صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 41

موضوع: اساطیر و افسانه هاي ایران

  1. #1
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض اساطیر و افسانه هاي ایران

    اساطیر ایران


    اساطیر ایران به مجموعهٔ اسطوره‌های ایرانیان اشاره می‌دارد. این اسطوره‌ها مانند دیگر اسطوره‌ها مجموعه‌ای ایستا نبودند: با گذشت زمان و رخ دادن حوادث و داد و ستدهای فرهنگی با اقوام همسایه دگرگونی‌هایی در آنها پدید آمده و گاه حتی تغییرهایی اساسی و ماهوی در برخی از آنها صورت پذیرفته. اساطیر ایران در صورت باستانی خود بیشترین شباهت را با اسطوره‌های هندو دارند. فرهنگ‌های بومی آسیای غربی شامل آنِ نجد ایران و میانرودان تأثیرات شگرفی بر اساطیر ایرانی داشته‌اند.


    Homa

    کلیات: افسانه آفرینش · اختربینی · باورهای عوام

    موجودات مهم: ایزدها · امشاسپندان · دیوان
    آفریده‌های افسانه‌ای: اشوزوشت · هما
    مکان‌های افسانه‌ای: کنگ‌دژ ·
    منابع نوشتاری: اوستا · بندهشن ·
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #2
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    پیش در آمد



    ایرانیان شاخه‌ای از اقوام هندواروپایی بودند که در هزاره‌های پیش از میلاد به فلات ایران در آمدند. ایشان، از میان اقوام اروپایی با هندوان نزدیکی بیشتری داشتندی. محققان بر این باورند که هندوایرانیان به صورتی قومی واحد می‌زیستند تا اینکه شاخه‌ای به ایران و شاخه‌ای به هند شدند. از این روست که صورت کهن اساطیر ایرانی شباهت بسیاری با صورت‌های کهن اساطیر هندی می‌دارد. اسطوره‌شناسان گاه با کمک اساطیر قوم خویشاوند صورت کهن یا باستانی اسطوره‌ای خاص را بازسازی می‌کنند. اثر هندوی که بیشتر از آثار هندو به کار اسطوره‌شناسی ایرانی می‌آید کتاب ریگ‌ودا به زبان سنسکریت است. با جای‌گیر شدن ایرانیان و هندوان در سرزمین‌های نو سیر تکاملی اسطوره‌های تا-حد-زیادی-مشترکِ ایشان تفاوت یافت. اساطیر ایران از اسطوره‌های اقوام بومی نجد ایران و اسطوره‌های میانرودانی تأثیری زیادی پذیرفت. محققان این تأثیرها را در جایجای اساطیر ایرانی نشان داده‌اند.

    کهن‌ترین نمونه‌هایی که از صورت باستانی اساطیر ایران مانده‌است اشاره‌هایی در اوستاست به‌خصوص در یشت‌ها. چون یشت‌ها بیش از هر چیز مجموعه‌ای سرودهای نیایشی‌است اشارت‌های مفصل به اسطوره‌ها در آنها نیست. هر آنچه هست سربسته و کوتاه است. وانگهی تدوین‌کنندگان یشت‌ها از آشنایی شنونده با شخصیت‌هایی که نام برده می‌شدند مطمئن بودند. به هر حال همین اشارات کوتاه، و البته نسبتاً پرشمار، سخت به کار می‌آید. از جمله به کمک آنها صورت کهن نام شخصیت‌ها را اندر توان یافت.

    مفصل‌ترین متن‌ها درباره اساطیر ایران در نوشته‌های زرتشتی به زبان فارسی میانه‌است. تدوین نهایی اکثر آنها در اوایل دوران اسلامی‌است. ولی بیشترشان مبتنی بر متن‌های اواخر دوران ساسانی‌است که بعضاً مطالبی مربوط به وقایع پس از حملهٔ تازیان به ایران نیز به کتاب اضافه کرده‌اند . شماری از نامورترین این کتاب‌ها عبارت‌اند از بندهشن، دینکرد، گزیده‌های زادسپرم و روایت پهلوی.

    پس از آمدن اسلام به ایران، بسیاری از اسطوره‌های ایرانی کنار گذاشته شد یا حداقل از رونق و رسمیت افتاد؛ خصوصاً آنها که در تضاد یا تقابل با باورهای اسلامی/سامی بود. اسطوره‌های مربوط به خلقت، کردارهای ایزدان و کلاً یزدانشناسی نیروهای فراطبیعی، و پیشبینی‌های مربوط به پایان جهان از آن جمله‌است. برخلاف موارد ذکر شده، کردارهای شخصیت‌های اسطوره‌ای در قالب حماسه به فارسی نو انتقال یافت و تا اندازهٔ زیادی حفظ شد. چنان که بزرگ‌ترین اثر حماسی تاریخ ایران شاهنامه فردوسی در دوران اسلامی نوشته شده‌است. شاهنامه از نظر ادبی و حماسی بر همهٔ آثار دوران‌های پیش برتری شگرف می‌دارد.

