شعر مشروطه؛ ويژگى ها

اگر بخواهيم براى شعر مشروطه نقطه آغازى تعيين كنيم به نظر مى رسد كه مرتكب يك اشتباه نه چندان كوچك تاريخى شده ايم چرا كه آنچه امروز با عنوان شعر مشروطه مى شناسيم يك پايش در شعر قدمايى است، و پاى ديگرش در آنچه حالا شعر نو خوانده مى شود. اشعار عاميانه و طنز هم پس زمينه شعر مشروطه را به خود اختصاص داده اند. وقتى استبداد ناصرى زير فشار مشروطه خواهى ايرانيان شكست، ويژگى هاى يك جامعه انقلابى در ايران پديدار شد.
از جمله به ناگهان ده ها روزنامه (كه اغلب شان هم روزانه منتشر نمى شدند) راه افتاده و هر يك به سخنگويى مردم و طرفدارى از مشروطه سازى كوك كردند. مشروطه خواهان طيف گسترده اى بودند كه بيشتر از آن كه بدانند چه مى خواهند، مى دانستند چه چيزى را نمى خواهند. همين اتفاق در شعر هم افتاد، شاعران مشروطه بيشتر از آن كه بدانند چه شعرى را مى خواهند بنا كنند، مى دانستند بايد سنت شعرى كه ميراث همان استبداد بود را ويران كنند و همين است كه رد پاى آثارش هم در شعر مشروطه به وضوح ديده مى شود.
شعر در آستانه مشروطه، شعر متكلف و مصنوع بود و همين است كه در شعر مشروطه فرار از تكلف و تصنع يك ارزش شمرده مى شود. مدح مستبدان و قدرت مداران ركن ركين شعر در آستانه مشروطه بود اما در شعر مشروطه سخن از آزادى و آزادگى است. زبان شعر در آستانه مشروطه زبان فاخرى بود كه با استفاده از كلمات قلمبه تلاش مى كرد خودش را سر پا نگه دارد اما زبان در شعر مشروطه ساده و بى تكلف است، و عاميانه شدن را در دستور كار خود دارد. با اين حساب مى توان ادعا كرد كه شعر هايى كه از نخستين سال هاى دهه ۱۲۸۰ (ه.ش) تا چند سال پس از كودتاى ۱۲۹۹ (ه.ش) سروده و نشر شده اند و نه خصوصيات شعر قدمايى پيش از مشروطه را دارند و نه مى توان خصوصيات شعر نو (به معناى آنچه پس از نيما يوشيج شعر نو خوانده مى شود) را در آنها سراغ گرفت، شعر مشروطه است.
على اكبر دهخدا، ابوالقاسم لاهوتى، تقى رفعت، ايرج ميرزا، نسيم شمال، ميرزا ،ملك الشعراى بهار، عارف قزوينى، فرخى يزدى و ميرزاده عشقى هم از جمله شاعران و نظريه پردازان شعر مشروطه اند كه اغلب شعر هاى به جا مانده از آنها تلاشى براى رخنه در سنت شعرى پيش از مشروطه است اما هيچ يك از ايشان فرصت آن را نيافت كه چه در نظريه و چه در عمل به آنچه امروز شعر نو ايران است، برسد. با اين همه آنها توانستند ميراثى از خود برجا بگذارند كه امروز شعر مشروطه خوانده مى شود.
طيفى از اشعارى كه مى توان در آنها خصوصيات مشتركى را يافت هر چند كه تفاوت هاى شان را هم نمى توان ناديده گرفت:
عامه فهم: برخلاف اشعار پيش از مشروطه، عامه فهم بودن و سادگى از ويژگى هاى شعر مشروطه است. شاعران مشروطه به خاطر سفارش اجتماعى و شور مشروطه خواهى گرايش عجيبى به ساده نويسى و عامه فهم بودن شعر داشته اند. اين ويژگى مى تواند دليل ديگرى هم داشته باشد چرا كه تا پيش از مشروطه شعر رابطه نزديكى با تجمل و تفاخر داشته و مخاطبانش افراد خاص بود و همين عاملى شد تا شاعران مشروطه كه مى خواستند همه چيز را دگرگون كنند مخاطب عام را برگزيدند، و ساده نويسى، عامه فهم بودن يكى از ويژگى هاى شعر مشروطه شد.
اين ويژگى حتى در شعر شاعرى چون محمدتقى بهار كه از جمله محافظه كاران شعرى بوده هم به چشم مى خورد؛ «پادشه ها چشم خرد بازكن/ فكر سرانجام زآغاز كن» يا «با سه ايران زآزادى سخن گفتن خطاست كار ايران با خداست.»
گزنده: يكى از خصوصيات اصلى شعر مشروطه گزنده بودن آن است. موقعيت انقلابى و احساسات عمومى شعر مشروطه را به ابزار انقلابيون در تهييج توده ها بدل كرد. وقتى نسيم شمال مى نويسد: «اى مشير السلطنه اى صدر والا مرحبا/ مى كنى در كشتن ملت تقلا مرحبا/ نه به سيد رحم كردى نه به ملا مرحبا/ نه معمم از تو راضى نه مكلا مرحبا» و آن را در روزنامه چاپ مى كند، معلوم است كه انقلابيون مشروطه در مقابل گلوله توپ از كلمه استفاده خواهند كرد تا پاى مردم را به كارزار مبارزه عليه استبداد باز كنند. عامل ديگر گزنده بودن شعر مشروطه نزديكى آن به زبان طبقات فرودست است. چرا كه در طبقات فرودست به خاطر حضور خشونت در اجزاى زندگى معمولاً زبان صريح و گزنده جزيى از زندگى است.
