش ) که برای نژاد کاوننت از اهمیت بالایی بر خوردار است . هالزی شرح میدهد که پروفسور Sorvad در یادداشت های کاریش به کشف یک کلید ورودی اشاره کرده است و با استناد به شناختی که از وی دارد با قاطعیت می گوید که وی هرگز همچین لغتی را برای شاریطی که استحقاقش را نداشته بکار نمی برده . کت که متوجه شده دکتر هالزی از چه چیزی صحبت میکند با اشاره کارتر حافظه ای که از نوبل 6 گرفته بود را به دکتر هالزی تحویل می دهد و دکتر هالزی نیز بخاطر اینکه کت تقریباً مموری را هک کرده بود به او میگوید که من می توانستم برای این کارت تو را به زندان بیاندازم چرا که این اطلاعات فوق محرمانه به حساب می آیند . کارتر نیز بمنظور حمایت از کت به دکتر هالزی می گوید : چطور است شما هم به وی ( کت ) ملحق شوید و به وی هشدار می دهد که نوبل تیم در حال انجام یک مأموریت فوق مهم بوده ( Winter Contingency ) و مجازات دخالت غیر نظامیان در امور اسپارتانها را نیز یادآور می شود. قائله همینجا تمام می شود و نوبل تیم از اتاق خارج می شوند ، ماجرای این قسمت همین جا خاتمه میابد .
نوبل 6 و جان برای بدست آوردن اطلاعات در خصوص چگونگی چینش نیروهای کاوننت و ادوات و تجهیزاتی که در پایگاههایشان بکار برده اند راهی یک مأموریت شبانه میشوند و کت نقش ساپورت کننده و راهنمایی کننده این دو را به عهده خواهد داشت . هنگامی که آنها به مکان مربوطه میرسند کت از آنها می خواهد که هر گونه اطلاعاتی را که به دست می آورند بازگو کنند و همچنین احتمال بروز درگیری های رو در رو را نیز به آنها می دهد . بعد از تمام شدن پیام کت ، جان می خندد و به نوبل 6 می گوید : " هر وقت کت هدایت یک گروه را به عهده میگیرد درگیری رو در رو لازم خواهد شد " ( کنایه از حس کنجکاوی و ماجراجویی کت ) . قبل از شروع مأموریت جان یک خشاب پر از تیرهای مخصوص ( تیرهای ضد سپر سرعت بالا ) اسنایپر را به نوبل 6 میدهد و توضیح میدهد که این تیر ها می توانند از فاصله 2000 یاردی کلاهخود یک الیت را بیاندازند و یادآوری می کند که آنها ارزان نیستند ! در ادامه جان مسیر خود را از نوبل 6 جدا می کند و به بالای یک صخره می رود و می گوید : " من در تماس هستم ". در ادامه آنها در خط دشمن پیشروی می کنند و پس از چند رویارویی با کاوننت ها کت پیام میدهد که یک منطقه بزرگ از دید رادارهای الکترونیکی UNSC پنهان مانده است و از جان می خواهد که بررسی کند که کاوننت ها چه چیزی را در این منطقه مخفی کرده اند . جان ابتدا فکر میکند که چند نیروی گشتی کاوننت که در مقابل خود میبیند میتوانند همان چیزی باشند که کت به دنبالشان است ، اما کت جواب میدهد :" نه ، اینها بسیار کوچک هستند ، شما هنوز وارد منطقه تاریک نشدید ، طبق صلاحدید خودتان درگیر شوید ، ولی پیشروی کنید " .
آنها به پیشروی خودشان ادامه می دهند و یکی پس از دیگری گروههای کاوننت مستقر در منطقه را از بین میبرند تا اینکه پس از گذشتن از بزرگترین اجتماع کاوننت ها به منطقه ای میرسند که دو موجود غول پیکر در حال جنگیدن با نیروهای کاوننت هستند . جان و نوبل 6 پس از یک درگیری مختصر با این موجودات موفق می شوند آنها را از بین ببرند . کت به آنها می گوید که این موجودات بومی منطقه هستند و Gúta نام دارند . در طول مسیر صدای شلیکی به گوش میرسد و جان بواسطه تجربه بالا و حس شنوایی قوی خود متوجه میشود که این صدا از یک اسلحه Magnum ( سلاح استاندارد نیروی های امنیتی ) می باشد . بعد از کمی پیشروی آنها به یک درگیری وارد میشوند که بین شهروندان غیر نظامی و کاوننت ها در گرفته است و متوجه می شوند که آنها برای حفاظت از سرزمین خود و با استفاده از سلاح های دزدیده شده از UNCS وارد جنگ با کاوننت ها شده اند . آنها به اتفاق هم به جنگیدن ادامه میدهند و از طریق یک راه که بومیان منطقه با آن آشنا هستند ( آنها برای رفت و آمد و حمل کالا ها از بستر یک رودخانه خشک شده استفاده می کردند ) به منطقه ای جدید وارد می شوند که نیروگاه برقی در آن واقع شده است . آنها متوجه می شوند که منبع تاریکی از این منطقه است و پس از یک مبارزه نفس گیر موفق می شوند منطقه را پاک سازی کنند اما کت خبر میدهد که در فاصله ای دور دستتر منطقه تاریک دیگری را میبیند و از آنها می خواهد پیگیری کنند که کاوننت ها چه چیزی را مخفی کرده اند . نوبل 6 و جان وارد منطقه ای می شوند که نشان میدهد کاوننت ها در پهنای یک دشت عظیم پایگاههایی گسترده ساخته اند و جان پیشنهاد می دهد که باید یک حمله سریع و گسترده را علیه آنها ترتیب داد . کت حرف وی را تأیید می کند و به تمام تیم ها دستور عقب نشینی می دهد تا در روز بعد و با تمام قدرت به جنگ کاوننت ها بروند .
