مشخصات ادبیات شکوفایی که از آن سخن گفتیم چه بود؟
خصوصیات زیادی را میتوان به این ادبیات نسبت داد. در این میان به نظر من عمدهی آنها به قرار چهارگانهی زیر است
1- ناتورالیسم
2- مثبتگرایی و شادی
3- سادگی (طبیعی بودن زبان)
4- گرایش به تاریخ و داستان
ناتورالیسم
مراد ما در اینجا ناتورالیسم فلسفی است. و آن باوریست که در آن هرگونه نظمی بالاتر از طبیعت یا نفی میشود یا نادیده انگاشته میشود. بهاینترتیب ناتورالیسم یکی از انواع ساده و ابتدایی ماترالیالیسم است که در آن دوره به آن مسلک دهریون میگفتند.
ای هفت مدبر ۲ که بر این پرده سرایید
تا چند چو رفتید دگرباره برآیید
خوب است به دیدار شما عالم، ازیرا
حوران نکو طلعت پیروزه قبایید
سوی حکما قدر شما سخت بزرگ است
زیرا که به حکمت سبب بودش مایید
از ما به شما شادتر، از خلق که باشد
چون بودش ما را سبب و مایه شمایید
....
عیب است یکی آنکه نگردیم همی ما
باقی چو شما، گرچه شما اصل بقایید
آید به دل من که شما هیچ همانا
زان مینفزایید که تا هیچ نسایید
زیرا که نزادست شما را کس و هموار
بر خاک همی زادهی زاینده بزایید
آن را که نزادند مر او را و نزاید
زی مرد خردمند شما راستگوایید
(ناصرخسرو)
در نگاه ناتورالیستی خواهناخواه جلوهها و زیباییهای طبیعت بزرگ میشود. موج شورانگیز توصیف گلها، مرغان، کوه، دریا و برآمدن و فرورفتن ستارگان در شعر این دوره چنان مینماید که شاعر به قصاید و مثنویهای خود بهمثابهی یک حلقهی فیلم مینگرد که از دوربین ذهن او خارج میشود و هر بیت عکسی است دلانگیز که از صحنهای در پی صحنهی دیگر برداشته است
سر از البرز برزد قرص خورشید
چو خونآلوده دزدی سر ز مکمن
به کردار چراغ نیممرده
که هر ساعت فزون گرددش روغن
ز روی بادیه برخاست گردی
که گیتی کرد همچون خزّ ادکن
چنان کز روی دریا بامدادان
بخار آب خیزد ماه بهمن
برآمد زاغرنگ و ماغپیکر
یکی میغ از ستیغ کوه قارن
چنان چون صد هزاران خرمن تر
که عمداً درزنی آتش به خرمن
بجستی هرزمان زان میغ برقی
که کردی گیتی تاریک روشن
چنان آهنگری کز کورهی تنگ
بهشب بیرون کشد تفسیده آهن
الی آخر
(منوچهری)
شاید بتوان شعر خیام را شیرینترین میوهی این درخت دانست که روزی بهثمر خواهد نشست.
مثبتگرایی و شادی
ادبیات این دوره از جوانی، نیرو و ساختن سخن میگوید. فردوسی و رودکی که هر دو در پیری از ضعفهای متعددی رنج میبردهاند. نهتنها از فواید پیری سخنی نمیگویند بلکه در حسرت جوانی خویشاند.
مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود
نبود دندان، لا، بل چراغ تابان بود
سپید سیم رده بود و درّ و مرجان بود
ستارهی سحری بود و قطره باران بود
...
همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود
همیشه گوشم زی مردم سخندان بود
...