    با آمدن اسلام به ایران اساطیر سامی با اساطیر ایرانی اندر آمیخت. حتی پاره‌ای ایرانیان کوشیدند که نوعی رابطهٔ چه بسا هم‌ارزی میان شخصیت‌های اسطوره‌ای این دو چهارچوب کاملاً متفاوت برقرار سازند. پس زمان و مکان و شخصیت‌های اسطوره‌ای دو نظام اسطوره‌ای ایرانی و سامی با هم خلط شد. مثلاً در اساطیر ایرانی پیش‌نمونهٔ انسان کیومرث است. در دوران اسلامی عده‌ای کیومرث را با آدم که نخستینِ مردمان در اساطیر سامی‌است یکی دانستند.

    در کنار اندرآمیختگی عجیب و چه بسا عمدی اساطیر ایرانی و سامی که با گذشت زمان فزونی می‌یافت، اساطیر ایرانی، بی پذیرفته شدنِ دست‌کم آگاهانه و عمدی عناصر اساطیر اسلامی، نزد اقلیت زرتشتی به حیات و تحول ادامه دادند. از مهم‌ترین این تحولات تغییراتی بود که در پیشبینی‌های مربوط به آخرالزمان صورت پذیرفت. اشارات به مهاجمان تازی و دین جدید فاتحان بیشتر شد. این هم در آثار پهلوی‌ای که پس از اسلام نوشته شده‌است دیده می‌شود و هم در آثار آتی‌ای که زرتشتیان به پارسی تدوین کردند.

    تا پیش از تحقیقات جدید، تاریخ ایران (به طور سنتی) از زمان‌های دور با اسطوره‌ها آغاز شدی و اندک‌اندک به پادشاهان تاریخی رسیدی و با تاریخی واقعی پیوند خوردی. با تحقیقات جدید و غلبهٔ دیدگاه انتقادی، بسیاری از شخصیت‌های اسطوره‌ای-حماسی وجههٔ تاریخی خود را از دست دادند و نزد مردمان شخصیت‌هایی «اسطوره‌ای» یا حد اقل «نیمه‌-تاریخی» تلقی شدند. مثلاً شاهان پیشدادی که به طور سنتی نخستین شاهان ایران ( و در پاره‌ای موارد جهان) دانسته شدندی امروز اسطوره‌ای یا نیمه-تاریخی در شمار آیند. هنگامی که روایتی «اسطوره‌ای» تلقی می‌شود خودبخود واقعیت تاریخی و عینی از آن سلب می‌شود. آنچه که امروز اسطوره خوانده می‌شود نزد پیشینیان واقعیتی ازلی و ابدی و مسلم بودی. تاریخ‌نگاری مبتنی بر اسطوره--یا دست‌کم نوشتن تاریخ دیرین مبتی بر اسطوره-- خاص ایرانیان نبود بلکه آنِ همهٔ نظام‌های فکری کهن بودی: تاریخ عالم را با خلقت آغاز کردندی و تا زمان حال ادامه دادندی.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #3
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    خدایان و نیروهای فراطبیعی

    بنیان اساطیر ایرانی بر نبرد میان خوبی و بدی نهاده‌است. اقوام هندوایرانی به دو رستهٔ کلی خدایان باور داشتندی: اهوره‌ها [در منابع هندی اسوره‌ها] و دیوان. خصلت این دو رستهٔ خدایان نزد ایرانیان و هندوان باژگونهٔ یک‌دیگر تحول یافت به این معنا که نزد هندیان اسوره‌ها خدایان بد شدند و دیوان خدایان خوب؛ و نزد ایرانیان اهوره‌ها خدایان نیک شدند و دیوان خدایان شرور. برای هردو گونهٔ خدایان قربانی کردندی. غرض از قربانی برای خدایان شرور، باج دادن به ایشان بود تا دست از سر مردمان بدارند. قربانی برای خدایان نیک در طلب یاری و برکت از ایشان رخ داد.