صبح روز بعد ارتش عظیم UNCS با تمام قوا به سمت پایگاههای کاوننت ها رفته و یک نبرد بزرگ براه میافتد . در طول مسیر Auntie Dot ( هوش مصنوعیی که کارتر از طریق آن اطلاعات تکمیلی را دریافت میکرد ) توضیح میدهد که در واقع چیزی که نوبل 6 و جان در شب پیش دیدند چگونگی دیده نشدن نیروهای عظیم کاوننت را توضیح میدهد و راز حمله گسترده و غافلگیرانه آنها به سیاره ریچ را بازگو میکند . اکنون UNSC سر از کار کاوننت ها در آورده است ولی شاید دیگر دیر باشد ! در هر صورت کت و نوبل 6 که با یک Warthog در حال پیش روی هستند و در زیر آتش Banshee های دشمن قرار دارند به یک پل شکسته میرسند و کت می خواهد که از روی پل بپرد اما فرود ناموفقی دارند و مجبور می شوند باقی راه را پیاده پیش روی کنند . آنها با نیروهای کاوننت حاظر در منطقه درگیر میشوند و بعد از پاکسازی آنجا یک دستگاه Rocket Warthog برایشان فرستاده می شود و از آنها خواسته می شود که دو اسلحه غول پیکر ضد هوایی موجود در منطقه را از بین ببرند . آنها مأموریت را انجام داده و به نیروهای هوایی این اجازه را میدهند که به پشتیبانی از نیروهای زمینی بیایند و بعد از بر قرار شدن راه زمینی ( از طریق یک پل موقتی ) مسیر خود را ادامه می دهند و به یک سازه بزرگ میرسند که کاوننت ها از آن برای رهبری نیروهایشان استفاده میکردند .
کت و نوبل 6 وارد پایگاه شده و یک الیت Zealot را نیز در طی درگیریی که داشتند از بین میبرند و پس از آن به یک منطقه باز میرسند و در آنجا مأموریت نابود کردن یک اسلحه ضد هوایی دیگر را به آنها محول می کنند ، پس از آن جورج که در یک فالکون مستقر بود در منطقه فرود می آید و نوبل 6 سوار بر فالکون شده و جورج را همراهی می کند و کت به دنبال جمع آوری اطلاعات بیشتر براه میافتد . جورج و نوبل 6 پس از طی یک مسیر هوایی به نزدیکی یکی از شیلد های کاوننت ها میرسند و Auntie Dot هشدار می دهد که این شلید الکترومغناطیس می تواند در کار آنها اخلال ایجاد کند اما جورج می خواهد که وارد شیلد شوند ، پس از ورود خلبان کنترل فالکون را از دست داده و سقوط میکنند . در حین سقوط جورج به نوبل 6 می گوید که زره خود را قفل کند . نوبل 6 روی زمین افتاده و کم کم به خودش می آید و جورج را میبینید که در حال مسلح شدن است . جورج به او می گوید که خدمه کشته شده اند و باید به مسیر خود ادامه دهند . آنها به سمت برجی که منشأسپر الکترومغناطیسی است حرکت میکنند و در طول مسیر Auntie Dot برایشان توضیح میدهد که ONI معتقد است که این برج ها در واقع ایستگاه های انتقالی هستند . جورج گیج می شود و می خواهد بداند چه چیزی توسط این برج ها جا بجا میشود اما جوابی دریافت نمیکند . در هر صورت جورج وظیفه پاکسازی پایین برج و سرگرم کردن کاوننت ها را به عهده میگیرد و نوبل 6 مأمور رفتن به طبقه بالای برج و از کار انداختن آن می شود . بعد از یک درگیری مختصر نوبل 6 شیلد را غیر فعال کرده و در همان بالای برج به سمت فالکونی میرود که جورج را سوار کرده است و با یک پرش بلند و کمک جورج سوار فالکون میشود . آنها بسرعت منطقه را ترک میکنند چرا که یک Grafton که به MAC هم مجهز شده است در حال نزدیک شدن به برج است و با یک شلیک برج را منهدم می کند اما کمی نمی گذرد که یک سفینه Long Night of Solace که چندین برابر سفینه UNSC عظمت دارد بالای سر Grafton ظاهر شده و آن را منهدم می کند . جورج بسیار ناراحت میشود ، دوست ندارد اتفاقی را که افتاده قبول کند . آنها ظاهراً پیروز این جنگ بودند اما ورق بکلی برگشت ، جورج دیگر خوشحال نیست ! آنها سریع تر از قبل منطقه را ترک میکنند چرا که آن منطقه در حال glas شدن بود .