تو رودکی را ای ماهرو کنون بینی
بدان زمانه ندیدی که اینچنینان بود
اگر قابوسنامه را یکی از نتایج ادبیات این دوره بدانیم (سال تألیف: 475 هجری) این مثبتگرایی و جواناندیشی را در آن بهخوبی میبینیم. گفتوگویی صمیمانه در چهل و چند باب که در آن پدری با فرزند خود اندر مزاج شطرنج و نرد و عشق ورزیدن و چوگانزدن و نجوم و هندسه و عفو و عقوبت و مهمانی دادن و شناختن حقوق دیگران و هر چیز کوچک و بزرگ دیگری سخن میگوید. در مقام مقایسه کتاب «نامههای پدری به دخترش» که در آن جواهرلعلنهرو با خانم گاندی 12 ساله سخن میگوید با تمام زیبایی و صمیمیتی که دارد از باب همسنگ و همآهنگ شدن دو نسل مختلف به گرد این اثر گرانسنگ نمیرسد.
در قابوسنامه میخوانیم:
اما با پیران ناپای برجای منشین که صحبت جوانان پایبرجایخویش بهتر است از پیر پاینابرجایخویش. تا جوانی جوان باش، چو پیر شوی پیری کن.
سادگی (طبیعی بودن زبان)
اگر به نوشتههای فارسی که نویسندگان و شاعران ترکزبان نوشتهاند توجه کنیم. سرشار از لطافت و عواطف عمیقی است که نمونهی درخشان آن را در جایجای خمسهی نظامی میبینیم. همچنین اگر به نوشتههای فارسی هندیان توجه کنیم به شکل چشمگیری پر رمز و راز است تو گویی از یک زبان درحد اعلای ظرفیت خود استفاده کردهاند.
اما در هر دوی این موارد گوینده زبان را نه از مادر که از مدرسه آموخته است و با قریحه و نبوغی که داشته بر آن چیره شده است. اگر توصیف بالا را یک سر طیف بگیریم، شعر و نثر در سر دیگر خواهد بود. زبان نویسندگان و شاعران خراسان آن روز زبان گفتوگوهای روزمره و گفتارهای ساده و غیرادبی ایشان بوده است لذا بههمان اندازه ناپرداختگی و خشونت دارد.
تمثیل آن چنان است که سنگی بزرگ را در قلهی کوهی تصور کنیم. این سنگ پر است از زوایای تیز و سطوح خشن. زلزلهای آن را به حرکت درآورده است. بعدها خواهیم دید که در بستر جویبارها این سنگ چگونه به قلوهسنگهای گرد و صیقلخوردهای بدل خواهد شد. اما اینک واژههای آن هنوز از زهر طنز و تمسخر انباشته نشدهاند کلمهی روز شنونده را به یاد شب نمیاندازد و واژهی شادی تداعیکنندهی غم نیست. اینک نمونهای از خشکی و ناپرداختگی در زبان رودکی
جهانا چه بینی تو از بچگان
که گه مادری گاه ماندر ۳ ا
نه پادیز ۴ باید تو را نه ستون
نه دیوار خشت و نه زآهن درا
گرایش به تاریخ و داستان
همچنین از دیگر مشخصات این دوره قوت گرفتن قالب مثنوی است که شعر ما را به داستانسرایی کشید و ترجمهی متون تاریخی که حکایتها و اسطورههای کهن را بازآفرینی میکرد. این معنی بر دو خصیصهي ادبای این عصر انطباق داشت:
نخست اینکه با روحیهی شعوبیگری و احیای افتخارات باستانی سازگار بود و دیگر اینکه با طبیعی بودن ادبیات و نزدیک بودن به سلیقهی مردم که ناقلان اصلی حکایتهای ریز و درشتاند منطبق بود.
ساختن توصیفها و تمثیلها با استفاده از تلمیح (یعنی یادآوری حکایتهای مختلف) در این دوره بسامد بالایی دارد.
پاورقیها:
۱ موستنگ را فقط به این دلیل انتخاب کردم که هممعنی با اسب است.
۲ هفت مدبر = خورشید، عطارد، زهره، مریخ، کیوان، ارانوس و قمر
۳ ماندر = مادراندر = مادرخوانده
۴ شمع ساختمانی، چوبی که زیر سقف و دیوار میزدهاند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)