دریا
دریا و اقیانوس در فرهنگ غرب نماد آبهای آغازین؛ آشفتگی اولیه؛ بی شكلی؛ هستی مادی؛ حركت بی پایان؛ غیرقابل درك، مرگ و تولد دوباره، ابدیت و مادر كبیر است. در فرهنگ سمبلها آمد ه كه دریا و اقیانوس رمز ناخودآگاه است و كشتی وسیله ای است كه با آن به سفر ناخودآگاه می رویم. اقیانوس هم گاهی سمبل زن یا مادر است و بازگشت به دریا معنی بازگشت به سوی مادر و مرگ است.
در شعرهای عرفانی، دریا گاه نمادی از وجود واحد است:
چو دریایی است وحدت لیك پرخون
كزو خیزد هزاران موج مجنون
(گلشن راز )
خطر دارند كشتی ها ز اوج و موج هر دریا
امان یابند از موجی كز این بحر سعید آید
(كلیات شمس، غزل ۵۸۳)
و گاه نماد عالم معنی و عالم بسیط خداوندی است:
یكی دریا است در عالم نهانی
كه دروی جز بنی آدم نگردد
(كلیات شمس، غزل ۶۵۸)
در شعر جامی، دریا نماد كشش های سرشت انسانی است كه در آن موج های كوه پیكر، چون اشتران مست، كف به لب می آورند و نهنگ وار آدمی را در كام می كشند:
چیست دریا كه دروی بوده اند
وز وصال هم در آن آسوده اند
بحر شهوت های حیوانی است آن
لجه لذات نفسانی است آن
عالمی در موج او مستغرقند
و اندر استغراق او دور از حق اند
(جامی، سلامان وابسال )
در شعر معاصر اغلب دریا نمادی اجتماعی است و مهر آزادی خواهان و مبارزین و آزادی است:
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
كارام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باكم از توفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است.
(شفیعی كدكنی، در كوچه باغهای نیشابور)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)