روند جنگ بر روی سطح ریچ بسیار بیرحمانه بر ضد انسانها پیش میرفت و به نظر میرسید آنها شانسی روی سطح سیاره نخواهند داشت . اما کت گمان میکرد راهی را یافته که میتواند از طریق آن جنگ را بر علیه کاوننت ها برگرداند . آنها تصمیم گرفتند جنگ را به فضا بکشانند ، جایی که نیروهای کاوننت کم تعداد تر و آسیب پذیر تر به نظر میرسیدند . برای همین منظور به سمت پایگاه فضایی Sabre Program حرکت کردند که زیر آتش کاوننت ها بود . مسیر نسبتاً کوتاهی را پاکسازی کردند و به شاتل پرتاب سفینه رسیدند . کارتر به جورج و نوبل 6 دستور داد سوار Sabre شوند و جنگ را در فضا ادامه دهند . بعد از پرتاب سفینه به فضا آنها به کمک 4 عدد Sabre دیگر به محافظت از ایستگاه Anchor 9 پرداختند و پس از نابود کردن موجهای مختلف سفینه های کاوننت به سمت جایگاه سوخت رسانی پایگاه رفتند . در این هنگام جورج از Sabre خارج شد و کار بر روی قسمت دوم نقشه را شروع کرد .
جورج قرار بود یک Slipspace Bomb را بواسطه یک پلیکان به سمت یکی از corvette های کاوننت ها ببرد و در مرحله بعد از طریق آن به سفینه مادر و بزرگتر کاوننت ها یعنی Long Night of Solace دست یابند . نقشه آنها از لحاظ تئوری بی عیب به نظر میرسید اما در عمل روند اتفاقات به گونه ای دیگر رقم خورد . جورج مسئولیت حفاظت از بمب و پلیکان را بر عهده داشت و نوبل 6 مسئولیت از کار انداختن corvette را . اما نوبل 6 نتوانست به موقع کار خود را انجام دهد و در نتیجه سفینه حامی آنها زیر آتش سنگین corvette از بین رفت . در نهایت نوبل 6 در کنار سایر سربازهای UNCS توانست به قلب سفینه برود و بخشی از نقشه آنها را عملی کند و در همین حین جورج که زیر آتش سنگین کاوننت ها بود از وی طلب کمک کرد . نوبل 6 هم به کمک جورج رفت و در کنار هم چندین موج کاوننت را تار و مار کردند ، دیگر خطری بمب را تهدید نمیکرد ، اما ... جورج طی یک مکالمه با Auntie Dot متوجه شد که باید یک انتخاب بزرگ را انجام دهد ، در اندک زمانی تصمیم خود را گرفت. جورج یک خبر خوب به نوبل 6 داد مبنی بر اینکه تایمر بمب از کار افتاده اما بمب سالم است و اما خبر بد ... خبر بد این بود که یکی از آن دو باید قربانی شود و جورج خودش را انتخاب کرد ، کلاه خودش را برداشت و با چهره ای مصمم به نوبل 6 گفت که ریچ برای او بسیار خوب بود . با قدرت دست نوبل 6 را گرفت و در حالی که وی را مهار کرده بود به آرامی از روی زمین بلندش کرد . جورج پلاکش را از گردن باز کرد و به نوبل 6 داد و پس از خارج کردنش از حفاظ الکترومغناطیس سفینه به او گفت به آنها بگو من را نیز حساب کنند و نوبل 6 را به خارج از سفینه پرتاب کرد . نوبل 6 از سفینه دور شده بود و معلق در فضای خالی پیرامونش در حال دور شدن از سفینه بود که ناگهان corvette منفجر شد و در اثر آن سفینه مادر نیز از وسط به دو نیم تبدیل شد . به نظر میرسید که نیروی پشتیبان کاوننت از بین رفته است و بشر پیروزیش را مدیون فداکاری جورج است اما چند لحظه ی بعد لشگر عظیمی از سفینه های مادر کاوننت که از دید آنها پنهان بود در فضا نمایان شد . باز هم امیدی که تازه جوانه زده بود زیر پای لشگر عظیم کاوننت لگد مال شد.
