چشم انداز داستان کوتاه ایرانی
چشم انداز داستان کوتاه ایرانی
اينکه داستان کوتاه در ايران چه مقدار از نظر محتوی و فرم، تحت تأثير تنوع گونههای ادبی غرب بوده و هست و يا اينکه بسياری از داستانها به شيوهی آزمون و خطا نوشته شده و با غريزه و شم درونی نويسنده شکل گرفته جای بحث و بررسی دارد.
قصد ندارم در اين فرصت کوتاه به تعاريف مختلف از داستان کوتاه، تاريخچه و چگونگی سير تحول آن بپردازم و اين که ديگران چه کردهاند و بعدها چه بايد کرد.
اين که داستان کوتاه از چند کلمه تشکيل شده و حد و مرز حفظ انسجام در يک داستان موفق چيست و اين که اصولاً مفهوم داستان کوتاه به شکلی که در ذهن اغلب ماست از غرب آمده و به آنی ادگار آلن پو در آمريکا و چخوف در روسيه را به ياد میآورد و بعد از آن هم اسلاف آنها هم چون فاکنر و همينگوی.
هم زمان با اين بزرگان در ايران صادق هدايت و محمدعلی جمالزاده اولين داستانهای کوتاه ايرانی را نوشتند. و بهحق بهلحاظ محتوا و تنوع کار پدران خلف داستان کوتاه در ايران بودهاند. بعدها غلامحسين ساعدی، بهرام صادقی، ابراهيم گلستان، مهشيد اميرشاهی، شميم بهار، هوشنگ گلشيری بهترين نمونهی داستانکوتاه را به دست میدهند.
مسلم است که طرح جدال شيرين داستانکوتاه بودن يا نبودن بسياری از قصهها و حکايتهای ايرانی از جمله حکايتهای سعدی در گلستان و نيز کليله و دمنه هميشه میتواند جذاب باشد بهويژه برای مخاطب آشنا و علاقهمند به ادبيات کهن زبان فارسی.
داستان کوتاه در ايران در صد سال اخير راه پر فراز و نشيبی را پيموده است. به استثنای صادق هدايت که از نظر تنوع موضوع و ديدگاه و شناختی که جهان ادبی از نوشتههای او دارد، داستاننويسی يگانه است در اغلب موارد داستانکوتاهنويسان مستقيماً تحت تأثير نمونههای ترجمهشدهی غربی و مد روز قرار داشتند.
بعدها از ديد روشنفکران ادبيات در خدمت مبارزه سياسی و طرح مسائل ايدئولوژيک قرار میگيرد. ادبيات سوسياليستی، ادبيات سياسی، ادبيات متعهد، ادبيات روستا، ادبيات کارگری، ادبيات در خدمت خلق. در اين دوره شاهد حبس و زندان و شکنجهی داستاننويسان و شاعرانی هستيم که از داستان و شعر به عنوان ابزاری برای افشاگری و مقابله با سياستهای دولت وقت استفاده میکردند. بعدهاست که از ادبيات متعهد و تعهد نويسنده به مباحث هنر برای هنر میرسيم. به گونهای که ادبيات دولتی نيز مطرح میشود و سپس طرح مباحث غلبهی تکنيک بر محتوا.
پس از دو جريان تاريخی شاخص يعنی وقوع انقلاب و به فاصلهی کوتاهی جنگ هشتسالهی ايران و عراق دورهی شکوفايی داستان کوتاه فرا میرسد. در اين شرايط يکباره شمار نويسندگان فزونی میگيرد و هر يک با علايق شخصی به تجربهی روشهای جديد میپردازند. بدين ترتيب با ظهور شيوههای متنوعی از داستان شاهد بازبينی و طرح نگرشی تازه در معيارهای سنتی داستان کوتاه هستيم.
با حذف هرگونه گرايش سياسی در ادبيات و نيز ادبيات استعاری، انتقادی، هدفمند و ادبيات سوسياليستی و بهطور کلی هرگونه تعهد از پيشتعيينشده فضيلتهای شاخص روشنفکری در گذشته مورد ترديد و طرد کامل قرار میگيرد.
در اين ميان با طرح مباحث غلبهی تکنيک بر محتوا، طرح مباحث زبانشناسی، ادبيات استعاری، جريان سيال ذهن و انواع ادبيات با قيد هر نوع نوآوری مشاهده میشود. و از طرفی شرح و بسط وقايع انقلاب و جبههها و پشت جبهههای جنگ در ادبيات پا میگيرد.
تعدادی از نويسندگان جلای وطن میکنند و با خروج آنها تجربياتشان به جوامع ديگر برده میشود تا در بستر فرهنگ غرب بهطور مستقيم به تبادل انديشه بپردازند. اين حضور به هر دليل که باشد تجربهای ارزنده در حيطهی ادبيات داستانی ايران بوده و خواهد بود.
داستان کوتاه در ايران با سه دهه تجربه، فرصت بازبينی و گسترش داشته است. نتيجه اين بازبينی فروپاشی تأثيرات گذشته و بازنگری در معيارهای غالب است. در آنچه که نويسندهی ايرانی میانديشد و مینويسد. مسلماً ديگر الگوبرداری از جريانهای موفق فرهنگی در اروپا و امريکا نمیتواند جذابيت داشته باشد.
در پروسهی جهانیشدن به عنوان يک پديدهی برگشتناپذير جهان با حرص و ولع در جستجوی تازگی و تنوع است، اما در اين ميان هر چيز نو به سرعت تازگی خود را از دست میدهد.
امروزه حتا مدرنيسم و پستمدرنيسم در هنر هم جذابيت خود را از دست دادهاند. و کسانی که در سطح حرفهای به عرضهی هنر يا نقد آن میپردازند از نظر سبک و شيوه در ترديدند. ديگر با پيشفرضهای مشخص نمیتوان يک اثر را بهتر يا بدتر از اثری ديگر ارزشگذاری کرد
در حال حاضر به ياری گسترش رسانههای ارتباطی، نوعی جهانشمولی بر حيطهی داستان کوتاه حاکم گرديده است. اگرچه بهلحاظ محدود بودن حوزهی مخاطبين زبان فارسی، نويسندهی ايرانی در دايرهی کوچکتری از بدهبستان ادبی قرار میگيرد ولی در اين تعامل فرهنگی با حذف قيد چاپ، نشر و پخش اين فرصت به او داده شده تا انديشههای خود را در فضای گستردهی وب به داوری عام بگذارد.
در اين عرصه، تکثر و گوناگونی انديشههای برآمده از سنتهاو باورها و سلايق هر جامعه هر چند مهجور و درخودفرورفته به مسائلی همانند هويت، فرهنگ، مليت، نژاد و جنس امکان بروز میدهد.
بدين طريق است که در مورد داستان کوتاه و نحوهی تعريف و درک ما از آن (در وجه نويسنده و نيز در وجه خواننده ) تغييراتی رخ میدهد.
با اين تفاسير آيا نويسندهی ايرانی میتواند در اين ميان جايگاهی برای خود داشته باشد؟ و اصولاً راز ماندگاری يک اثر هنری ودر اينجا داستان کوتاه چيست؟ آيا میتوانيم در مورد چشمانداز داستان کوتاه در ايران و جهان پيشگويی کنيم يا نه؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)