    آفرینش

    پس از بیهوشی اهریمن، اورمزد آفرینش گیتی را آغاز می‌کند. او از زمان بیکران زمان محدود یا کرانه مند را می آفریند تا در هنگام مناسب آفرینش را به حرکت درآورد و سپس آفرینش پدیده‌های گیتی را آغاز کند. او در شش نوبتِ یک دوران مینوی، پیش نمونه‌های شش پدیده اصلی را می آفریند، که عبارتند از: آسمان، آب، گیاه، جانور، انسان و ....(از کتاب تاریخ اساطیری ایران نوشته ژاله آموزگار).
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #4
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    ایزدان ایرانی


    آنچه اقوام آریایی (هندوایرانی) را در هزارهٔ دوم پیش از میلاد از تمامِ اقوام جهان باستان متمایز می‌سازد آن است كه اینها برخلاف دیگر اقوام جهان هیچگونه عقاید بت پرستانه نداشتند بلکه خدایانشان عموما ذاتهایی بودند كه ما آنها را «مظاهر طبیعت» می‌نامیم. مهمترین خدايان آریایی خورشید، ماه، سیارات، آذرخش و طوفان بودند و عموما با القاب دَیوا (پارسی باستان: دَیوا-/daiva-٬ اوستایی:دَئیووا-/ daēuua-) و اَهورا (سانسکریت: اَسورا) مورد ستایش قرار می‌گرفتند. در فهرست زیر مهمترین ایزدان آریایی ایرانی آمده است.







    2
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  5. #5
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    امشاسپندان


    امشاسپندان، مهین ایزدانی هستند، که بازشناساننده‌های وجود اهورامزدا هستند.این واژه به معنی جاودانان پاک یا مقدسان بی‌مرگ یا نامیرایان فزونی‌بخش است که از دو جز امشه به معنی جاودانی و بی‌مرگ و سپنته به معنی پاک و مقدس و فزونی‌بخش تشکیل شده‌است. امشاسپندان شش فروزه اهورامزدا هستند که هر کدام دارای مفهومی است که بخشی از عظمت خداوند یکتا را به آدمی می‌شناسانند و با شناخت و پیروی از این مفاهیم و ایزدان می‌توان اهورا مزدا را درک کرد. همچنین گفته شده است به شش ایزد(فرشته) + اهورا مزدا(خدا) گفته می‌شود.

    مطابق باورهای مذهبی زرتشتی، امشاسپندان، خداوند را در زمین برای گسترش صلح و عدالت یاری می‌کنند و هرکدام مسولیت محافظت از چیزی را بر عهده دارند و عبارت‌اند از (به فارسی امروز):

    شش امشاسپندان عبارت‌اند از:

    ۱- وهمن یا وهومن: به معنی نیک اندیشی - پندار نیک

    ۲- اشه وهیشته(اردیبهشت): به معنی بهترین راستی

    ۳- خشتره وییریه(شهریور): شهریار گزیده - شهریاری دلخواه

    ۴- سپنته آرمیتی(سپندارمذ): به معنی فروتنی و بردباری مقدس

    ۵- هیوروتات(خرداد): به معنی رسایی و کمال

    ۶- امرتات(امرداد): به معنی بی مرگی و جاودانگی

    لازم به ذکر است که در برخی از ادبیات دینی،امشاسپندان در جهان مادی دارای نقشی به عنوان نگهبان شش گروه از آفریده‌های جهان هستند:وهمن نگهبان جانوران سودمند،اشه وهیشه نگهبان آتش،خشتره وییریه نگهبان فلزات، سپنته آرمیتی نگهبان زمین،هیوروتات نگهبان آب، امرتات نگهبان گیاهان.

    همچنین یک روز از هر ماه و یکی از ماه‌های سال به نام آنها نامیده می‌شود.

    ۱- بهمن (وهمن) : روز دوم - ماه یازدهم

    ۲- اردیبهشت : روز سوم - ماه دوم

    ۳- شهریور : روز چهارم - ماه ششم

    ۴- سپنته آرمیئتی (سپندارمز=اسفند) : روز پنجم - ماه دوازدهم

    ۵- خرداد : روز ششم - ماه سوم

    ۶- امرداد : روز هفتم - ماه پنجم
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. #6
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    دیو


    دیو به معنی خدا در نزد هندواروپایی ها بوده است و می‌باشد؛ اما، در ایران هم زمان با آغاز دوره مزدیسنی ، رهبران مذهب نوین این خدایان باستان هندواروپایی را نشان شرک و اهریمن تصویر کردند. با توجه به این که در هندوستان این تغییر دین پیش نیامد خدایان باستان همچونان محترم شمرده شده اند که بزرگ ترین این خدایان ایندیرا می‌باشد. در اروپا واژه دیو Dio همچونان معنی خدای خود را به صورت عام تا امروز نگاه داشته است به ویژه نزد قوم های لاتین . در پهلوی دِو و در هندی باستان دیو. واژه از ریشه دیو به معنی درخشیدن می‌باشد. همین ریشه به معنی فریب دادن نیز هست.



    گروه‌های دیوان در اوستا

    البته از دیدگاه کلی، دسته بندی دیوان در وندیداد ممکن است، اما این دسته بندی در هر مرحله‌ای به دسته‌های کوچک تری نیز تقسیم می‌شوند، و این بر اثر آن است که این جهان وهم‌انگیز و تابویی، یکسر جولانگاه آنان است. گروهی از این دیوان، اهریمنان بیماری و انتشاردهندگان انواع بیماری‌ها هستند که شناخت آنان با آگاهی‌های فعلی امکان ندارد، چون دیو کپس تی، یا دیوهای دریوی و دوی. از همین گروه گروه هستند دیوان سستی و تنبلی، چون کسویش به معنی ناتوانی دیو مرشَوَن به معنی فرتوتی، دیو نسو که دیو گند و لاشه است. و با این گند و تفعن کسانی را که مرده را لمس می‌کنند آلوده می‌سازد.


