نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: اشک شوق

  1. #1
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11330
    Array

    اشک شوق


    اشک شوق
    p8wferzn6y1offgr5v


    6 ...6 .... دختر بچه که تازه اعداد رایاد گرفته بود با شوق فراوان شماره پدرش را گرفت.

    - الو سلام بابا جون ... خوبی ؟


    -
    سلام بابا، من مشتری دارم ... بهت زنگ می زنم... و صدای بوق ممتد.


    دختر بچه با ناراحتی گوشی را سر جای خود قرار داد.

    2...2...
    سلام مامان جون!


    -
    سلام دختر قشنگم ، سرم شلوغه ، بعدا بهت زنگ می زنم ... و بوق ممتد


    گوشی را سر جای خود گذاشت... ساعت 5 بعد از ظهر بود.

    صدای گرم خنده مادر بزرگ و پدر بزرگ از پشت در شنیده می‌شد .

    مادر کلید را روی در انداخت و در باز شد. دختر بچه به سمتش دوید.

    - تولدت مبارک مامان جون!


    چشمان مادر از شوق درخشید و اشک از چشمانش جاری شد.


    -
    من با یاد گرفتن اعداد به مامان بزرگ و بابا بزرگ هم زنگ زدم و اون‌هارو هم دعوت

    کردم. می دونستم اولین روز پاییز تولدته. مامان بزرگ به من گفته بود اولین روز پاییز که

    برگ‌ها از درختا میریزن ، درختا به خواب میرن، شما به دنیا اومدی.


    مادر زانو زد و او را محکم در بغل گرفت و به این فکر کرد :

    چرا او امروز برای دخترش وقت نداشته و دخترش چقدر وقت داشته تا به او فکر کند.
    شاد باشيد

    ویرایش توسط mehraboOon : 02-19-2011 در ساعت 11:52 AM
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. 2 کاربر مقابل از mehraboOon عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/