نوبل 6 پس از سقوط به سطح ریچ اسلحه ای همراه نداشت و مجبور شد اسلحه یکی از کشته شدگان UNSC را استفاده کند . لحظه ای بعد محو تماشای منظره ای شد که برایش یاد آور جورج بود ، رشته کوهی را می بیند که با لاشه سفینه مادر کاوننت پوشیده شده است. هنگامی که به نزدیکی شهر New Alexandria میرسد ، اندکی میایستد و در حالی که پلاک جورج را در دست چپ خود نگه داشته به تماشای شهر جنگ زده و سفینه های corvette کاوننت بر فراز آن می ایستد . سر انجام به صورت مخفیانه و با احتیاط وارد شهر میشود ، هنوز جراحتی که از زمان سقوط به سطح ریچ متحمل شده است را به همراه دارد ، پس احتیاط میکند . بعد از اندکی پیشروی تماس های رادیویی اعضای UNSC را میشنود که می خواهند برای نجات جان غیر نظامی ها کمک رسانی کنند ، اما لشکر کاوننت بی مهابا حمله میکند . نوبل 6 از میان مسیرها و ساختمانهای پیش رو می گذرد و چند دسته کوچک ارتش کاوننت را از پیش رو بر میدارد تا اینکه ناگهان با یک سفینه نفربر کاوننت مواجه میشود و بعد از کمی زد و خورد موفق می شود آنها را فراری دهد . اعضای عادی UNSC که از دیدن یک اسپارتان در کنار خود امیدوار شده اند از او می خواهند که برای انتقال غیر نظامی ها به آنها کمک کند .
آنها به سمت برج Traxus حرکت میکنند و در همین حین اولین شاهد اولین مواجهه نوبل 6 با Brute ها هستیم . بعد از اندکی پیش روی در خطوط دشمن و اسکورت کردن غیر نظامی ها به گروهی از سربازان ODST ملحق میشود و به اتفاق هم و با استفاده از جت پک هایی که در اختیار دارند راه را برای رسیدن به برج Traxus باز میکنند و در نهایت با در اختیار گرفتن کنترل کامل برج امکان سوار شدن غیر نظامیان به پلیکان را فراهم می کنند . خود نوبل 6 هم سوار یک فالکون شده و نیروهای زمینی را پشتیبانی میکند تا اینکه یک سفینه corvette کاوننت باعث سقوط یکی از کاروانهای غیر نظامی انسانها می شود . قرار بر این میشود که نوبل 6 به سطح زمین رفته و دو سلاح ضد هوایی حاظر در منطقه را فعال کند تا بلکه بتوانند از طریق آنها سفینه corvette کاوننت ها را زمین گیر کنند . نبول 6 موفق می شود و غیر نظامی ها با موفقیت از شهر خارج می شوند . نوبل 6 جان افراد بسیاری را نجات داده بود . در همین لحظه کت موفق می شود یک تماس رادیویی با نوبل 6 برقرار کرده و از موقعیت وی و اتفاقی که برای جورج افتاده آگاه شود و قرار می شود که نوبل 6 را به گروه بازگردانند .
نوبل 6 همچنان که در درون یک پلیکان نشسته است ، به آسمان ابری و سرخ رنگ نگاه میکند . بعد از چند لحظه بر فراز یک برج نوبل 6 از پلیکان خارج می شود و در کنار کارتر قرار میگیرد . کارتر از اینکه او دوباره به تیم ملحق شده ابراز خوشحالی میکند و نوبل 6 از اینکه تنها برگشته از او عذر می خواهد . گویی جورج تمام فکر او را به خود مشغول کرده است . کارتر نیز به او میگوید : " او ( جرج ) را سر بلند کن ! ". سپس نوبل 6 مسیر خود را از کارتر جدا کرده و به سراغ مأموریت جدیدش میرود . در واقع مأموریت جدید چیزی جز از کار انداختن ایستگاههایی که کاوننت ها برای بستن خطوط ارتباطی رادیویی UNSC در منطقه راه اندازی کرده بودند نبود . نوبل 6 کنترل فالکون را به عهده میگیرد و سه ژنراتور که عامل قطع شدن ارتباط رادیویی انسانها بودند را از کار می اندازد و در عین حال به دو گروه از سربازان UNSC نیز برای ترک منطقه کمک میکند . از طرف دیگر کت از کلنل Holland دستور میگیرد که باید برای کمک به تخلیه ساختمان اصلی ONI تیر بارهای ضد هوایی کاوننت را که در اطراف ONI HQ قرار گرفته اند را از بین ببرد و نوبل 6 آخرین مأموریت را نیز در شهر انجام میدهد و برای پیوستن به نوبل تیم براه می افتد.