    اوستا و مبارزه با دیوان


    یسنای سی و دو بند یک تا سه: برای رسیدن به خوش بختی و بخشایش اهورا باید همه شما ای خویشان و هم کاران و یاران و نیز شما ای دیو پرستان رو به خدای یکتا آورید. پروردگارا باشد که همه پیامبر پیام تو باشیم و کسانی را که دشمن نام و راه تو اند از خود دور نگاه داریم. ای دیو پرستان و گم راهان شما و هواخواهان شما از گروه کج منشان و تیره دلانی هستید که مدت ها است کردار زشت شما در هفت کشور زمین بر همه آشکار است و به بدی شناخته شده اید.


    دیوان و مازندران


    برخی ریشه نام مازندران را آمیخته‌ای از ماز به معنی بزرگ و نیز میانه ، ایندیرا و ان پس وند مکان حدس زده‌اند و در نتیجه مازیندیران را به معنی جایگاه دیو بزرگ ، ایندیرا می‌دانند. گواه آن را هم این موضوع شاهنامه دانسته‌اند که در آن از مازندران به عنوان جایگاه دیو سفید نام برده است و نیز ایندیرا را کوهی دانسته است در میانه این سرزمین. بر پایه همین موضوع ملک الشعراء بهار بیت زیر را سروده است:

    ای دیو سپید پای در بند
    ای گنبد گیتی ای دماوند


    دیو در آئین ایزدیان

    خليل جندی رشو می‌گوید:« یکی از نقاط اشتراک ایزدی ها با مسلمانان، مسیحیان و یهودیان اعتقاد به هفت ملائکه است. در میان ایزدیان، برترین ملکه که همان ملک طاووس است جایگاه ویژه‌ای دارد.»

    به گفته وی، اعتقاد به سروری ملک طاووس در ادیان و آیین های سامی وجود ندارد و فقط در میان آیین های هند و ایرانی و ایزدی وجود دارد.

    به گفته جمال نِبِز زبان شناس کرد، کلمه طاووس به احتمال بسیار زیاد از ریشه یونانی زئوس یا تئوس به معنای خدا گرفته شده است.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  7. #7
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    اشوزوشت


    0z9jod4xe0xxmvjw99y


    اَشوزوشت (Ašō.zušta) یا مُرغ بَهمَن نام جغد افسانه‌ای در اسطوره‌های ایرانی است که ناخن می‌خورد.

    در اسطوره‌های ایرانی، اشوزوشت را اهورامزدا آفریده تا یاریگر نیروهای خوبی باشد. او اوستا می‌داند و هنگامی که گفتارهای اوستا را برمی‌خواند دیوها به ترس می‌افتند.

    هنگامی که زرتشت ناخن خود را می‌گیرد، پیروان خوبی، بایستی ورد ویژه‌ای بخوانند و افسونی بر این ناخن‌ها قرار دهند. سپس اشوزوشت بایستی این ناخن‌های افسون‌شده را بردارد و بخورد. اگر این کار صورت نگیرد این ناخن‌ها به دست دیوهای مازَنی و جادوگران می‌افتند و آن‌ها با استفاده از این ناخن‌ها به اشوزوشت حمله خواهند کرد و او را خواهند کشت. این ناخن‌ها باید در هر صورت شکسته و خرد شوند وگرنه دیوها و جادوگران از آن‌ها به عنوان سلاح استفاده خواهند کرد.

    نام اشوزوشت در زبان اوستایی به معنی «دوست حق» است. اشو در اوستایی به معنای حق و مقدس و واژهٔ زوشت به معنی (و هم‌ریشه با) دوست است. او را مرغ بهمن (وُهومَن) نیز می‌نامند.

    وردی که باید از سوی دینداران خوانده شود اینست:

    "ای مرغ اشوزوشت! از این ناخن‌ها به تو آگاهی می‌دهم و آن‌ها را ویژةٔ تو می‌دانم. باشد تا برای تو نیزه‌ها و کاردهای بسیاری شوند، کمان‌ها و تیرهای شاهین‌پر بسیار و فلاخن‌های بسیاری شوند علیه دیوان مازنی.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  8. #8
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    هما


    252px Homa 2

    هما پرنده‌ای است لاشخور. «هما» لاشخوری شبیه به یک شاهین عظیم است که در افسانه‌های ایران مثل ققنوس در اساطیر مصر و یونان صاحب کرامت است.


