ميراث‌ تمدن‌ پارس‌


10-11- از وقتي‌ تجمل‌دوستي‌ و آسايش‌جويي‌ پادشاهان‌ پارس‌ اسلحه‌ي‌ آهني‌ آنها را به‌ اسلحه‌ي‌ طلايي‌ تبديل‌ كرد و قدرتي‌ كه‌ در دستهاي‌ آهنين‌ جنگجويان‌ نستوه‌ خاندان‌ هخامنش‌ بود به‌ دستهاي‌ ظريف‌ اما غالباً آلوده‌ي‌ زنان‌ و خواجه‌سرايان‌ حرم‌ سپرده‌ شد، عامل‌ نابودي‌ كه‌ در درون‌ هر قدرتي‌ هست‌ و آرام‌ آرام‌ آن‌ را مي‌خورد در تمام‌ احوال‌ امپراطوري‌ مجال‌ ظهور يافت‌. ضعف‌ و انحطاط‌ چاره‌ناپذيري‌ كه‌ از آن‌ پس‌ بر امپراطوري‌ پارس‌ چيره‌ شد چنان‌ فاصله‌ي‌ كمي‌ با سقوط‌ و از هم‌پاشيدگي‌ داشت‌ كه‌ حمله‌ي‌ اسكندر فقط‌ به‌ نزاع‌ طولاني‌ آن‌ خاتمه‌ داد. مع‌هذا اين‌ بنيان‌ عظيم‌ كه‌ در حال‌ فروريختگي‌ بود و كلنگ‌ اسكندر بهانه‌اي‌ براي‌ ويران‌ گشتنش‌ شد در دوره‌ي‌ استواري‌ خويش‌ تجربه‌ي‌ يك‌ حكومت‌ آرماني‌ بود كه‌ شرق‌ و غرب‌ را مجال‌ هم‌زيستي‌ داد و قسمت‌ عمده‌اي‌ از دنياي‌ متمدن‌ را در فرهنگ‌ و قانون‌ متعادلي‌ به‌ هم‌ مربوط‌ كرد .
در آنچه‌ به‌ اقوام‌ پارس‌ و ماد و طوايف‌ متحد و وابسته‌ي‌ آنها در پارت‌ و باختر و سغد و هرات‌ مربوط‌ بود دولت‌ هخامنشي‌ اولين‌ قدمهاي‌ جدي‌ را در تنظيم‌ اقتصاد ملي‌ و آنچه‌ در آن‌ زمان‌ عدالت‌ اجتماعي‌ تلقي‌ مي‌شد برداشت‌: مالياتها مخصوصاً در عهد داريوش‌ بزرگ‌ و بر وفق‌ دستور و قانوني‌ كه‌ او مقرر كرد تحت‌ نظارت‌ درآمد و ساتراپها و حكام‌ محلي‌ از هر گونه‌ بي‌رسمي‌ و هر گونه‌ درازدستي‌ در حق‌ رعايا ممنوع‌ شدند؛ ارتش‌ ثابتي‌ به‌ عنوان‌ وسيله‌ي‌ تحكيم‌ قدرت‌ امپراطوري‌، ارتباط‌ اجزاي‌ اين‌ ****و وسيع‌ را تضمين‌ كرد؛ گارد سلطنتي‌ كه‌ سپاه‌ جاويدان‌ خوانده‌ مي‌شد و از جوانان‌ خاندانهاي‌ نجبا به‌ وجود مي‌آمد حافظ‌ نظم‌ در ارگ‌ قلعه‌ و نگهبان‌ شخص‌ فرمانروا در دربار بود؛ خدمت‌ نظامي‌، خاصه‌ در هنگام‌ جنگ‌ براي‌ تمام‌ اقوام‌ امپراطوري‌ اجباري‌ بود؛ تشبث‌ براي‌ معاف‌ شدن‌ از اين‌ گونه‌ خدمات‌ مجازاتهاي‌ سخت‌ و تا حدي‌ قساوت‌آميز داشت‌؛ در ايام‌ صلح‌ سپاه‌ ثابت‌ و فعال‌ از بين‌ اقوام‌ پارس‌ و ماد تشكيل‌ مي‌شد. و در تمام‌ اقوام‌ تابع‌ كه‌ تنوع‌ و تفاوت‌ آنها در چنين‌ ****و وسيعي‌ فوق‌العاده‌ بود همه‌ جا از طرف‌ حكومت‌ با نظر تسامح‌ نگريسته‌ مي‌شد؛ داريوش‌ اول‌ با هشياري‌ خاص‌ خود اين‌ نكته‌ را كه‌ در بين‌ اقوام‌ تابع‌ كساني‌ هستند كه‌ مردگان‌ خود را مي‌سوزانند و كساني‌ هستند كه‌ آنها را مي‌خورند و به‌ قول‌ هرودوت‌ هيچ‌ يك‌ از آنها نيز حاضر نيست‌ رسم‌ خود را با آنچه‌ نزد قوم‌ ديگر معمول‌ است‌ عوض‌ كند، هشداري‌ براي‌ ضرورت‌ تسامح‌ در عقايد و لزوم‌ احترام‌ به‌ آداب‌ و رسوم‌ اقوام‌ تابع‌ مي‌يافت‌؛ پادشاهان‌ هخامنشي‌ و به‌ احتمال‌ قوي‌ اكثر اقوام‌ ماد و پارس‌ تا مدتها بعد از عهد كوروش‌ و داريوش‌ آيين‌ مزدايي‌ آريايي‌ قديم‌ را داشتند، اهورامزدا را نه‌ به‌ عنوان‌ خدايي‌ يكتا بلكه‌ به‌ مثابه‌ي‌ بَغْ بزرگي‌ نيايش‌ مي‌كردند و بعدها نيايش‌ بغان‌ ديگر هم‌ در كتيبه‌هاي‌ بعضي‌ شاهان‌ قوم‌ ظاهر شد. مع‌هذا آيين‌ زرتشت‌ كه‌
با آنكه‌ بعد از عهد اسكندر نام‌ و نشاني‌ از هخامنشيها در خاطر نسلهاي‌ بعد نماند و حتي‌ در عهد اشكانيان‌ و ساسانيان‌ هم‌ هرگز نام‌ كوروش‌ و كمبوجيه‌ و ارشام‌ و ويشتاسپ‌ و داريوش‌ و خشايارشا در تاريخ‌ تكرار نشد ميراث‌ هخامنشيها براي‌ تاريخ‌ ايران‌ پرمايه‌، عظيم‌ و خاطره‌انگيز بود. شيوه‌ي‌ حكومت‌ آنها نمونه‌ي‌ كامل‌ترين‌ امپراطوري‌ منسجم‌ در دنياي‌ شرق‌ تلقي‌ شد.


شامل‌ اصلاح‌ اين‌ آيين‌ باستاني‌ بود - بعد از غلبه‌ي‌ كوروش‌ و داريوش‌ بر نواحي‌ شرقي‌ كشور - در ماد و پارس‌ هم‌ رواج‌ پيدا كرد. مراسم‌ خاص‌ آن‌ نيز به‌ وسيله‌ي‌ مغان‌ كه‌ كاهنان‌ قوم‌ بودند در بين‌ گرويدگان‌ اهل‌ ماد و پارس‌ تعليم‌ و اجرا مي‌شد و به‌ همين‌ سبب‌ حيثيت‌ و نفوذ اين‌ طايفه‌ در عهد رواج‌ آيين‌ زرتشت‌ هم‌ در ****و هخامنشيها همچنان‌ محفوظ‌ و باقي‌ ماند.