رسانه: انتظار رسانه اى از شعر در شعر مشروطه همچنان پابرجا است با اين تفاوت كه تا پيش از مشروطه شعر رسانه اى براى ترويج اقتدار قدرتمندان و ثروتمندان بود اما در عصر مشروطيت كاركردى ديگر يافته و به رسانه اى تبديل شد براى بى اعتبار كردن و در هم شكستن اقتدار شاه و قدرتمندان و صاحبان ثروت و هر چيزى كه در برابر عدالت خواهى و آزاديخواهى مقاومت مى كرد. بهار در قصيده «يا مرگ يا تجدد» چنين نوشته؛ «يا مرگ، يا تجدد و اصلاح / راهى جز اين دو پيش وطن نيست» پيامى كه مى توانست در مقاله يا نوشتارى براى مخاطبان ارسال شود. استفاده رسانه اى از شعر البته در غياب رسانه هاى امروزى و تيراژ محدود روزنامه ها و البته بى سوادى فراگير توده ها راه ناگزير انقلابيون هم بود.
نوجو: شعر مشروطه، شعر نوجويى است. پس از قرن ها در دوره مشروطه بود كه شاعران مشروطه براى رسيدن به افق هاى نو در شعر كوشيدند. آنها به اين اصل كه شعر بايد دگرگون شود اعتقاد داشتند، و اين همان نكته اى است كه سنت گرايان شعرى را بر مى آشفت. ايرج ميرزا و بهار هر دو از شاعرانى بودند كه مى توانستند مدح بنويسند و زندگى كنند ولى آنها هم از قدرت و سنت بريده و برعليه آن شوريدند. البته هر كس به فراخور ذهنيتش به نوجويى دست زد و از همين رو است كه مى توان در شعر مشروطه از نمونه هاى آوانگارد شعر نوجو تا نمونه هاى محافظه كار آن را سراغ گرفت.
شعر نوى ايران كه بعدها فراگير شد از شعر مشروطه بوجود آمد تقى رفعت، على اكبر دهخدا ، نسيم شمال، محمد تقى بهار و ميرزاده عشقى در نوجويى شعر مشروطه نقش داشته و نمونه هايى از شعر نو را تجربه كرده اند. شعر دوره مشروطه به دو جبهه كلى تقسيم مى شود؛ يكى شعر نوجو و ديگر شعر سنت گرا كه به نظرم شعر سنت گرا را نمى توان شعر مشروطه خواند و همين است كه در بخشى از اين نوشتار خود شعر مشروطه را به دو دسته نوگرا و محافظه كار تقسيم كرده و ماجراى مجادله قلمى رفعت و بهار را آورده ام.
نخستين شعر نوى ايران به اعتقاد برخى۵ «وفاى به عهد» ابوالقاسم لاهوتى است كه در سال ۱۲۸۸ (ه.ش) سروده شده و شعر «ياد آر زشمع مرده ياد آر» على اكبر دهخدا هم در همين سال سروده شده است. با اين حساب در سومين سال پس از اعلان مشروطيت نخستين شعر نوى ايران سروده شده و از اينجا به بعد است كه موجى از نوجويى شعر ايران را فرا گرفته است.
زبان ساز: شعر مشروطه زبان سازى را دوباره به شعر ايران بازگرداند. در آستانه مشروطه شعر بيشتر از زبان سازى به زبان بازى مشغول بود، اما شعر مشروطه به جاى زبان فاخر زبان ساده و صميمى را برگزيد و با ورود كلمات و اصطلاحاتى كه مدت ها پشت در مانده بودند تحولى در زبان شعر و البته زبان نثر به وجود آورد. آنچه از كلمات و اصطلاحات در شعر مشروطه وارد شدند بخشى مربوط مى شد به زبان زنده مردم، بخشى هم كلماتى بودند كه به فراخور زمانه كاربرد يافته بودند مثل قانون، تجدد، آزادى، عدالت و ... كه مفاهيم تازه اى را در افق زندگى انسان ايرانى وارد كردند.
در كنار اين برخى شاعران حتى به ساخت اصطلاحات تازه مشغول شدند براى مثال ميرزاده عشقى مثل «آتشكده تر» را ساخت و ده ها تركيب، كلمه و اصطلاح ديگر را وارد شعر كرد از جمله شب سفيد، افسانه گه، چراغانى بودن مغز، كبوترى كردن، بيل، كلنگ، لوس، هوچى، پتو، بى پير، ماست مالى كردن، بام زدن، پرچانگى، پكر بودن و ...»۶ شايد اين ادعا بيراه نباشد كه در هيچ زمان ديگرى زبان شعر به اندازه شعر مشروطه به زبان گفتار نزديك نبوده است، گيرم كه اين نزديكى حتى با پختگى صورت نگرفته باشد.