    دمش لوزی شکل و بال‌های دراز و باریک دارد.بیشتر در کوهستان و صخره‌های مرتفع دیده می‌شود. این گونه بسیار کمیاب شده‌است. عده‌ای از ایرانیان معتقدند که هما پرنده‌ای افسانه‌ای و اساطیری است که وجود خارجی ندارد. در قصه‌ها و متل‌های ایرانی از هما به عنوان پرنده سعادت یاد شده‌است.


    پرنده‌ای که روی سر هر کس بنشیند خوشبخت خواهد شد. در قصه‌های عامیانه "کچل خوشبخت" در فرهنگ عامیانه فارسی از پرنده همای سعادت به عنوان پرنده‌ای یاد شده که روی سر کچل می‌نشیند و او را شاه می‌کند. اگر کسی هم آن را بکشد و جگرش را بخورد مادام العمر هر بامداد زیر بالشش یک سکه طلا پیدا خواهد کرد.


    در تخت جمشید که پایتخت هخامنشیان بوده‌است دو مجسمه سنگی از هما پیدی شده‌است. این نشان می‌دهد که هما در زمان ایران باستان نیز پرنده سعادت بوده‌است.
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  9. #9
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    کنگ دژ

    lnckafr30st4rifd2im5


    در اساطیر ایران، کَنگ‌دژ، شهری/دژی در شرق ایران است. این دژ که سیاوش ساخته‌است .در فرجام‌شناسی مزدایی اهمیت می‌دارد. پشوتن که یکی از جاویدانان است در گنگ‌دژ به سر می‌برد و در پایان هزارهٔ زرتشت با صد و پنجاه نفر مرد پرهیزگار از سوی کنگ‌دژ خروج می‌کند. علاوه بر این در متن‌های پهلوی، کیخسرو پس از دادن پادشاهی به لهراسب به گنگ دژ می‌رود.

    مطابق اساطیر مندرج در متن‌های پهلوی، کنگ دژ دارای دست و پای، همیشه گردان و بر سر دیوان بود. کیخسرو آن را در سیاوش‌گرد نزدیک ایرانویج به زمین نشاند. بر سر زمان «نشاندن» کیخسرو گنگ‌دژ را بر سیاوش‌گرد میان محققان اختلاف است. عده‌ای معتقدند که این کار در آخرالزمان انجام می‌پذیرد یعنی کیخسرو شهر را بر سیاوش‌گرد «نشانَد» و عده‌ای معتقدند که کیخسرو در همان زمان گذشته گنگ دژ را بر سیاوش‌گرد «نشانْد».

    در فارسی این نام به صورت کنگ‌دز و کنگ دژ و هم با فاصلهٔ مجازی و هم بی‌فاصلهٔ مجازی آمده‌است.



    کنگ‌دژ در اوستا

    به کنگ‌دژ در اوستا هم اشاره شده‌است. صورت اوستایی این نام kangha است. در آبان یشت دو مورد اشاره به کنگ‌دژ دیده می‌شود. یک بار در [کردهٔ چهاردهم] بند ۵۴ ذکر می‌شود که توس [بر پشت اسب] از آناهیتا طلب کامیابی در نبرد با پسران ویسه کرد و از وی در خواست که «در گذرگاه خْشَثْروسوکُ بر فراز کنگ بلند و اَشَون»[۹] پیروز شود و تواند سرزمین‌های تورانی را برانداختن و اردویسور اناهیتا وی را کامیابی بخشید. در [کردهٔ پانزدهم] بند ۵۷ ذکر می‌شود که [اینبار] پسران ویسه خود در «گذرگاه خشتثروسوک بر فراز گنگ بلند و اشون» برای آناهیتا قربانی می‌کنند و از وی خواستار پیروزی بر توس و برانداختن سرزمین‌های ایرانی می‌شوند لیکن اردویسور اناهیتا به ایشان کامیابی نبخشید. توجه شود که توس بر پشت اسب درخواست پیروزی در کنگ دژ کرد و پسران ویسه در خود کنگ‌دژ برای اناهیتا قربانی کردند.


    کنگ دژ در شاهنامه

    در شاهنامه هم از شهر گنگ و هم از کنگ‌دز یاد شده‌است و ایندو دو مکان کاملاً متفاوت‌اند. اولی یکی از شهرهای مهم توران است و دومی دزی‌است آن سوی دریاها در ماورای توران. با این حال ایدر از هر دو آنها یاد شود.


    شهر کنگ

    کنگ یکی از شهرهای مهم توران است. اولین اشاره به «کنگ» در داستان سیاوش است و هنگامی‌است که افراسیاب پس از گردن نهادن بر فرستادن صدتن از خویشانشان به عنوان گروگان به ایران، لشگر بر گرفته به کنگ می‌رود.پس از آن چون سیاوش به توران می‌رود افراسیاب در شهر کنگ پیاده به پیشوازش می‌رود.