زرتشت‌ به‌ احتمال‌ قوي‌ در نواحي‌ شرقي‌ فلات‌ و ظاهراً در باختر به‌ ترويج‌ تعليم‌ خويش‌ پرداخت‌. اينكه‌ وي‌ بنابر روايات‌ از ماد برخاست‌ و از آنجا به‌ بلخ‌ رفت‌ ظاهراً به‌ وسيله‌ي‌ مغان‌ ماد و مدتها بعد از عهد وي‌ شيوع‌ يافته‌ است‌. زمان‌ حيات‌ او محل‌ بحث‌ است‌ و شايد با اوايل‌ هزاره‌ي‌ اول‌ قبل‌ از ميلاد برسد. قديم‌ترين‌ منبع‌ موثق‌ در باب‌ تعليم‌ اوگاثه‌هاست‌ كه‌ بخشي‌ از ايسناهاي‌ اوستاست‌. اين‌ تعليم‌ كه‌ شامل‌ نهي‌ از اعمال‌ جادويي‌ و منع‌ از قرباني‌ حيواني‌ است‌، مبني‌ بر ثنويت‌ خير و شر است‌ و اينكه‌ انسان‌ به‌ اختيار دنبال‌ خير مي‌رود يا به‌ شر مي‌گرايد، و لاجرم‌ مسئول‌ اختيار خويش‌ است‌. پندار نيك‌، كردار نيك‌ و گفتار نيك‌ خلاصه‌ي‌ تعليم‌ اخلاقي‌ اوست‌. خود او شاعر (زوتار) و به‌ قولي‌ شمن‌ (طبيب‌ الهي‌) بوده‌ است‌ و نام‌ خود و بعضي‌ از خويشان‌ نزديكش‌ كه‌ با لفظ‌ «شتر» و «اسب‌» تركيب‌ مي‌شود، محيط‌ حيات‌ و نشو و نماي‌ او را در نواحي‌ شرق‌ نشان‌ مي‌دهد. با آنكه‌ حامي‌ او به‌ عنوان‌ كي‌گشتاسپ‌ خوانده‌ شده‌ است‌، تطبيق‌ اين‌ نام‌ با ويشتاسپ‌، پدر داريوش‌، گمراه‌كننده‌ است‌. به‌ هر حال‌ در اواخر عهد هخامنشي‌، تعليم‌ او در بين‌ مغان‌ پارس‌ بعضي‌ هواداران‌ راسخ‌ داشت‌ و از همانجا بود كه‌ بعدها در اواخر عهد اشكانيان‌ تقريباً درتمام‌ پارس‌ آيين‌ رسمي‌ گشت‌.

پادشاهان‌ هخامنشي‌ كه‌ شاهد رواج‌ تدريجي‌ اين‌ آيين‌ در بين‌ اقوام‌ پارس‌ و طبقات‌ مغان‌ بودند اگر هم‌ خود به‌ اين‌ آيين‌ علاقه‌اي‌ نشان‌ ندادند، باري‌ به‌ نشر و نفوذ آن‌ با نظر تسامح‌ نگريستند. در ****و هخامنشيها آيين‌ رسمي‌ وجود نداشت‌ و گرايش‌ آنها به‌ ضرورت‌ آزادي‌ در عقايد و آداب‌، رعايت‌ تسامح‌ را بر آنها الزام‌ مي‌كرد. معبد و قربانگاه‌ سرپوشيده‌ چنان‌ كه‌ هرودوت‌ (1/131) خاطرنشان‌ مي‌كند نزد پارسيها معمول‌ نبود، چند معبد هم‌ كه‌ در پاسارگاد و شوش‌ و نقش‌ رستم‌ از آن‌ عهد باقي‌ است‌ متضمن‌ نفي‌ و نقض‌ قول‌ اين‌ «پدر تاريخ‌» محسوب‌ نمي‌شود.