کلنل Holland از طریق یک پیام ارژانسی به نوبل تیم اطلاع میدهد که باید برای بار دوم به Sword Base اعزام شوند . در همین حین یک سفینه مادر کاوننت شروع به گلس کردن منطقه می کند و در اثر آن ارتباط آنها با کلنل قطع می شود . در همین هنگام کت یک منبع قوی و بزرگ رادیواکتیو را بر روی حسگر خود مشاهده میکند و از کارتر می خواهد که هر چه سریعتر تصمیم بعدی را بگیرد ، کارتر نیز از او میپرسد : " این منبع چقدر به ما نزدیک است ؟ " که ناگهان انفجاری مهیب در بیرون از برج رخ می دهد و کت درحالی که داشت خودش را روی زمین می انداخت گفت : " همینقدر نزدیک ! " . تیم با عجله تمام وارد آسانسور ها شده و همگی نفس راحتی میکشند ، بخصوص کت چرا که آخرین نفر وارد شده به آسانسور بود . آنها چند طبقه را با آسانسور پایین می ایند و می خواهند که آسانسور خود را برای رسیدن به طبقات پایین تر عوض کنند . کارتر ، جان و امیل در آسانسور جدید مستقر شدند و کت ، که در حال صحبت کردن بود ، و نوبل 6 در حال نزدیک شدن به درب آسانسور بودند که ناگهان صدای یک شلیک می آید و کت از ناحیه پشت سر مورد اثابت تیر Needle Rifle قرار میگیرد و ناگهان روی زمین میافتد . برای لحظه ای سکوت حکمفرما شد ، اما دیری نپایید که نوبل 6 Magnum کت را از قلاف در آورد و به سمت سفینه Phantom کاوننت ها ، که کت را از آنجا مورد اثابت تیر قرار داده بودند ، نشانه رفت و با شلیک های احساسی خود باعث شد باقی تیم نیز به سمت سفینه دشمن آتش کنند . در حالی که کت در دستان نوبل 6 آرام گرفته بود ، سفینه کاوننت به آرامی آنجا را ترک کرد . او کت را با عجله به درون آسانسور کشید . در لحظه بسته شدن در پای کت مانند تکه گوشتی بیحان واکنش نشان داد . کت دیگر مرده بود .
نوبل تیم به آرامی و در میان ویرانه های ساختمان اصلی ONI و در حالی که کارتر جسد بیجان کت را در آغوش گرفته بود دور هم جمع آمدند و منتظر رسیدن کمک برای ترک ساختمان ماندند . برای اولین بار سکوت بر تیم حکمفرما شده بود .
در هر حال آنها برای به انجام رساندن مأموریتشان به سمت Sword Base حرکت میکنند . نوبل 6 و یک تیم کوچک از سربازان ODST شروع به پیشروی در خطوط دشمن کرده و بعد از طی مسافت کوتاهی به یک تانک Scorpion که هنوز قابل استفاده است برخورد می کنند . آنها باقی مسیر را با استفاده از تانک ( البته بازیباز می تواند به هر روشی که می خواهد بازی را پیش ببرد ولی حالت کلی همین هست ) پیش میروند و اسلحه های ضد هوایی کاوننت را نیز در طول مسیر از کار می اندازند . بعد از کمی ضد خورد با نیروهای کاوننت، آنها موفق می شوند به Sword Base که تقریباً ویرانه شده است وارد شوند . دیگر اعضای نوبل تیم هم با یک فالکون در محوطه داخلی Sword Base فرود آمده و مشغول پاکسازی محوطه می شوند . بعد از ملحق شدن نوبل 6 به سایر اعضای تیم و پاکسازی طبقات ساختمان از نیروی های کاوننت کارتر مختصات دقیق جایی که باید بروند را از Auntie Dot می خواهد . آنها به محل مورد نظر میروند اما راهی پیش رویشان نیست . اعضای تیم که از پیمودن این همه راه و مواجهه با یک راهروی بن بست عصبانی هستند خواهان برگشتن می شوند که ناگهان یک در مخفی شروع به باز شدن میکند . Auntie Dot برای کارتر توضیح میدهد که مختصات داده شده توسطه یک AI دیگر به صورت عکس در آمده است و آنها اکنون باید به مسیر خود در داخل یک تونل ادامه دهند . آنها مسیر را طی میکنند و در نهایت به یک مسیر زیر زمینی بزرگ متعلق به Forerunner ها میرسند . آنها سورا بر یک ترن شده و به مسیر خود ادامه می دهند و در حالی که کارتر تلاش دارد با Auntie Dot ارتباط بر قرار کند ناگهان دکتر هالزی بر روی صفحه نمایشگر ظاهر می شود . بعد از کمی گفت و گو بین کارتر و دکتر هالزی مشخص میشود که عامل و هماهنگ کننده اصلی برای ورود نوبل تیم به آنجا خود دکتر هالزی بوده است تا بلکه به کمک آنها زمان کافی برای باز کردن اطلاعات بجا مانده از ویرانه های تمدن فورانرز را بدست بیاورد .