    در جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب، افراسیاب که در ایران از لشگر کیخسرو هزیمت می‌یابد به آن سوی جیحون در توران عقب‌نشینی می‌کند و از آنجا به کنگ می‌رود. کیخسرو هم سپاه بر آب گذراند و به توران شود و افراسیاب باز از گنگ خارج می‌شود و پس از چند کش‌واکش باز به کنگ عقب‌نشینی می‌کند و تورانیان برای دفاع از کنگ آماده می‌شوند: به دیوار عراده بهر پای می‌کنند، جاثلیق بر می‌آورند و الخ. و ایدر اصطلاح دز نیز به کار می‌رود اما مراد از دز شهر کنگ «کنگ‌دز» نیست. پس از نبردی چند ایرانیان کنگ را می‌گشایند و افراسیاب از راهی زیر زمینی از شهر می‌گزیرد و راه بیابان می‌گیرد.

    از این شهر کنگ با صفت‌های بهشت و گزین یاد شده‌است. یک بار هم اصطلاح کنگ افراسیاب برای این شهر به کار رفته‌است.


    کنگ دز

    در شاهنامه به ترکیب خاص کنگ‌دز نخستین بار در بخش «جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب» اشاره می‌شود و آن هنگامی‌است که افراسیاب در شهر کنگ سنگر گرفته‌است و جهن فرزند افراسیاب نزد کیخسرو پیام پدر می‌گزارد و از قول وی می‌گوید که چون روزگارش تنگ آید به فرمان یزدان چون ستاره به آسمان می‌رود و به دریای کیماک بر بگذرد و لشگر و کشور کیخسرو را گذارد و خود به کنگ‌دز رود و آرمد و هیچ کس از شاه سپاه ورا نخواهد دید. این کنگ‌دز که افراسیاب از آن یاد می‌کند جایی بسیار دور بوده‌است و کمی در پایین به آن پرداخته خواهد شد. به هر حال پس از فتح شهر کنگ به دست ایرانیان افراسیاب آواره می‌شود و چون مساعدتی از خاقان چین نمی‌بیند به کنگ‌دژ می‌رود.



    سیاووش‌گرد و کنگ‌دژ

    در شاهنامه شهری که سیاووش در توران بنا می‌کند سیاووش‌گرد نام دارد. و این سیاووش‌گرد و کنگ‌ و کنگ‌دز همه مکان‌هایی متفاوت‌اند.

    در مورد شهر کنگ چنان که گفته آمد افراسیاب در آن به پیشواز سیاوش آمد پس سیاوش بانی آن نتواند بود دیگر اینکه مثلاً سیاوش که در سیاووش‌گرد به سر می‌برد پس از دیدن خوابی طلایه سوی کنگ گسیل می‌دارد. علاوه بر این در داستان «جنگ بزرگ کیخسرو و افراسیاب» کیخسرو پس از گشادن گنگ از گنگ گزین راه چین بر می‌گیرد تا به شارستان پدر می‌رسد.

    در یکی نبودن کنگ‌دز و سیاووش‌گرد هم در بخش کنگ‌دز توضیحات بسنده گفته آمد.



    جایگاه گنگ دژ

    منابع مختلف بر سر در مشرق بودن جایگاه کنگ‌دژ هم‌نگرند. در کتاب مینوی خرد، یکی از کتاب‌های پارسی میانه که مجموعه‌ای از پرسش‌های «دانا» از مینوی خرد است و صورت پازند آن به دست ما رسیده‌است، «دانا» مشخصاً از مینوی خرد پیرامون مکان کنگ‌دژ می‌پرسد و پاسخ می‌شنود که کنگ دژ در مشرق نزدیک دریاچهٔ سدویس در مرز ایرانویج واقع است.


    جایگاه کنگ‌دژ در شاهنامه

    کنگ‌دژ شاهنامه در توران نیست و از توران هم آن سوتر بوده‌است. مکان‌های جغرافیایی که در راه کنگ‌دژ این کنگ‌دز بوده‌است یا به نحوی با آن ارتباط داشته‌اند از قرار زیر است:

    کوه اسپروز
    ماچین و چین
    مکران
    دریای کیماک
    آب‌زره
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  10. #10
    موسس و مدیر
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24982
    Array

    پیش فرض

    سیمرغ

    phoenix

    سیمُرغ نام یک چهرهٔ اسطوره ای-افسانه‌ای ایرانی است. او نقش مهمی در داستان‌های شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطوره‌ای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می‌پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می‌کند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری می‌رساند و... جز در شاهنامه دیگر شاعران پارسیگوی نیز سیمرغ را چهرهٔ داستان خود قرار داده‌اند. از آن دسته‌است منطق الطیر عطار نیشابوری.