سلطنت‌ پادشاهان‌ هخامنشي‌ البته‌ مطلقه‌ و مبني‌ بر استبداد شخصي‌ بود. مع‌هذا آراي‌ مشورتي‌ نجبا، ساتراپها و سركردگان‌ خانواده‌هاي‌ هفت‌گانه‌، كه‌ بعضي‌ از آنها اعقاب‌ ياران‌ داريوش‌ در قتل‌ گئوماتاي‌ مغ‌ بودند، گه‌گاه‌ تصميم‌ و اراده‌ي‌ پادشاه‌ را تغيير مي‌داد يا محدود مي‌كرد. عرف‌ و عادت‌ رايج‌ در بين‌ اقوام‌ تابع‌ هم‌ غالباً آن‌ اندازه‌ مورد توجه‌ و احترام‌ پادشاه‌ واقع‌ مي‌شد كه‌ ضرورت‌ رعايت‌ آن‌ تا حدي‌ استبداد وي‌ را مهار كند. در محاكمات‌ مهم‌، رأي‌ شاه‌ به‌ هر گونه‌ دعوايي‌ خاتمه‌ مي‌داد اما محاكمات‌ عادي‌ زير نظر مغان‌ و دستوراني‌ كه‌ عنوان‌ قاضي‌ شاهي‌ داشتند انجام‌ مي‌شد و تشريفات‌ ويژه‌ داشت‌. واگذاري‌ متهم‌ به‌ حكم‌ ايزدي‌ - مثل‌ عبور از آتش‌ يا آب‌ - و همچنين‌ به‌ جا آوردن‌ مراسم‌ سوگندخواري‌، در بعضي‌ دعاوي‌ معمول‌ بود. مجازاتها هم‌ گاه‌ به‌ نحو بي‌تناسبي‌ سنگين‌تر از گناه‌ بود، از جمله‌ اهانت‌ و خيانت‌ نسبت‌ به‌ فرمانروا سخت‌ترين‌ مجازات‌ را به‌ دنبال‌ مي‌آورد. دقت‌ در اجراي‌ عدالت‌ در نظر پادشاه‌ اهميت‌ بسيار داشت‌: اگر قاضي‌ در اين‌ باره‌ مسامحه‌اي‌ مي‌كرد غالباً مورد مؤاخذه‌ سخت‌ واقع‌ مي‌شد، حتي‌ كمبوجيه‌ يك‌ قاضي‌ را كه‌ متهم‌ به‌ رشوه‌خواري‌ بود به‌ قول‌ هرودوت‌ چنان‌ مجازات‌ كرد كه‌ براي‌ پسر و جانشين‌ او مايه‌ي‌ وحشت‌ و عبرت‌ هر روزينه‌ شد. قوانين‌ پارس‌ و ماد نافذ و قاطع‌ و لايتغير بود. آداب‌ و رسوم‌ آنها هم‌ ساده‌ و دقيق‌ و عاري‌ از تكلف‌ به‌ نظر مي‌آمد. در سخن‌ گفتن‌ صريح‌ و صادق‌ و در دوستي‌ استوار و قابل‌ اعتماد بودند. زادروز خود را با شادي‌ و تشريفات‌ جشن‌ مي‌گرفتند و هنگام‌ برخورد در كوي‌ و بازار يكديگر را با آداب‌ و رسوم‌ خاص‌ مي‌بوسيدند. تعدد زنان‌ در بين‌ اشخاص‌ متمكن‌ ايشان‌ رسم‌ بود و ازدواج‌ با خويشان‌ نزديك‌ هم‌ همچون‌ وسيله‌اي‌ براي‌ حفظ‌ پاكي‌ نژاد مقبول‌ و مرسوم‌ به‌ نظر مي‌رسيد. پارسيها از حيث‌ ظاهر، خوبروي‌ و ميانه‌بالا و نيرومند بودند. موي‌ سر و صورت‌ را نمي‌تراشيدند و در طعام‌ و شراب‌ از هر گونه‌ زياده‌روي‌ پرهيز مي‌كردند. در ايام‌ صلح‌، اوقات‌ را به‌ شبانكارگي‌ و كشاورزي‌ سر مي‌كردند. بازرگاني‌ را غالباً كاري‌ پست‌ مي‌شمردند و بازار را كانون‌ دروغ‌ و فريب‌ مي‌دانستند. بازرگاني‌ در بين‌ آنها به‌ اقوام‌ تابع‌ چون‌ بابليها و يهوديها اختصاص‌ داشت‌، به‌ صنعت‌ هم‌ توجه‌ زيادي‌ از جانب‌ آنها نمي‌شد. آنچه‌ در اين‌ زمينه‌ مورد نياز واقع‌ مي‌گشت‌ از سرزمينهاي‌ بيگانه‌ وارد مي‌شد يا به‌ وسيله‌ي‌ بيگانگان‌ مقيم‌ كشور تهيه‌ مي‌گرديد. فقط‌ در زمينه‌ي‌ معماري‌ شوق‌ و علاقه‌ي‌ پادشاهان‌ و نجبا به‌ بعضي‌ ابداعات‌ منجر شد. اما معماري‌ قوم‌ هم‌ از لحاظ‌ شكل‌ و مصالح‌ جنبه‌ي‌ تلفيقي‌ و التقاطي‌ داشت‌. و چيزي‌ از روح‌ تسامح‌ و تعاون‌ حاكم‌ بر طرز حكومت‌ هخامنشيها را منعكس‌ مي‌كرد.