سپس نوبل تیم وارد یک آسانسور عمودی شده و بواسطه آن به یک منطقه باز وارد می شوند که به درهای بسته آزمایشگاه دکتر هالزی ختم میشود . آنها موظف میشوند برای مدت زمانی معینی مانع از ورود کاوننت ها به درون آزمایشگاه شوند و برای این منظور از 4 تیربار هوشمند Wolf Spider نیز استفاده میکنند ( که نوبل 6 وظیفه فعال کردن آنها را بعهده دارد ) . پس از گذشت مدت زمانی دکتر هالزی در ها را باز می کند و نوبل تیم وارد آزمایشگاه می شوند . تیم پس از ورود به آزمایشگاه با یک جسم ساخته شده و نورانی توسط فورانرز ها روبرو میشود در حالی که دکتر هالزی مشغول انتقال اطلاعات از درون آن به هوش مصنوعی در اختیارش بود . دکتر هالزی برای آنها توضیح می دهد که این آرتیفکت همان چیزی هست که کاوننت ها را به ریچ کشانده و باعث شده که هم تیمی های آنها کشته شوند . وقتی کارتر درباره محتویات این آرتیفکت سؤال می کند دکتر هالزی بیان میکند که در واقع این آرتیفکت شامل علم یک تمدن پیشرفته و قدیمی با نام فورانرز است و این AI نگهبان این دانش خواهد بود و سپس به جایی که Cortana قرار داشت اشاره می کند و در اینجا معلوم شد که کورتانا همان AI ای بوده که به گفته Auntie Dot مختصات آنها را برعکس کرده است . و از آنها می خواهد که طبق خواسته و انتخاب کورتانا آنها این اطلاعات را از سطح سیاره و از دسترس کاوننت ها دور کنند چرا که شاید این تنها امید باقی مانده برای برگرداندن نتیجه جنگ به نفع انسانها بود . دکتر هالزی کورتانا را در داخل یک کپسول نگه داری اطلاعات کرده و آن را به نوبل 6 تحویل میدهد و آنها از آزمایشگاه بیرون میروند . کارتر جان را مأمور اسکورت دکتر هالزی تا CASTLE Base می کند و خودش ، امیل و نوبل 6 برای حرکت به سمت Pillar of Autumn سوار یک پلیکان میشوند .
بعد از پیمودن مسافت کوتاهی مأموریت تیم به انجام میرسد و Sword Base به همراه آزمایشگاه دکتر هالزی و تمام اطلاعات موجود در آن تخریب میشود و آنها منطقه را ترک میکنند . در طول مسیر ناگهان دو Banshee و یک Phantom شروع به تعقیب و تیر اندازی به پلیکان می کنند و در اثر این تیراندازی کارتر دچار جراحت میشود . امیل در پشت پلیکان در حال دست و پنجه نرم کردن با Banshee ها بود و یکی از آنها را منهدم کرد اما ناگهان دو Banshee دیگر در پشت پلیکان ظاهر شدند . کارتر کلاهخودش را برداشت و روی زمین انداخت و در اثر آن خون بر روی کابین پاشید . در حالی که Auntie Dot مدام در خصوص جراحت کارتر به او هشدار میداد نوبل 6 به سمت کابین حرکت در حال حرکت بود . کارتر میگوید که نمیداند فالکون تا کی میتواند زیر آتش مقاومت داشته باشد و به نوبل 6 میگوید که بهتر است از فالکون خارج شود . نوبل 6 به سمت صندلی کارتر می رود و دستش را بر روی صندلی می گذارد و می گوید : " قربان ، شما ... " که کارتر حرفش را نیمه تمام میکند و میگوید : " نمی خوام حرفی بشنوم . پکیج را به Autumn برسان ". نوبل 6 هم جواب میدهد : " انجام شد ". کارتر می گوید : " هنوز نه ، انجام نشده ... امیل ، با اون برو . این دیگه یه بازی زمینی هست " . امیل در حالی که دستش را مشت کرده و به سینه اش ضربه میزند می گوید : " این باعث افتحار من است قربان ". و کارتر قول پشتیبانی هوایی را تا آنجایی که بتواند به آنها میدهد . سپس به نوبل 6 میگوید : " Six ... هوش مصنوعی تو را انتخاب کرده است ... او درست انتخاب کرده است " . کارتر قبلاً پرونده نوبل 6 را خوانده بود ، حتی قسمتهایی که توسط ONI سانسور شده بود ، او به حرفی که میزد ایمان داشت . سپس امیل و نوبل 6 ، که پکیج را در دست گرفته بود و مواظب بود ضربه ای نبیند ، به انتهای پلیکان رفتند و با علامت کارتر به بیرون پریدند و از یک شیب صخره ای نسبتاً تند غلتیدند و به پایین صخره رسیدند .
امیل و نوبل 6 کار خود را از روی زمین ادامه میداند ، بلافاصله امیل از طریق بیسیم جویای احوال کارتر شد و پرسید : " هنوز با مایید ، فرمانده ؟ " و کارتر جواب داد : " آرام باشید ، بگذارید من آتش آنها را منحرف کنم . شما فقط پکیج را برسانید ". و در همین لحظه آنها نظاره گر پلیکان آتش گرفته کارتر شدند که در حال دور شدن از منطقه بود و توسط Banshee های دشمن تیر باران میشد . آنها پس از گذشتن از اولین سد نیروهای کاوننت به دو عدد Mongoose ( موتور های چهار چرخ پر سرعت ) رسیدند که آنها را برای ادامه مسیر کمک میکرد . آنها در حالی که مسیر را با Mongoose ها طی میکردند شاهد فرود آمدن نیروهای متعدد کاوننت در حاشیه مسیر بودند که ناگهان یک Scarab از آسمان بر سر راهشان فرود آمد و وضع را وخیم تر کرد ولی در هر صورت راه را ادامه دادند و یک Scarab دیگر را نیز پشت سر گذاشتند تا در نهایت به یک پل شکسته رسیدند و بعد از پریدن از روی آن با یک گروه بزرگ از کاوننت ها در گیر شدند . امیل و نوبل 6 پس از گذشتن از همه این موانع به یک دهانه غار مانند رسیده بودند که ناگهان کارتر هشداری به آنها داد و موقعیت خطرناک اعلام کرد . آنها هنوز به دهانه غار نزدیک نشده بودند که ناگهان یک Scarab در مقابلشان ظاهر شد . امیل بلافاصله و در حالی که از روی نگرانی قدمهایی رو به عقب بر میداشت گفت : " مادر ... ما میتونیم از اون رد شیم ، قربان ! " اما کارتر جواب داد : " نه شما نمیتوانید ، نه بدون کمک " . امیل گفت : " فرمانده ، شما قدرت آتشی در اختیار ندارید ! " . در همین لحظه Scarab که نوبل 6 و امیل را به قصد شلیک نشانه رفته بود شروع به شارژ کردن پرتو افکنش میکند . اما کارتر که سوار بر پلیکان بود از دور به سمت Scarab حرکت و شلیک کرده و مانع از شلیک پرتو افکنش میشود . کارتر بلافاصله به امیل پاسخ میدهد : " من جرم دارم " و امیل که متوجه شده بود فرمانده اش چه فکری در سر دارد گفت : " کاملاً دریافت شد ، محکم بهش ضربه بزن ، رئیس " . و کارتر پیام آخر را میدهد : " مسئولیت شما دیگر به عهده خودتان است نوبل ... کارتر تمام " . و کارتر همانطور که قول داده بود و تا آنجا که توانست به تیم خود که بر روی زمین حرکت میکرد کمک کرده و از آنها پشتیبانی نمود .
Goodbye Boss ...
Carter: "Noble! You got a... situation."
Emile: "Mother... We can get past it, sir!"
Carter: "No you can't. Not without help."
Emile: "Commander, you don't have the firepower!"
Carter: "I've got the mass."
Emile: "Solid Copy. Hit'em hard, boss."
Carter: "You're on your own Noble... Carter out."
اکنون نوبت امیل و نوبل 6 بود که باقی راه را طی کنند . آنها از میان شکافهای دره ای عمیق و تونلهای تو در تو گذشتند و بعد از کشتن چندین Skirmisher از آن منطقه خارج شدند و با راهنمایی یک سرباز UNSC به سمت PoA براه افتادند . در همین حین کاپتن Keyes موفق به برقراری ارتباط با آنها می شود و از آنها می خواهد که برای تحویل دادن پکیج به بارانداز D بروند تا خود کاپتن شخصاً بیاید و پکیج را تحویل بگیرد . امیل میگوید : " ما آنجا خواهیم بود ، قربان " . و کیز پاسخ میدهد : " بهتر است که باشی ، سرباز ، چرا که شمارش معکوس من بی نتیجه نخواهد بود " . پس از نبردهای پی در پی و عظیم نوبل 6 و امیل موفق میشوند به محل مربوطه برسند و PoA را در حالی میبینند که آتشش را به سمت نیروهای کاوننت گشوده است . یکی از سربازهای UNSC میگوید که آنها نیمتوانند بیشتر از این مقاومت کنند و قدرت آتش کافی ندارند و با این شرایط آنها هرگز به مدار خارح از ریچ نخواهند رسید . در همین حین امیل خبر رسیدنشان به باراندازی را به کاپتن کیز میدهد و کاپتن نیز بیان میکند که پلیکانش آماده آمدن به بارانداز و تحویل گرفتن پکیج است فقط اسپارتانها باید آنجا را ایمن کنند . امیل پاسخ میدهد : " انجام خواهد شد ، قربان ... بسیار خب 6 ... خودشه ... من اسلحه بزرگ را خواهم داشت . تو فقط به بارانداز برو و پکیج را تحویل بده " . بعد از زد و خورد های نوبل 6 با نیروهای کاوننت بر روی بارانداز و امن شدن منطقه کاپتن کیز خبر آمدن پلیکانش به روی بارانداز را به آنها میدهد .
کاپتن کیز بعد از فرود آمدن پلیکانش بر روی بار انداز به نوبل 6 میگوید : " خوشحالم تو را میبینم اسپارتان ، دکتر هالزی ( در درجه لجندری " کترین " ) گفته بود که می توانم روی تو حساب باز کنم ". و نوبل 6 پاسخ میدهد : " فقط من نبودم ، قربان ". نوبل 6 کورتانا را به کاپتن تحویل می دهد و کاپتن می گوید که : " آنها همیشه در یاد ما خواهند ماند ". در همین حین سایه یک کشتی مادر کاوننت ( تحت نام CCS-class battlecruiser ) در دور دست نمایان می شود که در حال حرکت به سمت PoA است . کاپتن از امیل میخواهد که کشتی کاوننت را مورد هدف قرار دهد و امیل اطاعت میکند . کاپتن کی به PoA اعلام می کند که در حال برگشتن به کشتی است که ناگهان یک Phantom در حال شلیک کردن توپ پلاسمایی است به آنها نزدیک میشود و مانع از حرکت پلیکان کاپتن میگردد و در بالای سر توپ لیزری متوقف شده و چندین الیت Zealot را تخلیه میکند . امیل خیلی سریع از داخل کابین توپ لیزری خارج می شود و یکی از الیت های Zealot را که با شمشیر نوریش در حال نزدیک شدن بود با شاتگان از پا در میاورد و میگوید : " نفر بعد کیه ؟! "اما یک الیت دیگر که از دید نوبل 6 پنهان مانده بود از پشت به امیل نزدیک میشود و شمشیر نوریش را از پشت به بدن امیل فرو میکند ، امیل که هنوز نمیه جان بود میگوید : " من آماده ام ! تو چطور ؟! " و kukri ( چاقوی مخصوص امیل ) اش را از غلاف در آورده و در گردن الیت فرو میکند و هر دو بر روی زمین میافتند . نوبل 6 تنها توانست نظاره گر مرگ امیل باشد و بس .