    سیمرغ در دوره ساسانی

    599px Senmurv csvg


    سیمرغ، نشان شاهنشاهی ساسانی



    نشان سیمرغ (به انگلیسی:Senmurv) نگاره ایست با ساختاری پیچیده؛ مرغی افسانه‌ای با دُم طاووس، بدن عقاب و سر و پنجه‌های شیر. نشان سیمرغ در دوره ایران ساسانی، بر بسیاری از جاها و ظرفها نقش بسته و شاید نشان رسمی شاهنشاهی ایران بوده باشد. نگاره‌های کشف شده بر بخش غربی دیوار افراسیاب ، در شهر سمرقند، شاه یا شاهزاده‌ای را نمایش می‌دهند که همان طرح، همانند جامه خسرو پرویز بر دیوار طاق بستان، روی جامه اش نقش بسته. پژوهشگر نگاره‌های دیوار افراسیاب، پروفسور مارکوس موده، (استاد انستیتوی باستان‌شناسی و هنر شرقی دانشگاه مارتین لوتر آلمان) در پژوهش خود یادآور شده که به دلیل وجود این نگاره بر پیکره خسرو بر طاق بستان، ممکن نیست نشانی ساده بوده باشد، او همچنین شبیه بودن کلاه در این دوپیکره را دلیل دیگری بر مهم بودن شخصیت گمنام نقش بسته بر دیوار افراسیاب می‌داند و در ادامه به این نتیجه رسیده که نگاره سیمرغ، به احتمال بسیار پیکر یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی را نشان می‌دهد، چون تاریخ تقریبی ساخت آن نگاره‌ها با سالهای پایانی شاهنشاهی ساسانی منطبق، و همچنین از بین یکصد پیکره نقش بسته بر آن دیوار، تنها یک نفر جامه اش به این نشان آراسته‌است. جامه ابریشمی (یا کفتان) دیگری از پایان دوره ساسانی در موزه سرنوچی پاریس با همان نقش به نمایش گذاشته شده. شماری تکه پارچه ابریشمی، کاشی‌ها و ظرفهای سیمین و زرین آن دوران نیز، سیمرغ را در همان قالب و همان نقش نشان می‌دهند.

    پیشینه

    Textile0001
    سیمرغ بر پارچه ابریشمی منجوق دوزی شده از عهد ساسانیان



    پیشینه حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان می‌رسد. آن چه از اوستا و آثار پهلوی بر می‌آید، می‌توان دریافت که سیمرغ، مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام «ویسپوبیش» یا «هرویسپ تخمک» که در بردارندهٔ تخمهٔ همهٔ گیاهان است، آشیان دارد. در اوستا اشاره شده که این درخت در در دریای «وروکاشاً» یا «فراخکرت» قرار دارد. کلمهٔ سیمرغ در اوستا به صورت «مرغوسئن» آمده که جزء نخستین آن به معنای «مرغ» است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت «سین» و در فارسی دری «سی» خوانده شده‌است و به هیچ وجه نمایندهٔ عدد ۳۰ نیست؛ بلکه معنای آن همان نام «شاهین» می‌شود. شاید هدف از این واژه (سی) بیان صفت روحانیت آن مرغ بوده‌است.

    سیمرغ پس از اسلام هم در حماسه‌های پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور می‌یابد. سیمرغ در شاهنامهٔ فردوسی دو چهرهٔ متفاوت یزدانی (در داستان زال) و اهریمنی (در هفت خوان اسفندیار) دارد. زیرا همهٔ موجودات ماوراء طبیعت نزد ثنویان (دوگانه پرستان) دو قلوی متضاد هستند. سیمرغ اهریمنی بیشتر یک مرغ اژدهاست، فاقد استعدادهای قدسی سیمرغ یزدانی است و به دست اسفندیار در خوان پنجمش کشته می‌شود. ورود سیمرغ یزدانی به شاهنامه با تولد «زال» آغاز می‌شود.

    «سام» پدر زال فزمان می‌دهد فرزندش را که با موهای سپید به دنیا آمده در صحرا رها کنند تا از بین برود. سیمرغ به سبب مهری که خدا در دلش می‌افکند، زال را به آشیانه می‌برد و می‌پرورد. سرانجام وقتی سام به دنبال خوابی که دیده‌است به پای البرز کوه (جایگاه سیمرغ) به سراغ زال می‌آید، سیمرغ بعد از وداع با زال پری از خود را به او می‌دهد تا به هنگام سختی از آن استفاده کند. سیمرغ دو جا در شاهنامه کمک‌های مهمی به زال می‌کند. یکی به هنگام به دنیا آمدن رستم که به علت درشت بودن تولدش با مشکل مواجه شده‌است و سیمرغ با چاره جویی به هنگام، این مشکل را بر طرف می‌کند. دیگری به هنگام جنگ رستم و اسفندیار است که رستم ناتوان از شکست دادن اسفندیار با روشی که سیمرغ به وی می‌آموزد موفق می‌شود اسفندیار را در نبرد مغلوب کند. سیمرغ هم چنین زخم‌های بدن رستم و رخش را درمان می‌کند.

