صفحه 15 از 44 نخستنخست ... 511121314151617181925 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 438

موضوع: دیوان حافظ(غزلیات)

  1. #141
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دلم جز مهر مه رويان طريقی بر نمی گيرد
    ز هر در می دهم پندش وليکن در نمی گيرد
    خدا را ای نصيحتگو حديث ساغر و می گو
    که نقشی در خيال ما از اين خوشتر نمی گيرد
    بيا ای ساقی گلرخ بياور باده رنگين
    که فکری در درون ما از اين بهتر نمی گيرد
    صراحی می کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
    عجب گر آتش اين زرق در دفتر نمی گيرد
    من اين دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
    که پير می فروشانش به جامی بر نمی گيرد
    از آن رو هست ياران را صفاها با می لعلش
    که غير از راستی نقشی در آن جوهر نمی گيرد
    سر و چشمی چنين دلکش تو گويی چشم از او بردوز
    برو کاين وعظ بی معنی مرا در سر نمی گيرد
    نصيحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
    دلش بس تنگ می بينم مگر ساغر نمی گيرد
    ميان گريه می خندم که چون شمع اندر اين مجلس
    زبان آتشينم هست ليکن در نمی گيرد
    چه خوش صيد دلم کردی بنازم چشم مستت را
    که کس مرغان وحشی را از اين خوشتر نمی گيرد
    سخن در احتياج ما و استغنای معشوق است
    چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی گيرد
    من آن آيينه را روزی به دست آرم سکندروار
    اگر می گيرد اين آتش زمانی ور نمی گيرد
    خدا را رحمی ای منعم که درويش سر کويت
    دری ديگر نمی داند رهی ديگر نمی گيرد
    بدين شعر تر شيرين ز شاهنشه عجب دارم
    که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی گيرد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #142
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    ساقی ار باده از اين دست به جام اندازد
    عارفان را همه در شرب مدام اندازد
    ور چنين زير خم زلف نهد دانه خال
    ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد
    ای خوشا دولت آن مست که در پای حريف
    سر و دستار نداند که کدام اندازد
    زاهد خام که انکار می و جام کند
    پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد
    روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز
    دل چون آينه در زنگ ظلام اندازد
    آن زمان وقت می صبح فروغ است که شب
    گرد خرگاه افق پرده شام اندازد
    باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
    بخورد باده‌ات و سنگ به جام اندازد
    حافظا سر ز کله گوشه خورشيد برآر
    بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #143
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    دمی با غم به سر بردن جهان يک سر نمی‌ارزد
    به می بفروش دلق ما کز اين بهتر نمی‌ارزد
    به کوی می فروشانش به جامی بر نمی‌گيرند
    زهی سجاده تقوا که يک ساغر نمی‌ارزد
    رقيبم سرزنش‌ها کرد کز اين به آب رخ برتاب
    چه افتاد اين سر ما را که خاک در نمی‌ارزد
    شکوه تاج سلطانی که بيم جان در او درج است
    کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد
    چه آسان می‌نمود اول غم دريا به بوی سود
    غلط کردم که اين طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد
    تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
    که شادی جهان گيری غم لشکر نمی‌ارزد
    چو حافظ در قناعت کوش و از دنيی دون بگذر
    که يک جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #144
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
    عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
    جلوه‌ای کرد رخت ديد ملک عشق نداشت
    عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد
    عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
    برق غيرت بدرخشيد و جهان برهم زد
    مدعی خواست که آيد به تماشاگه راز
    دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
    ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند
    دل غمديده ما بود که هم بر غم زد
    جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
    دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
    حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
    که قلم بر سر اسباب دل خرم زد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #145
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
    هدهد خوش خبر از طرف صبا بازآمد
    برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
    که سليمان گل از باد هوا بازآمد
    عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
    تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
    مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من
    کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
    لاله بوی می نوشين بشنيد از دم صبح
    داغ دل بود به اميد دوا بازآمد
    چشم من در ره اين قافله راه بماند
    تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
    گر چه حافظ در رنجش زد و پيمان بشکست
    لطف او بين که به لطف از در ما بازآمد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #146
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض


    صبا به تهنيت پير می فروش آمد
    که موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد
    هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشای
    درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
    تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
    که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
    به گوش هوش نيوش از من و به عشرت کوش
    که اين سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
    ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
    به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد
    ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد
    چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد
    چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
    سر پياله بپوشان که خرقه پوش آمد
    ز خانقاه به ميخانه می رود حافظ
    مگر ز مستی زهد ريا به هوش آمد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #147
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    سحرم دولت بيدار به بالين آمد
    گفت برخيز که آن خسرو شيرين آمد
    قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
    تا ببينی که نگارت به چه آيين آمد
    مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
    که ز صحرای ختن آهوی مشکين آمد
    گريه آبی به رخ سوختگان بازآورد
    ناله فريادرس عاشق مسکين آمد
    مرغ دل باز هوادار کمان ابرويست
    ای کبوتر نگران باش که شاهين آمد
    ساقيا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
    که به کام دل ما آن بشد و اين آمد
    رسم بدعهدی ايام چو ديد ابر بهار
    گريه اش بر سمن و سنبل و نسرين آمد
    چون صبا گفته حافظ بشنيد از بلبل
    عنبرافشان به تماشای رياحين آمد
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #148
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
    نه هر که آينه سازد سکندری داند
    نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
    کلاه داری و آيين سروری داند
    تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن
    که دوست خود روش بنده پروری داند
    غلام همت آن رند عافيت سوزم
    که در گداصفتی کيمياگری داند
    وفا و عهد نکو باشد ار بياموزی
    وگرنه هر که تو بينی ستمگری داند
    بباختم دل ديوانه و ندانستم
    که آدمی بچه ای شيوه پری داند
    هزار نکته باريکتر ز مو اين جاست
    نه هر که سر بتراشد قلندری داند
    مدار نقطه بينش ز خال توست مرا
    که قدر گوهر يک دانه جوهری داند
    به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
    جهان بگيرد اگر دادگستری داند
    ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
    که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #149
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    هر که شد محرم دل در حرم يار بماند
    وان که اين کار ندانست در انکار بماند
    اگر از پرده برون شد دل من عيب مکن
    شکر ايزد که نه در پرده پندار بماند
    صوفيان واستدند از گرو می همه رخت
    دلق ما بود که در خانه خمار بماند
    محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببرد
    قصه ماست که در هر سر بازار بماند
    هر می لعل کز آن دست بلورين ستديم
    آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
    جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
    جاودان کس نشنيديم که در کار بماند
    گشت بيمار که چون چشم تو گردد نرگس
    شيوه تو نشدش حاصل و بيمار بماند
    از صدای سخن عشق نديدم خوشتر
    يادگاری که در اين گنبد دوار بماند
    داشتم دلقی و صد عيب مرا می پوشيد
    خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
    بر جمال تو چنان صورت چين حيران شد
    که حديثش همه جا در در و ديوار بماند
    به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
    شد که بازآيد و جاويد گرفتار بماند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #150
    عضو سایت
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    هر جا که دل خوش باشه
    نوشته ها
    9,369
    تشکر تشکر کرده 
    12,680
    تشکر تشکر شده 
    7,551
    تشکر شده در
    3,656 پست
    قدرت امتیاز دهی
    3149
    Array

    پیش فرض

    رسيد مژده که ايام غم نخواهد ماند
    چنان نماند چنين نيز هم نخواهد ماند
    من ار چه در نظر يار خاکسار شدم
    رقيب نيز چنين محترم نخواهد ماند
    چو پرده دار به شمشير می زند همه را
    کسی مقيم حريم حرم نخواهد ماند
    چه جای شکر و شکايت ز نقش نيک و بد است
    چو بر صحيفه هستی رقم نخواهد ماند
    سرود مجلس جمشيد گفته اند اين بود
    که جام باده بياور که جم نخواهد ماند
    غنيمتی شمر ای شمع وصل پروانه
    که اين معامله تا صبحدم نخواهد ماند
    توانگرا دل درويش خود به دست آور
    که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
    بدين رواق زبرجد نوشته اند به زر
    که جز نکويی اهل کرم نخواهد ماند
    ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
    که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
    وقتی با خدا گل یا پوچ بازی می کنی ، نترس ، تو برنده ای

    چون خدا همیشه دو دستش پره


    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 15 از 44 نخستنخست ... 511121314151617181925 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/