در همین حین پلیکان کاپتن کیز به پلتفرم بر میگردد و یکی از سربازهای داخل پلیکان به پیشنهاد میدهد که به داخل پلیکان رفته و سوار PoA شود . اما نوبل 6 پاسخ میدهد : " نه . من اسلحه را خواهم داشت . موفق باشید ، قربان " در واقع نوبل 6 در پی کامل کردن کار امیل و اطمینان حاصل کردن از سالم رسیدن پکیج به خارج از جو ریچ بود ، هدفی که با ریخته شدن خون امیل و کارتر تا به این مرحله رسیده بود . کاپتن کیز نیز برای نوبل 6 آرزوی موفقیت کرده و آنجا را ترک میکند اما نه به مقصد کشتی . نوبل 6 پس از یک مبارزه نفس گیر با 3-4 الیت Zealot باقی مانده در محوطه به توپ لیزری رسیده و چندین Banshee و Phantom را منهدم میکند . کشتی جنگی غول پیکر کاوننت نیز در این مدت خود را بیشتر و بیشتر به PoA نزدیک میکند . درست در لحظه ای که کشتی مادر کاوننت ها آماده گلس کردن PoA می شود نوبل 6 پیام کاپتن کیز را دریافت میکند : " آتش کن ! الان ستوان ! به زیرش شلیک کن ! " و توپ لیزری درست به دریچه ای که برای گلس کردن منطقه در حال باز شدن است شلیک میشود و کشتی کاوننت ها منهدم شده سقوط میکند .
پلیکان کاپتن کیز که بخاطر حضور پر شمار کاوننت ها تا این لحظه نتوانسته بود به PoA برگردد راهی کشتی میشود ، در حالی که پکیج را نیز به همراه دارد . هنوز کاپتن کیز به کشتی نرسیده بود که موتور ها روشن شدند و کشتی می رفت که در فاز اصلی روشن شدن موتور اصلی قرار بگیرد . صحنه ای از داخل PoA پلیکان کاپتن کیز را نشان میداد که در حال وارد شدن به کستی بود و همچنین کپسولی را آشکار ساخت که Master Chief در آن خوابیده بود . در تمام مدتی که نوبل 6 و امیل و کارتر در حال جنگیدن و رساندن پکیج به PoA بودند مستر چیف در PoA حضور داشت . بالاخره PoA در موقعیت مناسب برای روشن شدن موتور اصلیش قرار میگیرد و راه خود را به سمت فضای بیکران در پیش میگیرد . نوبل 6 نیز که دیگر همراهی ندارد نظاره گر صحنه است . دیگر نوبل تیمی وجود ندارد و نوبل 6 نیز قاعدتاً بی معنی خواهد بود ( از این به بعد نوبل 6 را با نام Lone Wolf خواهیم شناخت ) . Lone Wolf در حالی که AR را در دستانش گرفته به پهنای وسیع دشت نگاه میکند .
This Is Just The Begining ...
Captain Keyes: "Cortana, all I need to know is, did we lose them."
Cortana: "I think we both know the answer to that."
هم اکنون شاهد صحنه ای هستیم که 9 سال قبل در ابتدای Halo: Combat Evolved شاهدش بودیم . Halo:Reach تمام شد !!! اما هنوز یک داستان برای روایت کردن باقی مانده است ! داستان کلاه خود !
Lone Wolf
Lone Wolf تمام کارهایی را که باید انجام میداد انجام داد ، مأموریت او دیگر پایان یافته و تنها یک هدف برایش باقی مانده بود .
OBJECTIVE : survive
از همان ابتدا میدانست که راه بجایی نخواهد برد ، نگاههایش به آسمان و انبوه نیروهای دشمن برایش گواهی بود بر پایان کار ، اما می خواست که پایان کار را خودش طرح بزند ، آن طور که می خواست و لیاقتش را داشت . پس جنگید که جنگیده باشد و مانند یک قهرمان داستان خود را به اتمام رساند ، او دیگر تنها بود و تنهاییش را سخاوتمندانه با مرگ شریک شد .
Lone Wolf آغاز یک حماسه بود ...
منبع:بازینما
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)