صفحه 17 از 44 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 438

موضوع: دیوان حافظ(غزلیات)

  1. #161
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    کلک مشکين تو روزی که ز ما ياد کند
    ببرد اجر دو صد بنده که آزاد کند
    قاصد منزل سلمی که سلامت بادش
    چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند
    امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند
    گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند
    يا رب اندر دل آن خسرو شيرين انداز
    که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
    شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
    قدر يک ساعته عمری که در او داد کند
    حاليا عشوه ناز تو ز بنيادم برد
    تا دگرباره حکيمانه چه بنياد کند
    گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنيست
    فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند
    ره نبرديم به مقصود خود اندر شيراز
    خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #162
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    آن کيست کز روی کرم با ما وفاداری کند
    بر جای بدکاری چو من يک دم نکوکاری کند
    اول به بانگ نای و نی آرد به دل پيغام وی
    وان گه به يک پيمانه می با من وفاداری کند
    دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
    نوميد نتوان بود از او باشد که دلداری کند
    گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام
    گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند
    پشمينه پوش تندخو از عشق نشنيده است بو
    از مستيش رمزی بگو تا ترک هشياری کند
    چون من گدای بی نشان مشکل بود ياری چنان
    سلطان کجا عيش نهان با رند بازاری کند
    زان طره پرپيچ و خم سهل است اگر بينم ستم
    از بند و زنجيرش چه غم هر کس که عياری کند
    شد لشکر غم بی عدد از بخت می خواهم مدد
    تا فخر دين عبدالصمد باشد که غمخواری کند
    با چشم پرنيرنگ او حافظ مکن آهنگ او
    کان طره شبرنگ او بسيار طراری کند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #163
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سرو چمان من چرا ميل چمن نمی کند
    همدم گل نمی شود ياد سمن نمی کند
    دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس
    گفت که اين سياه کج گوش به من نمی کند
    تا دل هرزه گرد من رفت به چين زلف او
    زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند
    پيش کمان ابرويش لابه همی کنم ولی
    گوش کشيده است از آن گوش به من نمی کند
    با همه عطف دامنت آيدم از صبا عجب
    کز گذر تو خاک را مشک ختن نمی کند
    چون ز نسيم می شود زلف بنفشه پرشکن
    وه که دلم چه ياد از آن عهدشکن نمی کند
    دل به اميد روی او همدم جان نمی شود
    جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
    ساقی سيم ساق من گر همه درد می دهد
    کيست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند
    دستخوش جفا مکن آب رخم که فيض ابر
    بی مدد سرشک من در عدن نمی کند
    کشته غمزه تو شد حافظ ناشنيده پند
    تيغ سزاست هر که را درد سخن نمی کند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #164
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    طاير دولت اگر باز گذاری بکند
    يار بازآيد و با وصل قراری بکند
    ديده را دستگه در و گهر گر چه نماند
    بخورد خونی و تدبير نثاری بکند
    دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من
    هاتف غيب ندا داد که آری بکند
    کس نيارد بر او دم زند از قصه ما
    مگرش باد صبا گوش گذاری بکند
    داده ام باز نظر را به تذروی پرواز
    بازخواند مگرش نقش و شکاری بکند
    شهر خاليست ز عشاق بود کز طرفی
    مردی از خويش برون آيد و کاری بکند
    کو کريمی که ز بزم طربش غمزده ای
    جرعه ای درکشد و دفع خماری بکند
    يا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيب
    بود آيا که فلک زين دو سه کاری بکند
    حافظا گر نروی از در او هم روزی
    گذری بر سرت از گوشه کناری بکند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #165
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    در نظربازی ما بی خبران حيرانند
    من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند
    عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
    عشق داند که در اين دايره سرگردانند
    جلوه گاه رخ او ديده من تنها نيست
    ماه و خورشيد همين آينه می گردانند
    عهد ما با لب شيرين دهنان بست خدا
    ما همه بنده و اين قوم خداوندانند
    مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
    آه اگر خرقه پشمين به گرو نستانند
    وصل خورشيد به شبپره اعمی نرسد
    که در آن آينه صاحب نظران حيرانند
    لاف عشق و گله از يار زهی لاف دروغ
    عشقبازان چنين مستحق هجرانند
    مگرم چشم سياه تو بياموزد کار
    ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
    گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
    عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
    زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
    ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند
    گر شوند آگه از انديشه ما مغبچگان
    بعد از اين خرقه صوفی به گرو نستانند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #166
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند
    پری رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند
    به فتراک جفا دل ها چو بربندند بربندند
    ز زلف عنبرين جان ها چو بگشايند بفشانند
    به عمری يک نفس با ما چو بنشينند برخيزند
    نهال شوق در خاطر چو برخيزند بنشانند
    سرشک گوشه گيران را چو دريابند در يابند
    رخ مهر از سحرخيزان نگردانند اگر دانند
    ز چشمم لعل رمانی چو می خندند می بارند
    ز رويم راز پنهانی چو می بينند می خوانند
    دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
    ز فکر آنان که در تدبير درمانند در مانند
    چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
    بدين درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند
    در اين حضرت چو مشتاقان نياز آرند ناز آرند
    که با اين درد اگر دربند درمانند درمانند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #167
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    غلام نرگس مست تو تاجدارانند
    خراب باده لعل تو هوشيارانند
    تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز
    و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
    ز زير زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
    که از يمين و يسارت چه سوگوارانند
    گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببين
    که از تطاول زلفت چه بی قرارانند
    نصيب ماست بهشت ای خداشناس برو
    که مستحق کرامت گناهکارانند
    نه من بر آن گل عارض غزل سرايم و بس
    که عندليب تو از هر طرف هزارانند
    تو دستگير شو ای خضر پی خجسته که من
    پياده می روم و همرهان سوارانند
    بيا به ميکده و چهره ارغوانی کن
    مرو به صومعه کان جا سياه کارانند
    خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
    که بستگان کمند تو رستگارانند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #168
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    شاهدان گر دلبری زين سان کنند
    زاهدان را رخنه در ايمان کنند
    هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
    گلرخانش ديده نرگسدان کنند
    ای جوان سروقد گويی ببر
    پيش از آن کز قامتت چوگان کنند
    عاشقان را بر سر خود حکم نيست
    هر چه فرمان تو باشد آن کنند
    پيش چشمم کمتر است از قطره ای
    اين حکايت ها که از طوفان کنند
    يار ما چون گيرد آغاز سماع
    قدسيان بر عرش دست افشان کنند
    مردم چشمم به خون آغشته شد
    در کجا اين ظلم بر انسان کنند
    خوش برآ با غصه ای دل کاهل راز
    عيش خوش در بوته هجران کنند
    سر مکش حافظ ز آه نيم شب
    تا چو صبحت آينه رخشان کنند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #169
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
    گفتا به چشم هر چه تو گويی چنان کنند
    گفتم خراج مصر طلب می کند لبت
    گفتا در اين معامله کمتر زيان کنند
    گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه
    گفت اين حکايتيست که با نکته دان کنند
    گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين
    گفتا به کوی عشق هم اين و هم آن کنند
    گفتم هوای ميکده غم می برد ز دل
    گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
    گفتم شراب و خرقه نه آيين مذهب است
    گفت اين عمل به مذهب پير مغان کنند
    گفتم ز لعل نوش لبان پير را چه سود
    گفتا به بوسه شکرينش جوان کنند
    گفتم که خواجه کی به سر حجله می رود
    گفت آن زمان که مشتری و مه قران کنند
    گفتم دعای دولت او ورد حافظ است
    گفت اين دعا ملايک هفت آسمان کنند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #170
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    واعظان کاين جلوه در محراب و منبر می کنند
    چون به خلوت می روند آن کار ديگر می کنند
    مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
    توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر می کنند
    گوييا باور نمی دارند روز داوری
    کاين همه قلب و دغل در کار داور می کنند
    يا رب اين نودولتان را با خر خودشان نشان
    کاين همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
    ای گدای خانقه برجه که در دير مغان
    می دهند آبی که دل ها را توانگر می کنند
    حسن بی پايان او چندان که عاشق می کشد
    زمره ديگر به عشق از غيب سر بر می کنند
    بر در ميخانه عشق ای ملک تسبيح گوی
    کاندر آن جا طينت آدم مخمر می کنند
    صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت
    قدسيان گويی که شعر حافظ از بر می کنند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 17 از 44 نخستنخست ... 713141516171819202127 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/