با آنكه‌ بعد از عهد اسكندر نام‌ و نشاني‌ از هخامنشيها در خاطر نسلهاي‌ بعد نماند و حتي‌ در عهد اشكانيان‌ و ساسانيان‌ هم‌ هرگز نام‌ كوروش‌ و كمبوجيه‌ و ارشام‌ و ويشتاسپ‌ و داريوش‌ و خشايارشا در تاريخ‌ تكرار نشد ميراث‌ هخامنشيها براي‌ تاريخ‌ ايران‌ پرمايه‌، عظيم‌ و خاطره‌انگيز بود. شيوه‌ي‌ حكومت‌ آنها نمونه‌ي‌ كامل‌ترين‌ امپراطوري‌ منسجم‌ در دنياي‌ شرق‌ تلقي‌ شد. اين‌ امپراطوري‌ نه‌ فقط‌ از لحاظ‌ وسعت‌ بلكه‌ از جهت‌ تشكيلات‌ هم‌ در دنياي‌ آن‌ عصر بي‌سابقه‌ بود. اولين‌ تجربه‌اي‌ بود كه‌ نشان‌ داد مي‌توان‌ مي‌توان‌ تعداد بسياري‌ از اقوام‌ عالم‌ را تحت‌ قدرت‌ و لواي‌ واحد درآورد و براي‌ تمام‌ آن‌ اقوام‌ هم‌ حقوق‌ و امتيازات‌ مساوي‌ با مسئوليت‌ مشترك‌ تأمين‌ كرد. طرز تقسيم‌ حوزه‌ي‌ امپراطوري‌ به‌ ولايات‌ و اعمال‌ نظارت‌ دقيق‌ بر شيوه‌ي‌ حكومت‌ و ميزان‌ وصول‌ عوارض‌ و ماليات‌ در اين‌ امپراطوري‌، لااقل‌ در عهد داريوش‌ و كساني‌ از اخلاف‌ او كه‌ از عزم‌ و قدرت‌ خالي‌ نبودند، تمركز دقيق‌ و استواري‌ به‌ امپراطوري‌ مي‌داد. نظام‌ دادرسي‌ به‌ اتكاء قانون‌ ثابت‌ و غيرقابل‌ انعطاف‌، همراه‌ با نظارت‌ دقيق‌ پادشاه‌ در استانهاي‌ تابع‌، عدالت‌ را در ****و امپراطوري‌ به‌ نحوي‌ تأمين‌ مي‌كرد كه‌ فكر شورش‌ بر ضد پادشاه‌ - جز به‌ ندرت‌ و غالباً فقط‌ در دنبال‌ توطئه‌ها و تحريكات‌ فتنه‌جويان‌ - در اذهان‌ رعايا بروز نمي‌كرد. شبكه‌اي‌ از جاده‌هاي‌ عريض‌، تختگاههاي‌ امپراطوري‌ را به‌ مراكز اين‌ استانها متصل‌ مي‌كرد. دستگاه‌ چاپار و خبررساني‌ منظمي‌ از طريق‌ همين‌ جاده‌ها دولت‌ را همواره‌ از رويدادهايي‌ كه‌ در دوردست‌ترين‌ نقاط‌ امپراطوري‌ بود به‌ موقع‌ آگاه‌ مي‌كرد. اين‌ آگاهي‌ و آن‌ امنيت‌، بازرگاني‌ كشور را كه‌ از آسياي‌ ميانه‌ به‌ آسياي‌ صغير و از مصر و يونان‌ به‌ عربستان‌ و چين‌ مي‌رفت‌ فعال‌ و شكوفا مي‌داشت‌. ضرب‌ و رواج‌ سكه‌هاي‌ زر - دريك‌، زريك‌ - هم‌ كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ داريوش‌ توسعه‌ يافت‌ هر گونه‌ ترس‌ و تزلزل‌ را در امر مبادلات‌ از خاطر سوداگران‌ مي‌زدود. برقراري‌ پادگانها در مرزها و نقاط‌ سوق‌الجيشي‌ علاوه‌ بر تأمين‌ مرزها، نظارت‌ در اعمال‌ استانداران‌ را كامل‌ مي‌كرد، دقت‌ در دخل‌ و خرج‌، تعادل‌ بين‌ مخارج‌ و عوايد را ممكن‌ مي‌ساخت‌ و از هر گونه‌ حيف‌ و ميل‌ در اموال‌ خزانه‌ و در حقوق‌ رعايا مانع‌ مي‌آمد. كار اين‌ نظارت‌ با چنان‌ دقتي‌ انجام‌ مي‌شد كه‌ هم‌اكنون‌ تعدادي‌ الواح‌ باستاني‌ در تخت‌ جمشيد صورت‌ پرداخت‌ مزد كارگران‌ كاخها را هنوز حفظ‌ مي‌كند. هنر هخامنشي‌ هر چند تلفيقي‌ از هنرهاي‌ بين‌النهرين‌ تا مصر و يونان‌ به‌ نظر مي‌رسد نقش‌ ذوق‌ و سليقه‌ي‌ پارسي‌ را در آن‌ نمي‌توان‌ ناديده‌ گرفت‌. اين‌ ذوق‌ و سليقه‌ي‌ عالي‌، كه‌ اجزاء نامتجانس‌ گونه‌گون‌ را در يك‌ وحدت‌ نامرئي‌ به‌ هم‌ مي‌آميزد، يادآور ساختار امپراطوري‌ قوم‌ است‌ كه‌ در آن‌ نيز ارتباط‌ اجزاء مختلف‌، نوعي‌ وحدت‌ در كثرت‌ را تحقق‌ مي‌دهد. در هنر اين‌ عصر معماري‌ هنر عمده‌ بود، مجسمه‌ سازي‌ و نقوش‌ برجسته‌، تابع‌ و مكمل‌ آن‌ محسوب‌ مي‌شد. در بناي‌ كاخهاي‌ هخامنشي‌ غير از مصالح‌ و مواد كه‌ از همه‌ي‌ ولايات‌ تابع‌ وارد مي‌شد بعضي‌ معماران‌ مصري‌ و حتي‌ يوناني‌ هم‌ ظاهراً شركت‌ داشته‌اند و شك‌ نيست‌ كه‌ عظمت‌ ابنيه‌ و وسعت‌ ****و هم‌ استفاده‌ از تمام‌ اين‌ امكانات‌ را در چنين‌ كارها اقتضا داشته‌ است‌. در ديانات‌ رايج‌ در اين‌ عصر نيز، هنوز آيين‌ زرتشت‌ تفوق‌ نيافته‌ بود. اعتقاد شخصي‌ پادشاهان‌ هر چه‌ بود، غالباً تسامح‌ نسبت‌ به‌ رسوم‌ و معتقدات‌ اقوام‌ تابع‌ به‌ عنوان‌ يك‌ اصل‌ تخلّف‌ناپذير در كشور داري‌ رعايت‌ مي‌گرديد. اگر گه‌گاه‌ نيز عدولي‌ از اين‌ اصل‌ پيش‌ مي‌آمد امپراطوري‌ را با شورشها و ناآراميهايي‌ مواجه‌ مي‌كرد كه‌ به‌ زودي‌ مايه‌ي‌ خسارت‌ و موجب‌ تنبيه‌ عاملان‌ آن‌ مي‌گشت‌.