    اگرچه در شاهنامه سیمرغ به منزلهٔ موجودی مادی تصویر می‌شود، اما صفات و خصوصیت‌های کاملاً فرا طبیعی دارد. ارتباط او با این جهان تنها از طریق زال است. به یکی از امشاسپندان یا ایزدان یا فرشتگان می‌ماند که ارتباط گهگاهشان با این جهان، دلیل تعلق آنها با جهان مادی نیست. سیمرغ در دیگر متون اساطیری فارسی هم چون «گرشاسب نامه» اسدی توسی، چهره‌ای روحانی و فرا طبیعی ندارد. اصولاً جز در بخش اساطیری شاهنامه، بعد از اسلام ما متن اساطیری به معنای حقیقی کلمه نداریم، به همین سبب است که سیمرغ تنها با شخصیت و ظرفیت بالقوه تاویل پذیری اسطوره ایش که در شاهنامه ظاهر می‌شود، به آثار منظوم و منثور عرفانی فارسی راه می‌یابد و از طریق شخصیت رمزی خود در عنصرهای فرهنگ اسلامی جذب می‌گردد. اما روشن نیست که دقیقاً از چه زمانی و به دست چه کسی سیمرغ صبغهٔ عرفانی گرفته‌است.

    پس از شاهنامهٔ فردوسی کتاب‌های دیگری نیز در ادبیات فارسی هست که در آنها نشانی از سیمرغ و خصوصیاتش آمده‌است. از جملهٔ آنها کتاب‌ها و رساله‌های زیر را می‌توان بر شمرد: رسالة الطیر ابن سینا، ترجمهٔ رسالة الطیر ابن سینا توسط شهاب الدین سهروردی، رسالة الطیر احمد غزالی، روضة الفریقین ابوالرجاء چاچی، نزهت نامهٔ علایی (نخستین دانش نامه به زبان فارسی)، بحر الفواید (متنی قدیمی از قرن ششم که در قرن چهار و پنج شکل گرفته و در نیمهٔ دوم قرن ششم در سرزمین شام نوشته شده‌است) و از همه مهم تر منطق الطیر عطار.

    منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هد هد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دستهٔ خاصی از انسان‌ها تصویر می‌شود. سختی‌های راه باعث می‌شود مرغان یکی یکی از ادامهٔ راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف می‌رسند و در حالتی شهودی در می‌یابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. اکثر محققان ادبیات، از جمله «دکتر شفیعی کدکنی» بر این باورند که در این داستان، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است. سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد. ادرک انسان نسبت به او ادراکی است «بی چگونه». سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است، نیز می‌شود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار می‌دهد.


    سیمرغ یا جبرئیل؟




    simorgh

    پژوهشگر دیگر ادبیات، «دکتر پورنامداریان»، بر این باور است که در این داستان، سیمرغ در حقیقت رمز «جبرئیل» است. چرا که تقریباً تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است. صورت ظاهری آنها (بزرگ پیکری،شکوه و جمال، پر و بال) به هم شباهت دارد. بنا بر آیهٔ یک سوره «فاطر» فرشته‌ها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ، سیمرغ واسطهٔ نیروی غیبی است و زال هم سیمایی پیامبر گونه دارد. این ارتباط بی مانند به ارتباط جبرئیل (فرشتهٔ وحی) و پیامبران نیست. شبیه داستان پرورش کودک بی پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهنگ اسلامی وجود دارد.

    جبرئیل نگهدارندهٔ کودکان بنی اسرائیل است که مادرانشان آنها را از ترس فرعون در غارها پنهان کرده‌اند. مشابه عمل التیام بخشی زخم‌های رستم توسط سیمرغ را، در فرهنگ اسلامی در واقعهٔ شکافتن سینهٔ رسول خدا در ارتباط با واقعهٔ معراج می‌بینیم. هم چنان که سیمرغ بر درخت «هروسیپ تخمک» آشیان دارد، جبرئیل نیز ساکن درخت «سدرة المنتهی» است.

    سیمرغ گاهی با مرغان اساطیری دیگر مثل «عنقاً» خلط می‌شود. عنقا از ریشه «عنق» و به معنای «دارندهٔ گردن دراز» است. وجه مشترک سیمرغ و عنقا «مرغ بودن» و «افسانه‌ای بودن» است. در واقع عنقا یک اسطورهٔ جاهلی عرب است و سیمرغ یک اسطورهٔ ایرانی. شباهت‌های گفته شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسندگان این دو مرغ اسطوره‌ای گاهی به هم مشتبه شوند، حال آن که درحقیقت دو خاستگاه متفاوت دارند.


    simorgh
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/