نامه های فروغ فرخزاد به پرویز شاپور...نامه ی شماره 22
یک شنبه 29 مرداد
پرویز امروز از تو یک نامه داشتم امیدوارم حالت خوب باشد هر چند نامه های تو روز به روز بیشتر جنبه ی شکایت به خود می گیرد . به طوری که من از زندگی سیر می شوم ولی با این همه باز هم برای تو نامه می نویسم . اگر نامه های من این روزها به دست تو نمی رسد علتش این است که هر لحظه انتظار آمدن تو را دارم . الان نزدیک چهار روز است که برای تو نامه ننوشته ام چون فکر می کردم اول شهریور بیایی در حالی که باز برای مادرت نوشته ای 10 روز دیگر می ایم . در هر حال از این بابت نگران نشو و فراموش نکن که اگر من بخواهم تلافی هم در بیاورم خیلی بیشتر از این ها محل دارم که برای تو نامه ننویسم پرویز از حال من بخواهی خوب نیست مطمئنا بعد از این دیگر هیچ چیز نمی تواند آرامش روحی مرا به من بازگرداند به من نوشته ای که امیدواری سرم به سنگ بخورد و بدنامی مرا سنگ های زندگی لقب داده ای ... و باز هم نوشته ای که قسم می خورم خودت دوست داری پشت سرت حرف بزنند ...
شاید این طور باشد چه کسی می تواند در مقابل افکار و عقاید تغییر ناپذیر تو مقاومت کند حتما همین طور است اما افسوس می خورم که مثل تو آدم خوش فکر و فهمیده ای نیستم آه ... بگذار سنگهای زندگی به سر من بخورد و مرا از دست این زندگی که هیچ دوست دندارم راحت کند . تصور نکن که وجود تو باعث تلخی زندگی من شده ، نه ... من از خودم بیزارم ... خدا به من ظلم کرد زیرا می توانست به من توقعات و آرزوهایی نظیر زن های دیگر بدهد و نداد . پرویز تو با یک زن مریض ازدواج کرده ای من خوشبختی را دوست دارم اما نمی توانم جز این باشم من به این ترتیب احساس خوشبختی می کنم نه به آنترتیبی که تو فکر می کنی . شاید فکر من غلط مطرود باشد اما من زیبایی زندگی را در هیجانات و تلخی های آن می دانم من می دانم که عاقبت هم وجود من در زندگی تو همچنان باعث ناراحتی خواهد بود و آرزو می کنم که بمیرم زیرا به هیچ وجه برای آنچه که تو می گویی و به من نسبت می دهی ساخته نشده ام . پرویز حالا دیگر نوشته ای که اگر دعوایمان بشود تو خواهی گفت ( من که خرج خود را در می آورم ) این جمله ی تو به نظرم خیلی نیشدار آمد که من هیچوقت نخواسته ام این چیزها را به رخ تو بکشک همان طور که هیچ وقت نگفتم هنرمندم در حالی که هر وقت دعوایمان شد تو به من چنین نسبت هایی داده ای . خدا خودش می داند که من آدم مغروری نیستم و به هیچ وجه نمی خواهم بگویم که نسبت به تو برتری دارم . من بعد از این در مقابل تو جز سکوت کار دیگری نمی کنم . تو می توانی بگویی که من با رفقایت سلام و علیک کرده ام . می توانی همه جا داد بزنی که زن من احمق و ساده است در حالی که این طور نیست و تو با این ترتیب مرا از خودم حفظ کنم و دیگر به تو نگویم که به قول معروف من وقتی می گویم ف تو می روی فرحطاد . من فقط به تو نوشتم که فلان کس را دیدم. ولی ایا نوشتم که با او سلام علیک هم کردم که داری خودت را می کشی و به من نامه ی تهدید آمیز می نویسی . پرویز مرا راحت بگذار می دانم که به درد زندگی نمی خورم ولی ایا می توانم بعد از 5 سال کوشش باز هم به این موضوع امیدوار باشم . می دانم که دارم به طرف دیوانگی و جنون می روم گاهی اوقات از کارهای خودم آن قدر حیرت می کنم که گویی شخص دیگری آن عمل را انجام داده . یادم می اید که تو تمام ساعات زندگی ات را در تهران توی همین خیابان اسلامبول و لاله زار و نادری که حالا مرکز فساد و فحشا شده می گذراندی و در حالی که من توی خانه رنج می بردم . وقتی برای تو بنویسم من 5 مرتبه به خیابان رفته ام دروغ نمی گویم ولی این دلیل نمی شود که من از صبح تا ظهر توی خیابان پرسه زده ام بلکه فقط با تکسی رفته ام مقابل مغازه ای که کار داشتم و بعد از خرید باز هم از هما جا سوار تکسی شده و برگشته ام می گویی از خانه بیرون نرو ... و فکر نمی کنی که من توی خانه میان چهار دیواری چه طور می توانم سر کنم و رنگ هیچ چیز را نبینم در حالی که تو هم زیاد به امیال و افکار من احترام نگذاشته ای ولی با این همه گمان نمی کنم که خطایی کرده باشم . تو هر طور می خواهی در مورد من قضاوت کن . ولی من خودم می دانم که کار زشتی نکرده ام از نامه ی من مرنج زیرا حالا که دارم این نامه را برای تو می نویسم در دلم هیچ چیز جز غم و رنج نیست و از زندگی بیزارم .
تو را می بوسم
فروغ
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)